مدیر سایت

مدیر سایت

وب سایت تخصصی حضرت خدیجه سلام الله علیها که از سال 80 تا کنون فعالیت دارد و در مورد زندگی نامه حضرت خدیجه سلام الله علیها و فیلم و صوت و کتاب هایی که در مورد ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله منتشر میشود.

نشانی وبگاه: www.khadijeh.com

الگوی زن مسلمان

حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها)

 
 
 
(به نقل اهل تسنن ) پانزده سال پیش از عام الفیل بود. در خانه خویلد بن اسد و فاطمه بنت زائدة بن اصم،[1] دختری دیده به جهان گشود؛ دختری از خانواده ای اصیل؛ در خاندانی بزرگ از قبیله ای مشهور و طایفه ای بنام.[2] او را «خدیجه» نامیدند و با ارزش ها و فضایل اخلاقی، پرورشش دادند، تا آنجا که در جوانی در میان قوم خود به «طاهره» و «سیده زنان قریش» شهرت یافت. همه او را دوراندیش و خردمند و باشرافت می دانستند.[3]
 
 
دختر خویلد به مرحله ای از رشد و بالندگی رسیده بود که یکی از بانوان ثروتمند و معروف مکه به شمار می رفت و با ثروت فراوانش تجارت می کرد و از هر قبیله، عده ای در استخدام تجارتش بودند. کاروان تجاری خدیجه آن قدر بزرگ بود که با تمام کاروان های قریش برابری می کرد.[4] بازرگان بزرگ قریش، با وجود چنین ثروت بی کرانی، به دنبال مردی امین بود تا زمام تجارتش را به او بسپارد. محمد بن عبدالله که در میان مردم به «امین» شهرت داشت، بهترین گزینه برای این کار بود. پس در پی او فرستاد و پیغام داد که راست گویی و امانت داری و اخلاق پسندیده ات مرا شیفته تو کرده است. حاضرم دو برابر آنچه به دیگران می دادم، به تو بدهم و دو غلام همراهت بفرستم که فرمان بردارت باشند.[5]
 
 
محمد امین پذیرفت و پیشاپیش کاروان بزرگ قریش، رهسپار سفر تجاری شام شد. حاصل نخستین تجربه تجاری او سفری پرسود بود که او را بیش از پیش در ذهن خدیجه بزرگ می نمود.
 
 
کاروان بازگشته بود. خدیجه گزارش سفر جوان قریشی را از غلامش میسره جویا شد و او جز وصف کمالات و فضایل امین، چیزی برای گفتن نداشت. جریان راهبی را تعریف کرد که محمد(صلوات الله علیه و آله)را در حال استراحت زیر سایه درختی در بصری دیده و نامش را از میسره پرسیده بود. آنگاه خبر نبوت وی را به میسره اعلام کرده و گفته بود: این مرد همان پیامبری است که در تورات و انجیل درباره او بشارت های فراوانی خوانده ام.[6]
 
 
خدیجه با دقت گوش می داد و میسره همچنان از فضائل محمد امین می گفت. تا اینکه سرانجام، خدیجه که شیفته تر از پیش بود، به میسره خطاب کرد و گفت: کافی است میسره! علاقه مرا به محمد دوچندان کردی، برو. آنگاه او و همسرش را آزاد کرد و دویست درهم و دو اسب و لباس گران بها به او بخشید.[7]
 
 
 
نیمه های شب بود. خدیجه در رؤیای شیرین شبانه، خورشید را دید که بر بالای شهر مکه چرخید و در خانه اش فرود آمد. متحیر و سراسیمه از خواب پرید. عمویش، ورقة بن نوفل، از دانایان عرب بود. خوابش را برای او حکایت کرد تا تعبیر آن را بداند. تعبیر خواب چنین بود: با مردی ازدواج خواهی کرد که شهرتش جهانی می شود.[8]
 
 
 
این نخستین بار نبود که عمو چنین بشارتی به خدیجه می داد. او که از کتب عهدین اطلاعات فراوان داشت، بارها از برانگیخته شدن مردی از طایفه قریش برای هدایت مردم خبر داده بود که با یکی از ثروتمندترین زنان قریش ازدواج می کند و چون خدیجه، ثروتمندترین زن قریش بود، گاه وبیگاه او را بشارت می داد که روزی با شریف ترین مرد روی زمین وصلت می کند.[9]
 
 
 
تعریف های میسره، پیش بینی راهب، تعبیر خواب و بشارت های عمو و بیش از همه، فضائلی که در محمد(صلوات الله علیه و آله)دیده بود، خدیجه را شیفته تر از پیش می ساخت. سرانجام تصمیم خود را گرفت و نفیسه، دختر علیه را که از دوستان نزدیکش بود، نزد جوان قریشی فرستاد. نفیسه مأمور رساندن پیام شد. پس نزد پیامبر رسید.
 
یا محمد! چرا شبستان زندگی ات را با چراغ همسر روشن نمی کنی؟ اگر تو را به زیبایی و ثروت و شرافت و عزت دعوت کنم، می پذیری؟
 
منظورت کیست؟
 
خدیجه دختر خویلد.
 
با این همه تفاوتی که میان وضع زندگی من و اوست، او به این امر راضی می شود؟
 
او را راضی می کنم.
 
و این وعده نفیسه، مقدمه ای شد تا محمد(صلوات الله علیه و آله)، جریان را با عموی خود، ابوطالب در میان بگذارد. پدر خدیجه در جنگ فجار فوت کرده بود و ازاین رو، در زمان مقرر، جوان قریشی به همراه عموهایش به خانه عموی خدیجه رفت تا وی را خواستگاری کند. مجلس با خطبه خوانی ابوطالب آغاز شد که پس از حمد و ثنای الهی، برادرزاده اش را این گونه معرفی کرد: برادرزاده من، محمد بن عبدالله با هر مردی از قریش موازنه و مقایسه شود، بر او برتری دارد. از هرگونه ثروتی محروم است، ولی ثروت، سایه ای است رفتنی و اصل و نسب چیزی است ماندنی... . عموی خدیجه این گونه پاسخ ابوطالب را داد: کسی از قریش منکر فضل شما نیست. ما از صمیم دل می خواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم.
 
 
 
این گونه با رضایت دو خانواده، خطبه عقد جاری شد و خدیجه چهل ساله با مهریه بیست شتر به همسری محمد 25 ساله درآمد.[10]
 
 
 
روزها یکی پس از دیگری می گذشت و محمد(صلوات الله علیه و آله)، نخستین نشانه های وحی را در عالم رؤیا می دید. این رؤیاها، او را به گوشه گیری و خلوت گزینی در غار حرا کشاند. در این مدت، محمد اسرار قلبی خود را با همسر مهربانش در میان می گذاشت، تا روز بعثتش فرا رسید؛ روز نزول «اقرأ باسم ربک الذی خلق»... .
 
این بار بازگشت محمد(صلوات الله علیه و آله)از غار حرا به خانه، با دفعه های قبل متفاوت بود؛ او رسول حق شده بود و مبعوث به رسالت. به خانه که رسید، وجودش مملو از اضطراب بود و قلبش به شدت در تپش. خدیجه که در این هنگام تنها آرامش دهنده رسول حق بود، او را در جامه ای پوشاند و شرح ماجرا را با دقت شنید. آنگاه رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)را آرام کرد و گفت: شاد و ثابت قدم باش. سوگند به کسی که جان خدیجه در دست اوست، من امیدوارم تو پیامبر این امت باشی. سپس بی هیچ تردیدی سخنان پیامبر را تصدیق کرد تا نخستین زن ایمان آورنده به اسلام باشد. او بارها بشارت بعثت آخرین پیامبر را از کاهنان یهود و نصارا شنیده و منتظر نزول وحی به شوهرش بود. ازاین رو، هنگامی که خاتم پیامبران، او را به گفتن شهادتین دعوت کرد، با آرامش و اطمینان قلبی، به او ایمان آورد و طنین اسلام آوردنش، فضای خانه را معطر کرد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله».[11]
 
سرمایه دار بزرگ جزیرة العرب که با عشقی خالصانه با محمد بن عبدالله (صلوات الله علیه و آله)، ازدواج کرده بود، از همان آغاز به همسر بی همتایش گفته بود: خودم و اموالم در اختیار شما هستیم و تمام چیزهایی که متعلق به من است، در اختیار و فرمان شماست.[12] او زندگی مشترکش با محمد(صلوات الله علیه و آله)را با شهادت گرفتن از مردم آغاز و اعلام کرده بود: مردم! شاهد باشید که خودم و مالم متعلق به محمد هستیم.[13]
 
 
 
اینک با مبعوث شدن محمد(صلوات الله علیه و آله)به رسالت، لحظه تحقق این وعده فرارسیده بود و خدیجه به خوبی به عهد خود وفا کرد و تمام سرمایه اش را به پای رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)ریخت تا در خدمت اسلام قرار دهد. برکت این ثروت در سال های آغازین بعثت برای رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)از هر مال دیگری بیشتر بود، تا آنجا که فرمود: «سود هیچ مالی برایم مانند مال خدیجهنبود.»[14] در جای دیگر فرمود: «اسلام فقط بر دو پایه قوام و بقا یافت؛ یکی، شمشیر علی و دیگری، اموال خدیجه».[15]
 
 
 
ایام حج بود. رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)به کوه صفا رفت و ندا داد: مردم! من فرستاده پروردگارم. آنگاه بار دیگر به کوه مروه رفت و سه بار دیگر سخن خود را تکرار کرد. عرب های متعصب و نادان، پاسخش را با سنگ دادند. سنگی که ابوجهل پرتاب کرد، پیشانی حضرت را شکافت و صورت مبارکش را خون آلود کرد. آخرین فرستاده خدا به کوه ابوقیس رفت و مشرکان نیز در پی او... . علی(علیه السلام) ماجرا را به خدیجه خبر داد. خدیجه گریه کنان، ظرفی غذا برداشت و همراه علی(علیه السلام) برای یافتن رسول حق راهی کوه ها شد، درحالی که نام همسرش را فریاد می زد. جبرئیل بر محمد(صلوات الله علیه و آله)نازل شد: این خدیجه است که با چشم گریان دنبال تو می گردد. او را صدا بزن و بگو خدا تو را سلام می رساند و به خانه بهشتی که به نور آراسته است، بشارت می دهد.
 
خدیجه، آن حضرت را یافت و همراه علی(علیه السلام) او را به خانه آورد. مردم به خانه خدیجه حمله ور شدند و آنجا را سنگ باران کردند. خدیجه بیرون آمد و خود را سپر سنگ ها ساخت و فریاد زد: ای قوم! از سنگ باران خانه زنی که نجیب ترین قوم شماست، شرم ندارید؟ مردم از شرم شنیدن سخنان خدیجه، رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)را رها کردند و پراکنده شدند.[16]
 
 
 
زنان قریش که همیشه چون پروانه گرد شمع وجود خدیجه می چرخیدند، بعد از ازدواج او با محمد، رهایش کرده بودند و طعنه اش می زدند. جرمش این بود که همسر محمد(صلوات الله علیه و آله)شده بود. بااین حال، خدا این غربت و تنهایی را با هدیه ای آسمانی برایش جبران کرد؛ او حامل گوهری تابناک بود که نسل ائمه(علیه السلام) را در پی داشت. این جنین، با خدیجه سخن می گفت و مونس و همدمش بود. او را به صبر و بردباری دعوت می کرد و تنهایی اش را پر می ساخت. در زمانی که او نگران تنهایی و مصیبت های رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)بود، جنینش در رحم به او دلداری می داد و می گفت: مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش؛ زیرا پروردگار جهانیان یار و یاور پدرم است.[17]
 
 
 
خدیجه دراین باره سخنی به همسرش نگفت، تا اینکه روزی رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)سرزده وارد خانه شد و خدیجه را در حال سخن گفتن در تنهایی دید. پرسید: با که سخن می گویی؟ پاسخ شنید: با جنینی که در رحم دارم. او با من سخن می گوید و مونس من است. جبرئیل نازل شد: یا رسول الله! این جنین دختر است. اصل و نسب مبارک و پاکیزه تو از اوست و بعد از تو، نسل او، امامان طاهر و خلفای روی زمین خواهند بود.
 
 
تولد کودک نزدیک بود. خدیجه در پی زنان قریش فرستاد تا او را در وضع حمل یاری کنند، ولی پاسخ منفی شنید. ناگهان چهار زن وارد خانه اش شدند. خدیجه ترسید. گفتند: اندوهگین مباش. ما فرستادگان خداییم؛ ساره، آسیه، مریم و کلثوم خواهر موسی.
 
کودک، پاک و پاکیزه به دنیا آمد و نوری تمام خانه های مکه را روشن کرد. او را به خدیجه دادند. شادمان، کودک را در آغوش گرفت. او مأمور پرورش کودکی شده بود که «ام الائمه» لقب گرفت.
 
 
 
خدیجه، افتخار پرورش فاطمه، نور دیده آخرین فرستاده خدا را یافته بود. او پنج کودک دیگر نیز در خانه پیامبر اسلام پرورش داد. حاصل ازدواج او با جوان قریشی، پسری به نام قاسم و سه دختر به نام های رقیه، ام کلثوم و زینب بود که پیش از بعثت در دامان او پرورش یافتند. پس از بعثت پیامبر نیز پسری از او متولد شد که عبدالله نام گرفت و طیب و طاهر نیز خوانده می شد.[18] قاسم و عبدالله در کودکی از دنیا رفتند. با این اوصاف، تمام فرزندان پیامبر، جز ابراهیم، از خدیجه بودند.[19]
 
 
سال ها بعد از وفات خدیجه، رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)از او به نیکی یاد می کرد و می فرمود: «خدا برکت می دهد زنی را که بسیار شوهردوست باشد و بسیار فرزند آورد. خدا خدیجه را رحمت کند. زن پربرکتی بود؛ زیرا برای من شش فرزند آورد».[20]
 
 
 
پیامبر خدا(صلوات الله علیه و آله)در میان جمعی نشسته بود. ناگاه چهار خط بر زمین کشید و پرسید: می دانید این خط ها چیست؟ گفتند: خدا و رسول آگاه ترند. حضرت فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: مریم، دختر عمران؛ خدیجه، دختر خویلد؛ فاطمه، دخترم و آسیه، دختر مزاحم، همسر فرعون.[21]
 
 
 
تحریم اقتصادی سه ساله مسلمانان آغاز شده بود. شعب نشینان برای سیر کردن خود و نجات جانشان، اندوخته ای نداشتند. خدیجه که در شعب همراه رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)بود، حکیم بن حزام، برادرزاده اش را مأمور کرد تا از خانه وی مواد غذایی به آنها برساند.
 
 
 
روزی ابوجهل در بین راه، جلوی حکیم بن حزام را که گندم به شعب می برد، گرفت و مانع رفتنش شد. ابوجهل گفت: اجازه رفتن نمی دهم تا نزد مردم مکه رسوایت کنم که آذوقه برای بنی هاشم می بری. برادر ابوجهل که از راه رسیده بود، به وی گفت: مال عمه اش را نزدش می برد و به این ترتیب ابوجهل را متقاعد کرد. ابوالعاص، داماد خدیجه نیز از دیگر افرادی بود که پنهانی برای شعب نشینان آذوقه می برد. حضور خدیجه در شعب، جان مسلمانان را از گرسنگی و مرگ نجات داد.
 
 
 
یک سال از محاصره شعب می گذشت و چند روزی از رحلت ابوطالب. بیستم رمضان سال دهم بعثت بود. خدیجه 65 ساله در بستر بیماری افتاده بود و از سختی مرگ به رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)شکایت می کرد. پیامبر گریست و او را دعا کرد: خدیجه تو بهترین مادر مؤمنان و بافضیلت ترین آنها و از بزرگ زنان هستی. تو از نزدم می روی که برایم سخت ناگوار است، ولی خداوند برای هر مؤمنی در ناگواری خیری قرار داده است. در بهشت به مادرت حوا و خواهرت ساره ملحق شو.[22]
 
 
 
آرزویی در دل داشت که شرم مانع می شد آن را به پیامبر بگوید. فاطمه را صدا زد و دستان کوچکش را در دستان خود فشرد و گریست: دخترم نزد پدرت برو و بگو مادرم می گوید مرا با همان ردایی کفن کن که موقع نزول وحی به تن داشتی. فاطمه پیام را به پدر رساند و رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)ردای خود را آماده کرد. جبرئیل نازل شد: یا رسول الله! خدا تو را سلام می رساند و می گوید خدیجه را با آن ردا کفن نکن. او را با این حله بهشتی کفن کن.
 
 
 
خدیجه در حال حلالیت طلبیدن از همسرش بود که روحش به جهان باقی پرواز کرد. پیکر مطهرش را تا قبرستان حجون تشییع کردند. رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)در قبر خوابید و در حق خدیجه دعا فرمود. سپس جنازه را گرفت و با دست مبارک خود دفن کرد.[23] پیامبر گرامی اسلام، آن سال را عام الحزن (سال اندوه) نامید؛ چون دو یار فداکارش را در آن سال از دست داد.
 
 
 
اسماء بنت عمیس در واپسین لحظات زندگی خدیجه، بر بالین او حاضر بود. خدیجه بی وقفه می گریست. اسماء پرسید: شما که بزرگ زنان جهان و همسر پیامبری و از زبان آن حضرت بشارت بهشت را شنیده اید؛ چرا می گریید؟ گریه خدیجه شدیدتر شد و در همان حال فرمود: اسماء! برای دخترم زهرا می گریم. هر دختری در شب زفاف به مادر نیاز دارد و فاطمه من، آن شب مادری ندارد تا در کنارش باشد.
 
 
 
 
اسماء با خدیجه عهد کرد که به جای او در شب زفاف، برای فاطمه مادری کند.[24] قلب خدیجه اندکی آرام گرفت... .
 
 
 
دفن خدیجه که به پایان رسید، پیامبر به خانه بازگشت. فاطمه دور پدر می چرخید و ناآرامی می کرد و سراغ مادر را می گرفت. پیامبر مانده بود که چه کند. جبرئیل بار دیگر نازل شد: ای رسول! خدایت می گوید به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در خانه ای است از نی که کعب آن از طلاست و به جای پی، عمودهایش از یاقوت سرخ است. خانه او در میان خانه آسیه و مریم، دختر عمران قرار دارد. فاطمه پیام را که شنید و از آرامش مادر اطمینان یافت، آرام شد.[25]
 
در مراسم خواستگاری علی(علیه السلام) از دختر رسول خدا(ص)، ام سلمه و ام ایمن و برخی از همسران پیامبر که برای طرح خواستگاری نزد آن حضرت رفته بودند، نامی از خدیجه آوردند و اظهار داشتند که ای کاش آن مادر یگانه هم در این مراسم حضور داشت تا ازدواج جگرگوشه اش را می دید. پیامبر با صدای بلند گریست. او به یاد فداکاری های خدیجه و همدلی هایش افتاده بود. سبب گریه را که پرسیدند، فرمود: خدیجه! کجاست مانند خدیجه؟ زمانی که مردم تکذیبم کردند، تصدیقم کرد. بر دین خدا یاری ام داد و با مالش کمکم کرد. خدا فرمان داد که به قصری در بهشت، بشارتش دهم.[26]
 
 
 
 
عایشه نزد پیامبر بود که یادی از خدیجه شد و رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)با صدای بلند گریست. عایشه طاقت نیاورد و اعتراض کرد: یا رسول الله! چقدر به یاد خدیجه هستی! او پیرزنی بود که خدا بهتر از او را برایت رسانده است. پیامبر از این سخن عایشه ناراحت شد و فرمود: به خدا سوگند، بهتر از خدیجه روزی من نشده است. او وقتی به من ایمان آورد که مردم کافر بودند. وقتی مرا تصدیق کرد که مردم تکذیبم کردند. در زمانی از مالش به من انفاق کرد که مردم خودداری می کردند. خداوند از او فرزندانی به من بخشید و از فرزند غیر او محرومم کرد.[27]
 
 
#مناقب_حضرت_خدیجه
 
این نخستین بار نبود که حضرت در سوگ خدیجه می گریست؛ تا پایان عمر، بسیار و بسیار از خدیجه یاد کرد و در فراقش گریست... . گوسفند که ذبح می کرد می فرمود: حتماً از گوشتش برای دوستان خدیجه بفرستید. عایشه علت این امر را جویا شد، پیامبر گرامی فرمودند: من دوست خدیجه را دوست می دارم.[28]
 
 
 
سیدالشهدا(علیه السلام) روز عاشورا در خطبه ای که خود را به دشمن معرفی می کرد، فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که جده من، خدیجه، دختر خویلد است؟[29]
 
 
 
زین العابدین(علیه السلام) در مجلس شاهانه یزید در دمشق، در خطبه معروفش خود را چنین معرفی کرد: من، پسر خدیجه، بانوی بزرگ اسلامم.[30]
 
 
زینب کبری(سلام الله علیها) در کربلا، در روز یازدهم محرم سال 61 هجری هنگامی که کنار پیکرهای پاره پاره شهیدان قرار گرفت و مطالبی جانسوز گفت، از خدیجه چنین یاد کرد: پدرم به فدایخدیجه، بانوی بزرگ باد.[31]
 
 
 
در عصر امامت امام حسن(علیه السلام)، پس از آنکه معاویه بر اوضاع مسلط شد، به کوفه آمد و چند روز در کوفه ماند و از مردم برای خود بیعت گرفت. پس از پایان کار، بر بالای منبر رفت و خطبه خواند و تا آنجا که می توانست به امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) جسارت کرد. امام حسین(علیه السلام) برخاست تا پاسخ معاویه را بدهد. امام حسن(علیه السلام) دست او را گرفت و نشاند و خود برخاست و فرمود: ای که از علی(علیه السلام) به بدی یاد کردی! من حسنم و پدرم، علی(علیه السلام) است و تو معاویه ای و پدرت، ضحر؛ مادر من، فاطمه و مادر تو هند جگرخوار؛ جد من، رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)و جد تو، حرب؛ جده من، خدیجه، بانوی بزرگ اسلام و جده تو، فتیله (زن زشت کار دوران جاهلیت) است. خداوند لعنت کند از ما آن کس که نامش پلید و حسب و نسبش پست و آمیخته با کفر و نفاق است.[32]
 
 
 
آری، خدیجه فخر تمام ائمه بود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
----------------------------------------------------------------------------------------------------
 
پی نوشت ها:
[1]. اعلام النساء، ج 1، ص 326.
 
[2]. احمد صادقی اردستانی، فاطمه؛ الگوی زن مسلمان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 27.
 
[3]. حیدر مظفری، مادران چهارده معصوم، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ص 45.
 
[4]. احمد بهشتی، درس هایی از زندگانی زنان نامدار، قم، سازمان تبلیغات انقلاب اسلامی، ج 1، ص 22.
 
[5]. علی شیرازی، زنان نمونه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 115.
 
[6]. بحارالانوار، ج 16، ص 18.
 
[7]. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 161.
 
[8]. بحارالانوار، ج 16، صص 19 و 104.
 
[9]. فروغ ابدیت، صص 163 و 164.
 
[10]. همان.
 
[11]. منتهی الآمال، ج 1، ص 102.
 
[12]. بحارالانوار، ج 16، ص 55.
 
[13]. مادران چهارده معصوم، ص 61.
 
[14]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 220.
 
[15]. عذرا انصاری، جلوه های رفتاری حضرت زهرا(س)، قم، بوستان کتاب، ص 29.
 
[16]. مادران چهارده معصوم، صص 53 و 59.
 
[17]. محمد دشتی، فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(س)، نشر برگزیده، ص 164.
 
[18]. درس هایی از زندگانی زنان نامدار، ص 24.
 
[19]. مادران چهارده معصوم، ص 44.
 
[20]. شیخ صدوق، خصال، ص 405.
 
[21]. بحارالانوار، ج 13، ص 162.
 
[22]. مادران چهارده معصوم، صص 60 66.
 
[23]. زنان نمونه، ص 119.
 
[24]. مادران چهارده مصعوم، ص 67.
 
[25]. بحارالانوار، ج 43، ص 27.
 
[26]. سفینة البحار، ج 2، ص 57.
 
[27]. بحارالانوار، ج 16، ص 8.
 
[28]. ریاحین الشریعه، ج 2، ص 206.
 
[29]. بحارالانوار، ج 44، ص 318.
 
[30]. همان، ص 174.
 
[31]. همان، ج 45، ص 59.
 
[32]. خدیجه؛ اسطوره ایثار و مقاومت، ص 201.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
.
 
 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان

 

مقدمه

استقبال دانش پژوهان و علاقمندان به تاريخ اسلام ما را بر آن داشت که سلسله مقالاتي را که تحت عنوان «درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام » به قلم دانشمند گرانمايه جناب حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي در ماهنامه پاسدار اسلام تقديم امت اسلامي مي گردد به صورت کتابي مستقل تجديد چاپ و منتشر کنيم.بخش نخست اين مجموعه که به عنوان جلد اول «درسهائي ازتاريخ تحليلي اسلام » انتشار يافت طي مدتي کوتاه ناياب و تجديدچاپ گرديد و همين امر موجب شد تا مجموعه بخش دوم اين سلسله مقالات به صورت جلد دوم اين کتاب تهيه شود و با تجديد نظر واضافات مؤلف محترم به چاپ و نشر آن اقدام شود.پاسدار اسلام ضمن تشکر از زحمات ارزنده استاد بزرگوار وقدرداني از استقبال امت «پاسدار اسلام » نسبت به آثار علمي اميدواراست با نشر جلد دوم اين مجموعه گاهي در جهت خدمت و اشاعه فرهنگ اسلامي برداشته و اين کار مورد قبول خداوند منان قرار گيردانشاء الله.

پاسدار اسلام ربيع الثاني 1408


فصل اول: ازدواج با خدیجه
خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزی بن قصی بن کلاب بود که نسب وی با رسول خدا «ص» در قصی بن کلاب متحدمی شود، و عموما نوشته اند که وی قبل از ازدواج با رسول خدا «ص» دو شوهر کرده بود:
اول- ابی هاله هند بن زراره تمیمی-که خدیجه از او پسری پیدا کرد و نامش را همانند نام خودش «هند» گذارد، و از این «هند» روایاتی نیز در کتابهای حدیثی نقل شده، مانند روایات معروفی که درباره اوصاف رسول خدا «ص» و شمائل آنحضرت از وی نقل شده و اهل حدیث آنها را در کتابهای خود نقل کرده اندنظیر روایت صدوق «ره» در عیون الاخبار و معانی الاخبار و روایت مکارم الاخلاق، و غیره و حضرت مجتبی «ع» به این عنوان از وی حدیث نقل فرموده و می فرماید: «حدثنی خالی» ... (1)
و گویند او مردی فصیح و سخنور بوده و بعثت رسول خدا «ص» و اسلام را درک کرده و جزء مهاجران در جنگ بدر و احد نیز شرکت داشته، و او کسی است که می گفت:
«انا اکرم الناس ابا و اما و اخا و اختا، ابی رسول الله صلی الله علیه و آله و اخی القاسم، و اختی فاطمه، و امی خدیجه...» (2)و گویند: وی در جنگ جمل در رکاب امیر مؤمنان بشهادت رسید.
و نیز گویند: او فرزندی نیز داشته که نام او نیز هند بوده و گفته اند او نیز در لشکریان مصعب بن زبیر بود و در جنگ اوبا مختار به قتل رسید... که او را هند بن هند می گفته اند، ولی بر طبق نقل قتاده نام خود ابی هاله «هند» بوده و هند بن هند همان فرزند خدیجه بوده نه فرزند فرزند او. (3)
و برخی گفته اند: خدیجه از ابی هاله پسر دیگری هم داشته بنام هاله که بهمین جهت او را ابی هاله گفته اند، ولی برخی دیگر هاله را فرزند خواهر خدیجه دانسته و چنین فرزندی برای خدیجه ذکر نکرده اند.
دوم- شوهر دوم خدیجه عتیق بن عائد مخزومی است که پس از مرگ ابو هاله بهمسری وی درآمد و در برخی از تواریخ دختری بنام «هند» نیز از عتیق بن عائد برای خدیجه ذکر کرده اند، و گفته اند: وی مادر محمد بن صیفی مخزومی است که ازرسول خدا «ص» حدیث نقل کرده و به فرزندان او «بنی طاهره» می گفتند. (4)
و کمالات (5)دیگری که داشت خواستگاران زیادی پیدا کرد چنانچه در برخی از روایات آمده که عقبة بن ابی معیطو صلت بن ابی اهاب و ابو جهل و ابو سفیان از او خواستگاری کرده و او همه را رد کرد(6)ولی از آنجا که خدای تعالی افتخار همسری رسول خدا «ص» و خدمات بعدی او را به اسلام و رهبر گرانقدر آن برای وی مقدر کرده بود بهمسری آنحضرت درآمد، و اما انگیزه این ازدواج چه بوده و داستان از کجا شروع شده، در روایات مختلف ذکر شده که ذیلا می خوانید:
1- بحار الانوار ج 16 ص 148-155. و سیره ابن هشام (پاورقی) جلد 1 ص 1182- بحار الانوار ج 16 ص 148-155. و سیره ابن هشام (پاورقی) جلد 1صفحه 187.3- بحار الانوار ج 16 ص 10.4-این را هم بد نیست بدانید که در این ترتیب دو شوهر که ذکر شد نیز اختلاف است و آنچه نقل شد طبق گفته مشهور است، ولی برخی گفته اند نخست به ازدواج عتیق بن عائد مخزومی درآمد و پس از او همسر ابی هاله هند بن زراره گردید، چنانچه در کتاب فقه السیره (ص 69) و کشف الغمه اربلی (بحار الانوار ج 16 ص 10) نقل شده است.
5- چنانچه از روایات و تواریخ بدست می آید خدیجه این ثروت بسیار را از ارث پدرو دو شوهر و تجارت های بسیاری که برای او می کردند بدست آورده بود، و در مقدار آن رقمهای مبالغه آمیزی در تواریخ دیده می شود که سند متقن و صحیحی برای آن رقمهادر دست نیست مانند هشتاد هزار شتر و امثال آن... و الله اعلم.
6- بحار الانوار ج 16 ص 22. 

انگیزه این ازدواج فرخنده

عموما نوشته اند ماجرای این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب، یا درخواست خدیجه، رسول خدا «ص» بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه برای خدیجه به سفری تجارتی اقدام کرد، و بخاطر سود فراوانی که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوی مکرمه علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره ای از خصوصیاتی که در آن ذکر شده مورد نقد و بررسی است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره ای روایات دیگر نیز استفاده می شود که این علاقه و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتی در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور، بر فرض صحت، به این عشق و علاقه کمک کرد.

ابن شهر آشوب «ره» در کتاب مناقب خود روایت کرده که در روز عیدی زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که مردی یهودی در برابر آنها آمده و گفت:

«لیوشک ان یبعث فیکن نبی فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل» .

-نزدیک است در میان شما پیامبری برانگیخته شود پس هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبی برای گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخی و جسارتی که به آنها کرده بود او را با مشتهای سنگریزه از نزد خود راندند ولی این گفتار مردیهودی بارقه ای در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت ایجاد کرد و محبتی از پیامبر گرامی اسلام در قلب او جایگیرساخت... (7)

البته باید برای توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه کرد که طبق روایات پسر عموی خدیجه یعنی ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانی و انبیاء الهی اطلاعاتی داشت و کتابهائی رادر این زمینه خوانده بود خبرهائی از ظهور آنحضرت داده بود، و درپاره ای از اوقات آن روایات را بر آنحضرت منطبق می دانست...

بشرحی که در داستان سفر تجارتی رسول خدا «ص» خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهای دیگری که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادی امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث محمد «ص» خواهد بود، و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل شده ممکن است به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتی رسول خدا «ص» برای خدیجه به اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهای شیعه و اهل سنت روایت شده، و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانی رسول خدا «ص» ذکرکرده ایم که ذیلا از نظر شما می گذرد، و سپس به تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی آن می پردازیم:

7- مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 41 (ط قم) و نظیر این حدیث را ابن حجر نیزدر کتاب الاصابه ج 4 ص 274 بسند خود از ابن عباس روایت کرده است.


سفر تجارتی رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» برای خدیجه

اینان نوشته اند روزی که رسول خدا «ص» عازم سفر شام و تجارت برای خدیجه گردید، و هنگامی که می خواستند حرکت کنند خدیجه غلام خود «میسرة» را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد «ص» فرمانبرداری کندو خلاف دستور او رفتاری نکند.

عموهای رسول خدا «ص» و بخصوص ابوطالب نیز در وقت حرکت بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمی که برای بدرقه رفته بودند بخانه های خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسول خدا «ص» که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخی نعمت را با خود بدانجا ارمغان می بردموجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل، ازآسایش و سود بیشتری برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهای سفرهای پیش را نبیند، و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام رسیدند.

مورخین عموما نوشته اند: هنگامی که رسول خدا «ص» بنزدیکی شام-یا همان شهر بصری-رسید از کنار صومعه ای عبورکرد و در زیر درختی که در آن نزدیکی بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبی بود که «نسطورا» نام داشت، و با «میسرة» که در سفرهای قبل از آنجا عبور میکرد آشنائی پیدا کرده بود.

«نسطورا» از بالای صومعه خود قطعه ابری را مشاهده کرده بود که بالای سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت تا بالای سر آندرختی که محمد «ص» پای آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوی خود همه جا همراه رسول خدا «ص» بود، و از آنحضرت جدا نمی شد ناگهان صدای نسطورا را شنید که او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت: «بله» !

نسطورا-این مردی که پای درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردی از قریش و از اهل مکه است!

نسطورا بمیسرة گفت: بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید، و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائی داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت بمکه شدند، میسرة در راه که بسوی مکه می آمدند حساب کرد و دید سود بسیاری در این سفر عائد خدیجه شده از اینرو بنزد رسول خدا «ص» آمده گفت: ما سالها است برای خدیجه تجارت می کنیم و در هیچ سفری این اندازه سود نبرده ایم، و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادی «مر الظهران» رسیدند بنزدرسول خدا آمده گفت: خوب است شما جلوتر از کاروان بمکه بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه ای که مشرف بر کوچه های مکه بود نشسته بود ناگاه سواری را دید که از دوربسمت خانه او می آید و لکه ابری بالای سر او است و چنان است که پیوسته بدنبال او حرکت می کند و او را سایبانی می نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید

محمد «صلوات الله علیه و آله» است که از سفر تجارت باز می گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیاری را که عائدخدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسول خدا «ص» تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود: بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه: که می خواست به بیند آیا آن ابر برای سایبانی اودوباره میآید یا نه. گفت: خوبست بنزد او بروی و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت خدیجه بهمان غرفه رفت و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب مشاهده کرد که همان ابر آمدو بالای سر آنحضرت سایه افکند تا از نظر پنهان گردید.

بدنبال این ماجرا میسرة هم از راه رسید و جریان مسافرت و آنچه را دیده و از نسطورای راهب شنیده بود برای خدیجه شرح داد و با مشاهدات قبلی خدیجه و چیزهائی که از مرد یهودی شنیده بود او را مشتاق ازدواج با رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» کرد و شوق همسری آنحضرت را به سر او انداخت.

خدیجه بعنوان اجرت چهار شتر به رسول خدا داد میسره را نیز بخاطر مژده ای که به او داده بود آزاد کرد و آنگاه بنزد ورقة بن نوفل که پسر عموی خدیجه بود و بدین مسیح زندگی میکرد و مطالعات زیادی در کتابهای دینی داشت رفت و داستان مسافرت محمد «صلوات الله علیه و آله» را بشام و آنچه را دیده و شنیده بود همه را برای او تعریف کرد.

سخنان خدیجه که تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت: ای خدیجه اگر آنچه را گفتی راست باشد بدانکه محمد پیامبر این امت خواهد بود، و من هم از روی اطلاعاتی که بدست آورده ام منتظر ظهور چنین پیغمبری هستم و میدانم که این امت را پیامبری است که اکنون زمان ظهور و آمدن او است.

این جریانات که بفاصله کمی برای خدیجه پیش آمده بود اورا بیش از پیش مشتاق همسری با محمد «ص» کرد و با اینکه بزرگان قریش آرزوی همسری او را داشتند و بخواستگارانی که فرستاده بودند پاسخ منفی داده و همه را رد کرده بود در صدد برآمدتا بوسیله ای علاقه خود را به ازدواج با محمد «ص» باطلاع آنحضرت برساند، و از اینرو بدنبال «نفیسه» -دختر «منیة» که یکی از زنان قریش و دوستان خدیجه بود-فرستاد و بطورخصوصی درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزدمحمد «ص» برود و هرگونه که خود صلاح میداند موضوع

را بآنحضرت بگوید.

نفیسه بنزد محمد «صلوات الله علیه و آله» آمد و به آنحضرت عرض کرد:

-ای محمد چرا زن نمی گیری؟

حضرت پاسخ داد:

-چیزی ندارم که به کمک آن زن بگیرم!

نفیسه گفت:

اگر من اشکال کار را برطرف کنم و زنی مال دار و زیبااز خانواده ای شریف و اصیل برای تو پیدا کنم حاضر به ازدواج هستی؟

فرمود: از کجا چنین زنی می توانم پیدا کنم؟

گفت: من اینکار را خواهم کرد و خدیجه را برای اینکار آماده می کنم سپس بنزد خدیجه آمد و جریان را گفت و قرار شدترتیب کار را بدهند.

موضوع از صورت خصوصی بیرون آمد و به اطلاع عموهای رسول خدا «ص» و عموی خدیجه عمرو بن اسد و دیگر نزدیکان رسیدو ترتیب مجلس خواستگاری و عقد داده شد.

و در پاره ای از نقل ها مانند روایت ابن اسحاق در سیره نامی از «نفیسه» و وساطت او در اینباره ذکر نشده، و پیشنهاد آن پس از این سفر، از طرف خود خدیجه و بدون واسطه نقل گردیده، و عبارت سیره اینگونه است:

«... و کانت خدیجه امراة حازمة شریفة لبیبة، مع مااراد الله بها من کرامته، فلما اخبرها میسرة بما اخبرها به بعثت الی رسول الله صلی الله علیه و سلم، فقالت له-فیمایزعمون-یابن عم: انی قد رغبت فیک لقرابتک، وسطتک فی قومک، و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک، ثم عرضت علیه نفسها، و کانت خدیجه یومئذ اوسط نساء قریش نسباو اعظمهن شرفا، و اکثرهن مالا، کل قومها کان حریصاعلی ذلک منها لو یقدر علیه» (8)

یعنی: خدیجه زنی دور اندیش و شریف و خردمند بود، گذشته از آنکه خدای سبحان نیز اراده بزرگواری آنزن را فرموده بود، و بدین جهت بود که چون میسرة آن گزارش را بدو داد بنزد رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» فرستاد و چنانچه گفته اند پیغام داد که ای عموزاده:

من بخاطر خویشاوندی و شرافت خانوادگی شما و امانت و حسن خلق و راستگوئی که در شخص شما وجود دارد به ازدواج با شماعلاقمند شده ام. . و بدین ترتیب خود را بر آنحضرت عرضه داشت، و خدیجه در آنروز از نظر نسب در میان زنان قریش از دیگران برتر و شرافتمندتر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود، و همه مردان مکه علاقمند به ازدواج با او بودند...

که البته این روایت با نقل های دیگر قابل جمع است که در آغاز برای استمزاج و نظر خواهی نفیسه را نزد آنحضرت فرستاده، و پس از جلب رضایت رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» خود او مستقیما پیشنهادازدواج را داده باشد، چنانچه برخی گفته اند.

و این بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد، ولی تذکر چند مطلب بعنوان نقد و بررسی در این داستان لازم است:

نقد و بررسی این داستان

1-نخستین مطلبی که مورد بحث واقع شده، صحت و سقم صل این داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاریخی است، زیرا این داستان نیز همانند داستان سفر قبلی رسول خدا «ص» بهمراه ابوطالب مورد خدشه و تردید است و روایت متقن و مسندی دراینباره بدست ما نرسیده جز همان روایاتی که یا بدون سند و یابصورت مرفوع از ابن اسحاق و جابر و خزیمه نقل شده که از نظرحدیث شناسان چندان اعتباری ندارد، چنانچه بر اهل فن پوشیده نیست، و همان خدشه هائی که در حدیث بحیرای راهب و سفرقبلی رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» بود در اینجا نیز وجود دارد، و خلاصه این داستان در حدیث معتبری نقل نشده...

2-در عموم این روایات این جمله به چشم می خورد که خدیجه رسول خدا «ص» را اجیر کرد... و همین ماجرا سبب این ازدواج گردید در صورتی که در حدیث دیگری که از عمار بن یاسرنقل شده و یعقوبی در تاریخ خود آنرا روایت نموده، عمار بن یاسرگوید: داستان ازدواج ربطی به سفر رسول خدا «ص» و اجیرشدن آنحضرت برای خدیجه نداشته، و اساسا رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»در طول زندگی خود نه اجیر خدیجه و نه اجیر احدی از مردم دیگرنشد...

و روایت عمار بن یاسر اینگونه است که می گوید:

«انا اعلم بتزویج رسول الله «ص» خدیجه بنت خویلد، کنت صدیقا له فانا لنمشی یوما بین الصفا و المروه اذ بخدیجه بنت خویلدو اختها هاله، فلما رات رسول الله «ص» جائتنی هاله اختها، فقالت:

یا عمار ما لصاحبک حاجه فی خدیجة؟ قلت: و الله ما ادری! فرجعت فذکرت ذلک له، فقال: ارجع فواضعها وعدها یوما تاتیها...»

یعنی-من از داستان ازدواج رسول خدا «ص» با خدیجه دخترخویلد آگاه ترم من که با آنحضرت دوست نزدیک بودم روزی بهمراه رسول خدا میان صفا و مروه می رفتیم که ناگهان خدیجه و خواهرش هاله پدیدار شدند، و چون خدیجه رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»را دیدار کرد خواهرش هاله بنزد من آمد و گفت:

ای عمار دوست تو را در خدیجه نیازی نیست؟ (و علاقه به ازدواج با او ندارد؟)

گفتم: بخدا سوگند اطلاعی ندارم. و پس از این گفتگوبازگشته و مطلب را برای آنحضرت باز گفتم، رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»فرمود: برگرد و (برای گفتگو در اینباره) با او وعده دیداری را درروزی قرار بگذار تا نزد او برویم...

و در پایان این روایت اینگونه است که می گوید:

«... و انه ما کان مما یقول الناس انها استاجرته بشی ء و لا کان اجیرا لاحد قط»

یعنی: جریان اینگونه که مردم می گویند نبود و خدیجه رسول خدا «ص» را برای کاری اجیر نکرد، و آنحضرت هیچگاه اجیرکسی نشد.

و البته این روایت هم در بی اعتباری همانند روایات قبلی است، و یعقوبی نیز آن را به این صورت نقل کرده که «روی بعضهم عن عمار بن یاسر...» (9)

و در متن روایت هم جمله ای هست که قابل خدشه است ولی می تواند آن روایات کم اعتبار قبلی را نیز کم اعتبارتر کندو موجب تردید بیشتری در صحت آنها گردد...

مگر آنکه کسی پاسخ دهد که کارگری رسول خدا «صلوات الله علیه و آله»برای خدیجه بصورت مضاربه و شرکت در سود حاصله بوده نه اجاره اصطلاحی، چنانچه در برخی از روایات نیز بدان تصریح شده مانند روایت کشف الغمه که در بحار الانوار نقل شده و عبارت آن چنین است:

«... کانت خدیجه بنت خویلد امراة تاجرة ذات شرف و مال تستاجر الرجال فی مالها، و تضاربهم ایاه بشی ء تجعله لهم منه...» (10)

که از این عبارت می توان (11)استفاده کرد که تعبیر به «اجیر» و «استیجار» نیز در روایات دیگر ممکن است بهمین معنای مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحی از این نظر درعبارت شده باشد...

3-چنانچه از روایات قبلی و همین روایت عمار بن یاسراستفاده شد بر فرض صحت اصل داستان، ارتباط آن با ازدواج خدیجه و آنحضرت نیز ثابت نشده، و از این جهت نیز این روایات قابل بحث و بررسی است و خالی از خدشه نخواهد بود.

8- سیره ابن هشام ج 1 ص 189[31]9- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 1210- بحار الانوار ج 16 ص 911- سیره ابن هشام ج 1 ص 187


درباره سن رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) در هنگام ازدواج عموماگفته اند: آنحضرت در آن هنگام بیست و پنج سال از عمرشریفش گذشته بود

ولی درباره سن خدیجه علیها السلام اختلافی در روایات دیده می شود که مشهور در آنها نیز آن است که خدیجه در آن هنگام چهل سال داشت.

و در برابر این قول مشهور اقوال دیگری نیز هست مانند قول 25 سال و 28 سال و 30 سال و 35 و 45 سال... (1)و از برخی نقل شده که قول نخست را ترجیح داده اند ولی دلیلی برای آن ذکرنکرده است(2)، و شاید توجیه دیگری را که برخی از نویسندگان کرده اند بتواند دلیل و یا تاییدی بر این قول و یا قول های دوم وسوم نیز باشد که گفته اند:

... با توجه به فرزندانی که خدیجه بدنیا آورده می توان احتمال داد که سن خدیجه کمتر از چهل سال بوده و تاریخ نگاران عرب رقم «چهل» را بدلیل آنکه رقم کاملی است انتخاب کرده اند(3).

نگارنده گوید: تایید دیگر این گفتار نیز حمل فاطمه سلام الله علیها و ولادت آن بانوی محترمه در سال پنجم بعثت می باشد که انشاء الله در جای خود بطور تفصیل روی آن بحث خواهد شد و اکنون بطور اجمال بیان گردید، که چون طبق روایات معتبر محدثین شیعه رضوان الله علیهم فاطمه علیها السلام مولود اسلام بوده و در سال پنجم بعثت رسول خدا (صلوات الله علیه و آله)بدنیا آمده موجب ایراد برخی از برادران اهل سنت که ولادت آن بانوی عالمیان را پنج سال قبل از بعثت دانسته اند قرار گرفته، و موجب استبعاد آنان شده چون روی روایات شیعه و قول مشهور درباره سن حضرت خدیجه در وقت ازدواج با رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) لازم آیدکه خدیجه در سن 60 سالگی به فاطمه علیها السلام حامله شده باشد، و این مطلب روی جریان طبیعی و عادی بعید است، که البته این استبعاد پاسخهای دیگری هم دارد و یکی از آنها همین است که شنیدید و بقیه را هم انشاء الله تعالی در جای خود ذکر خواهیم کرد... و بهر صورت مشهور همان است که خدیجه در آن هنگام چهل ساله بوده ولی قول به اینکه بیست و هشت ساله بوده نیز خالی از قوت نیست چنانچه در چند حدیث آمده است، (4)و الله اعلم.

این را هم بد نیست بدانید که:

برخی عقیده دارند خدیجه سلام الله علیها در هنگام ازدواج بارسول خدا (صلوات الله علیه و آله) باکره بوده و قبلا شوهری نکرده بود، و در این باره به حدیثی که ابن شهر آشوب در مناقب روایت کرده تمسک جسته اند که می گوید:

«... و روی احمد البلاذری و ابو القاسم الکوفی فی کتابیهما و المرتضی فی الشافی، و ابو جعفر فی التلخیص:

ان النبی-صلی الله علیه و آله-تزوج بها و کانت عذراء...» .

«یؤکد ذلک ما ذکر فی کتابی الانوار و البدع: ان رقیه و زینب کانتا ابنتی هاله اخت خدیجه» . (5)

یعنی-احمد بلاذری و ابو القاسم کوفی در کتابهای خود وسید مرتضی در کتاب شافی و شیخ ابو جعفر طوسی در کتاب تلخیص روایت کرده اند که هنگامی که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) با خدیجه ازدواج کرد آن بانوی محترمه باکره بود، و تایید این گفتارمطلب دیگری است که در کتابهای الانوار و البدع روایت شده که رقیه و زینب دختران «هاله» خواهر خدیجه بوده اند نه خود خدیجه...

و نیز به گفتار صاحب کتاب الاستغاثه استشهاد کرده اند که گوید:

«... همه کسانی که اخبار نقل کرده و روایات ازآنها بجای مانده از شیعه و اهل سنت اجماع دارند که مردی از اشراف قریش و رؤسای آنها نمانده بود که به خواستگاری خدیجه نرود و در صدد آن برنیاید. وخدیجه همه آنها را بازگردانده و یا پاسخ رد به آنها دادو چون رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) او را بهمسری خویش درآوردزنان قریش بر او خشم کرده و از او کناره گیری کردندو به او گفتند: بزرگان و اشراف قریش از توخواستگاری کردند و بهمسری هیچیک از آنها درنیامدی و بهمسری محمد، یتیم ابوطالب که مرد فقیری است و مالی ندارد درآمدی؟ و با اینحال چگونه اهل فهم می توانند بپذیرند که خدیجه بهمسری مردی اعرابی از بنی تمیم درآمده و بزرگان قریش را نپذیرفته باشد؟ ... و این مطلبی است که مردم صاحب نظر آنرا نمی پذیرند...» (6).

و بدنبال آن این بحث عنوان شده که آیا رقیه و ام کلثوم که به همسری عثمان درآمدند و هم چنین زینب که همسر ابو العاص بن ربیع گردید دختران صلبی و واقعی رسول خدا  (صلوات الله علیه و آله)  بودند و یا ربیبه آنحضرت بوده اند... (7).

ولی بنظر نگارنده روایت ابن شهر آشوب با توجه به اینکه می تواند معنای دیگری داشته باشد که نمونه اش درباره برخی ازبزرگ زنان عالم نیز وارد شده و اکنون جای توضیح و بحث بیشتردر آن باره نیست نمی تواند در برابر آن شهرت بسیاری که درباره ازدواج خدیجه قبل از مفتخر شدن بهمسری رسول خدا با دو شوهرخود بود، مقاومت کند...

و چنانچه علامه شوشتری در قاموس الرجال گوید: اصل این نسبت نیز مورد تردید است و ابو القاسم کوفی نیز مردفاسد المذهب و بی عقلی بوده و سید و شیخ رحمهما الله تعالی نیزاحتمالا قول همان ابو القاسم کوفی را نقل کرده اند نه اینکه مختار خودشان بوده... (8).

و هم چنین استبعادی که در گفتار صاحب کتاب الاستغاثه بود نیروی برابری با آن شهرت را ندارد و بهتر آن است که این بحث را بهمین جا خاتمه داده و بدنبال بحث در موضوع بعدی برویم.

1- الصحیح من السیره ج 1 ص 126.2- الصحیح من السیره ج 1 ص 126.

3- تاریخ تحلیلی اسلام ج 1 ص 31-32.4- مناقب آل ابیطالب-ط قم-ج 1 ص 159.5- بحار الانوار ج 16 ص 10 و ص 12.

6- الاستغاثه ج 1 ص 70.7- قاموس الرجال ج 10 ص 431.8- الصحیح من السیره ج 1 ص 122-126.


مراسم عقد و ازدواج

مشهور آن است که خواستگاری و خطبه عقد بوسیله ابوطالب عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انجام گردید و پذیرش وقبول آن نیز از سوی عمرو بن اسد-عموی خدیجه-صورت گرفت.
و در برابر این گفتار مشهور، اقوال دیگری نیز وجود دارد...
مانند اینکه خطبه عقد بوسیله حمزة بن عبد المطلب یا دیگری از عموهای آنحضرت انجام شد...
و یا اینکه پدر خدیجه-خویلد بن اسد-و یا پسر عموی خدیجه ورقة بن نوفل از طرف خدیجه قبول کرده و آن بانوی محترمه را به عقد رسول خدا درآورد...
و بلکه در پاره ای از روایات گفتار نابجای دیگری نیز نقل شده که خدیجه به پدر خود خویلد شرابی داده و او را مست کرد.
و او در حال مستی این ازدواج را پذیرفت چون به حال عادی بازگشت و از جریان مطلع گردید بنای مخالفت با این ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در میانی برخی از نزدیکان به ازدواج مزبور تن داده و آنرا پذیرفت...
که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهده دار شده که ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات برای شما انتخاب کرده ونقل می کنیم که پس از ذکر چند روایت بدین مضمون می گوید:
«و قال محمد بن عمر: فهذا کله عندنا غلط و وهم، و الثبت عندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسدمات قبل الفجار، و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسول الله-صلی الله علیه و آله-» (9).
یعنی: محمد بن عمر گفته است که تمامی این روایات درنزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است که پدر خدیجه یعنی خویلد بن اسد پیش ازجنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را به ازدواج رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) درآورد...
و نظیر همین عبارت از واقدی نقل شده(10)و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازی بذکر آنها نیست... (11)
9- الطبقات الکبری ج 1 ص 133.10- بحار الانوار ج 16 ص 19. و تاریخ طبری ج 2 ص 36.11- برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب الصحیح من السیره ج 1 ص 113 به بعد نیزمراجعه کنید. 

یک اشتباه تاریخی دیگر
و نیز در پاره ای از روایاتی که در مورد این ازدواج فرخنده رسیده ظاهرا یک اشتباه دیگری نیز رخ داده که بجای عموی خدیجه-یعنی عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد (بعنوان عموی خدیجه) آمده که این مطلب گذشته از آنکه در اصل، خلاف مشهور است از نظر نسبی هم اشتباه است.
زیرا ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه است، نه عموی خدیجه...
و بعید نیست که اینکار از تصرفات ناقلان حدیث بوده که چون نام عموی خدیجه در حدیث آمده بوده و ورقة بن نوفل هم شهرتی افسانه ای داشته، آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و به اینصورت درآورده اند.


مراسم عقد و ازدواج

خطبه عقد

مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینی درکتاب شریف کافی با مقداری اختلاف خطبه عقدی را که بوسیله ابو طالب ایراد شده نقل کرده اند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق (ره) اینگونه است:

«الحمد لله الذی جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل، و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبی الیه ثمرات کل شی ء، و جعلنا الحکام علی الناس فی بلدنا الذی نحن فیه، ثم ان ابن اخی محمد بن عبد الله بن عبد المطلب لا یوزن برجل من قریش الا رجح، و لا یقاس باحد منهم الا عظم عنه، و ان کان فی المال قل، فان المال رزق حائل و ظل زائل، و له فی خدیجه رغبة و لها فیه رغبة، و الصداق ما سالتم عاجله و آجله، و له خطر عظیم و شان رفیع و لسان شافع جسیم» . (12)

یعنی: سپاس خدایرا که ما را از کشت و محصول ابراهیم وذریه اسماعیل قرار داد، و برای ما خانه مقدسی را که مقصودحاجیان است و حرم امنی است که میوه هر چیز بسوی آن گردآید بنا فرمود، و ما را در شهری که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.

سپس برادر زاده ام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردی است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از اوبرتر است، و به هیچیک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزون است، و او اگر چه از نظر مالی کم مال است ولی مال پیوسته درحال دگرگونی و بی ثباتی و همچون سایه ای رفتنی است، و اونسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است، و مهریه اور ا نیز هر چه نقدی و غیر نقدی بخواهید آماده است، و محمد راداستانی بزرگ و شانی والا و شهرتی عظیم خواهد بود.

و در کتاب شریف کافی اینگونه است که پس از این خطبه عموی خدیجه خواست بعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولی به لکنت زبان دچار شد و نتوانست، از اینرو خدیجه خود بسخن آمده گفت:

عموجان: اگر چه شما بعنوان گواه اختیاردار من هستی ولی در اختیار انتخاب من خود شایسته تر از دیگران هستم، و اینک ای محمد من خود را به همسری تو درمی آورم و مهریه نیز هر چه باشد بعهده خودم و در مال خودم خواهد بود، اکنون به عموی خود (ابوطالب) دستور ده تا شتری نحر کرده و ولیمه ای ترتیب دهد وبنزد همسر خود آی!

ابوطالب فرمود: گواه باشید که خدیجه محمد (صلوات الله علیه و آله) رابهمسری خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خودضمانت کرد!

برخی از قریشیان با تعجب گفت: شگفتا! که زنان مهریه مردان را بعهده گیرند؟!

ابوطالب سخت بخشم آمده روی پای خود ایستاد وگفت:

آری اگر مردی همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترین مهریه خود خواهانشان می شوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواج نمی شوند!

و در روایت خرائج راوندی است که چون خطبه عقدبپایان رسید و-محمد صلی الله علیه و آله-برخاست تابهمراه عمویش ابوطالب بخانه برود خدیجه به آنحضرت عرض کرد:

«... الی بیتک فبیتی بیتک و انا جاریتک» .

(13)یعنی: بسوی خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام!

و از کتاب المنتقی کازرونی نقل شده که چون مراسم عقدبپایان رسید خدیجه به کنیزکان خود دستور داد حالت شادی بخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض کرد:

«... یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتک و اطعم الناس علی الباب و هلم فقل(14)مع اهلک، فاطعم

الناس و دخل رسول الله (صلوات الله علیه و آله) فقال مع اهله خدیجه» . (15)یعنی ای محمد به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانی ازشترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحت بگذران، و ابوطالب اینکار راکرد و رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) بنزد خدیجه آمده و در کنار او به استراحت روزانه پرداخت.

و این دو حدیث دلالت بر کمال علاقه و عشق خدیجه نسبت به رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) دارد چنانچه تا پایان عمر این عشق را نسبت به آنحضرت حفظ کرده بود. صلوات الله علیها.

12- فروع کافی ج 2 ص 19 و 20 و من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 397.13- خرائج راوندی ص 187.14- لفظ «قل» در اینجا از قیلوله بمعنای استراحت در چاشت گرفته شده، و برخی که شاید معنای آن را نفهمیده اند «لام» را تبدیل به «میم» کرده و «فقم» ضبط کرده اند، و خصوصیت وقت چاشت ظاهرا بدانجهت بوده که در شهر مکه غالباهوا گرم و عموما ساعت چاشت را تا نزدیک غروب در خانه ها به استراحت می گذرانده اند و آنگاه برای حوائج خود از خانه خارج می شده اند.15- بحار الانوار، ج 16 ص 10 و 12 و 19.


مهریه چقدر بود و چه کسی پرداخت؟

در اینکه مهریه چقدر بود و پرداخت آن را چه کسی به عهده گرفت اختلافی در روایات دیده می شود، که از آنجمله روایت بالا است که در آن بدون ذکر مقدار آمده است که پرداخت آن راخدیجه بعهده گرفت.

و از کشف الغمه از ابن حماد و نیز از ابن عباس نقل شده که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) خدیجه را با مهریه دوازده وقیه طلا به ازدواج خویش درآورد و مهریه زنان دیگر آنحضرت نیز همین مقداربود. (16)

و در اعلام الوری طبرسی دوازده وقیه و نیم ذکر شده چنانچه از دانشمندان اهل سنت نیز مؤلف سیرة الحلبیه همین قول را نقل کرده و سپس گفته است که هر وقیه چهل درهم است که درنتیجه مجموع مهریه پانصد درهم شرعی بوده.

و تفاوت دیگری که در نقل سیره حلبیه دیده می شود آن است که گوید: پرداخت مهریه مزبور را ابوطالب بعهده گرفت. (17)

و قول دیگری که در سیره حلبیه و سیره ابن هشام و برخی ازتواریخ دیگر آمده آن است که گفته اند:

«و اصدقها رسول الله-صلی الله علیه و آله-عشرین بکرة» . (18)

یعنی رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به خدیجه بیست شتر ماده جوان مهریه داد و در نقل دیگری نیز آمده که ورقة بن نوفل خدیجه را با مهریه چهارصد دینار به عقد رسول خدا-صلی الله علیه و آله-درآورد(19)

و از کامل مبرد نقل شده که بیست شتر را ابوطالب بعهده گرفت و دوازده وقیه و نیم طلا را خود رسول خدا پرداخت که مهریه مجموع آنها بود. (20)

نگارنده گوید: روایاتی که در باب «مهر السنه» آمده همان روایت پانصد درهم را تایید می کنند، چنانچه در چند حدیث بااندک اختلافی آمده که امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند:

«ما زوج رسول الله-صلی الله علیه و آله-شیئا من بناته و لا تزوج شیئا من نسائه علی اکثر من اثنی عشر اوقیة و نش یعنی نصف اوقیه» . (21)

یعنی تزویج نکرد رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) هیچیک از دختران خود ونه هیچیک از زنانش را به بیش از دوازده وقیه و نیم.

و طبرسی (ره) در اعلام الوری گوید: «... و مهرها اثنتا عشرة اوقیه و نش و کذلک مهر سایر نسائه» . (22)و در روایت امام صادق علیه السلام اینگونه است که فرمود:

«ما تزوج رسول الله-صلی الله علیه و آله-شیئا من نسائهو لا زوج شیئا من بناته علی اکثر من اثنی عشر اوقیه و نش، و الاوقیه اربعون درهما، و النش عشرون درهما» . (23)

و در داستان ازدواج حضرت جواد الائمة علیه السلام با دخترمامون عباسی نیز آمده که فرمود:

«... و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول الله-صلی الله علیه و آله-لازواجه و هو اثنتا عشرة اوقیه و نش-و علی تمام الخمسمائة...» . (24)یعنی من صداق او را همان قرار دادم که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به زنانش بذل فرمود و آن دوازده وقیه و نیم بود که تمامی پانصد درهم بر ذمه من است...

16- بحار الانوار-ج 16 ص 10 و 12 و 21917- سیره حلبیه ج 1 ص 165.18- سیره حلبیه ج 1 ص 165 و سیره ابن هشام ج 1 ص 190 و سیره المصطفی ص 60و سیره النبی ج 1 ص 206.19- بحار الانوار ج 16 ص 19.20- منتقی النقول ص 139 گ.21- اعلام الوری ص 147. یعنی مهر خدیجه دوازده وقیه و نیم بود چنانچه مهریه زنان دیگر آنحضرت نیز همین مقدار بود.22-بحار الانوار ج 103 ص 347 به بعد.23- معانی الاخبار ص 214. فروع کافی ج 2 ص 20.24- من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 398.


فصل سوم: تا خدیجه زنده بود رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) زن دیگری اختیار نکرد

این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که تا خدیجه زنده بودرسول خدا زن دیگری نگرفت و خدیجه بنا بر قول مشهور و صحیح سال دهم بعثت یعنی بیست و پنج سال پس از این ازدواج فرخنده و میمون از دنیا رفت، و زنهای متعدد و زیاد دیگری را که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به ازدواج و همسری خویش درآورد همگی پس از وفات خدیجه بود، و در جای خود-در بحث تعدد زوجات رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) -انشاء الله تعالی خواهیم گفت که این داستان بهترین دلیل و شاهد بر این مطلب است که انگیزه ازدواج های مکرر رسول خدا پس از وفات خدیجه انگیزه های سیاسی واجتماعی بوده که آن بزرگوار می خواسته بدین وسیله پیوندهای محکم و بیشتری با افراد سرشناس و قبائل معروف عرب پیداکرده و از این طریق برای پیشرفت اسلام و مکتب مقدس خوداستفاده و بهره بیشتری ببرد بشرحی که بخواست خدای تعالی پس از این خواهیم گفت.

و گرنه معقول نیست کسی مانند رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) که از هر گونه امکانات مادی بهره مند بوده و همه جاذبه هائی را که معمولا مورد توجه زنان می باشد همچون فصاحت زبان و زیبائی خارق العاده صورت و شهرت فامیلی و شخصیت ذاتی، و در یک جمله آنچه خوبان همه داشتند همه را دارا باشد ولی تا سن پنجاه سالگی با یک زن بیوه دو شوهر کرده بچه داری که از نظر سن نیزپانزده سال یا چیزی کمتر از او بزرگتر است سازگاری کند، وهیچ به فکر ازدواج مجددی نیفتد، و پس از وفات او آنهمه زن بگیرد... و باز هم مانند دشمنان مغرض و مخالف اسلام بگوئیم هدف آنحضرت در آن ازدواجها استفاده های مالی و یاکامیابیهای جنسی بوده و بناچار باید این حقیقت را بپذیریم که هدف، همان هدف مقدس ترویج اسلام با استفاده از یک وسیله طبیعی و اجتماعی بوده که روی بافت اجتماع آن روز بهترین وسیله بوده است و انشاء الله در جای خود توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد


فرزندان رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) از خدیجه

رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به جز ابراهیم که از «ماریه قبطیه» کنیزمصری آنحضرت متولد شد همان کنیزی که مقوقس (حاکم مصر) برای آن حضرت فرستاد، فرزندان دیگر آن بزرگوار همگی ازبانوی بزرگوارش خدیجه-سلام الله علیها-بود که خدای تعالی بهآنحضرت عنایت فرمود، که البته در عدد آنها و بلکه در نام آنهانیز اختلاف است، و مشهور آن است که آنها شش تن بودند، یعنی دو پسر و چهار دختر، و دانشمند فقید مرحوم دکتر آیتی درتاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت و وفات آنها را بدین گونه ذکر کرده که ذیلا می خوانید:

1- قاسم که نخستین فرزند رسول خدا است، و پیش ازبعثت در مکه تولد یافت، و رسول خدا به نام وی «ابو القاسم»کنیه گرفت، و نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا درمکه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.

2- زینب دختر بزرگ رسول خدا که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا تولد یافت، و پیش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود «ابو العاص بن ربیع» درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

3-رقیه که پیش از اسلام و بعد از زینب، در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتبة بن ابی لهب» درآمد و پس از نزول سوره «تبت یدا ابی لهب» و پیش از عروسی به دستور ابو لهب وهمسرش «ام جمیل» از وی جدا گشت. و سپس به عقد «عثمان بن عفان» درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وی هجرت کرد و آنگاه به مکه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت سه روز بعد از بدر، همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید، وفات یافت.

4- ام کلثوم که نیز در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتیبة بن ابی لهب» درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از «عتیبه» جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج «عثمان بن عفان» درآمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.

5-فاطمه علیها السلام که ظاهرا در حدود پنج سال پیش ازبعثت رسول خدا در مکه تولد یافت(1)و در مدینه به ازدواج «امیر المؤمنین» علی علیه السلام درآمد، و پس از وفات رسول خدا به فاصله ای در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت ونسل رسول خدا تنها از وی باقی ماند و یازده امام معصوم از دامن مطهر وی پدید آمدند.

6-عبد الله که پس از بعثت رسول خدا در مکه متولد شد و «طیب» و «طاهر» لقب یافت. و در همان مکه وفات کرد وپس از وفات او «عاص بن وائل سهمی» رسول خدا را «ابتر»

خواند و سوره کوثر در پاسخ وی نازل گردید. (2)و البته همانگونه که گفته شد آنچه ایشان انتخاب کرده و نوشته اند بر طبق قول مشهور است، ولی اقوال دیگری هم دراینباره هست که در سیره ابن هشام و کتاب المنتقی فی مولدالمصطفی(3)و کتابهای دیگر نقل شده، که ما چون در نظر داریم ان شاء الله تعالی در جای دیگری در این باره به تفصیل بحث کنیم در اینجا بهمین اندازه اکتفا کرده و می گذریم.

1- البته نظر دانشمندان و محدثین شیعه عموما آنست که ولادت آنحضرت پنج سال بعد از بعثت بوده، و شاید بهمین جهت نیز ایشان بعنوان ظاهر این قول راذکر کرده اند.2- تاریخ پیامبر اسلام صفحه 69-71.3- سیره ابن هشام ج 1 ص 190 بحار الانوار ج 22 ص 166.


شمه ای از فضائل خدیجه

گرچه مرسوم است فضائل افراد را معمولا در فصل پس ازحیات و زندگی آنها ذکر می کنند، ولی نگارنده را دریغ آمد که در اینجا بدون ذکری از فضائل این بانوی اسلام بگذریم وانشاء الله تعالی در جای دیگر نیز به مناسبت های گوناگونی که در پیش است فضائل دیگری را بیان خواهیم داشت. گرچه معلوم نیست اصل این رسم نیز رسم درستی باشد.

این حدیث در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت آمده که رسول خدا-صلی الله علیه و آله-فرموده:

«کمل من الرجال خلق کثیر و لم یکمل من النساء الآمریم، و آسیه امراة فرعون، و خدیجة نت خویلد، و فاطمة بنت محمد» (4)

یعنی از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان جز چهار زن کسی به مرحله کمال نرسید: مریم، و آسیه همسر فرعون، و خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد.

و در حدیث دیگری که ابن حجر در کتاب الاصابه و دیگران از ابن عباس روایت کرده اند اینگونه است که گوید: رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) چهار خط روی زمین ترسیم کرده آنگاه فرمود:

«افضل نساء اهل الجنة خدیجة، و فاطمة و مریم و آسیة» . (5)یعنی برترین زنان اهل بهشت: خدیجه و فاطمه و مریم وآسیه هستند...

و در روایت دیگری که او و ابن عبد البر و دیگران از رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) با مختصر اختلافی روایت کرده اند اینگونه است که فرمود:

«خیر نساء العالمین اربع، مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه» (6)یعنی بهترین زنان جهانیان چهار زن هستند: مریم و آسیه وخدیجه و فاطمه. و از عایشه روایت کرده اند که گوید: هیچگاه نمی شد که رسول خدا از خانه بیرون رود جز آنکه خدیجه را یادمی کرد و ستایش و مدح او را می نمود، تا اینکه روزی طبق

همان شیوه ای که داشت نام خدیجه را برد و او را یاد کرد، دراینوقت رشک و حسد مرا گرفت و گفتم:

«هل کانت الا عجوزا فقد ابدلک الله خیرا منها» . (7)

خدیجه جز پیرزنی بیش نبود در صورتی که خداوند بهتر از اوبهره تو کرده. !

عایشه گوید: در اینوقت رسول خدا-که این سخن مرا شنیدغضبناک شد بحدی که از شدت غضب موهای جلوی سرآنحضرت حرکت کرد آنگاه فرمود:

«و الله ما ابدلنی الله خیرا منها، آمنت اذ کفر الناس، و صدقتنی و کذبنی الناس، و واستنی فی مالها اذ حرمنی الناس و رزقنی الله منها اولادا اذ حرمنی اولاد النساء» .

بخدا سوگند خداوند بهتر از او زنی به من نداده، او بود که بمن ایمان آورد هنگامی که مردم کفر ورزیدند، و او بود که مراتصدیق کرد و مردم مرا تکذیب نموده (و دروغگویم خواندند) واو بود که در مال خود با من مواسات کرد (و مرا بر خود مقدم داشت) در وقتی که مردم محرومم کردند، و از او بود که خداوندفرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر نسبت بفرزند محرومم ساخت.

عایشه گوید: با خود گفتم: دیگر از این پس هرگز به بدی اورا یاد نخواهم کرد(8).

و در روایت اربلی در کشف الغمه اینگونه است که علی علیه السلام فرمود: روزی نزد رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) نام خدیجه سلام الله علیها برده شد و رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) گریست. عایشه که چنان دید گفت:

«... ما یبکیک علی عجوز حمراء من بنی اسد؟ فقال صدقتنی اذکذبتم و آمنت بی اذ کفرتم، و ولدت لی اذ عقمتم، فقالت عایشه:

فما زلت اتقرب الی رسول الله-صلی الله علیه و آله-بذکرها» (9)

یعنی چه گریه ای است که برای پیرزنی سرخ رو از بنی اسدمی کنی؟

رسول خدا فرمود: او مرا تصدیق کرد هنگامی که شماتکذیبم کردید. و بمن ایمان آورد در وقتی که شما کافر شدید.

و برای من فرزند آورد که شما نیاوردید!

عایشه گوید: از آن پس پیوسته من با یاد خدیجه و با نام او به رسول خدا تقرب می جستم. (و هرگاه می خواستم رسول خدابمن توجه کرده و به سخنم گوش دهد سخنم را با نام خدیجه شروع می کردم) .

و در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که رسول خدا خدیجه را به خانه ای در بهشت مژده داد که در آن دشواری ورنجی نخواهد بود(10)و سلام خدای تعالی را که بوسیله جبرئیل برای خدیجه آورده بود به وی ابلاغ(11)فرمود و خدیجه نیز در پاسخ عرض کرد:

«... الله السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام...» (12)

و در حدیثی که عیاشی در تفسیر خود از ابی سعید خدری روایت کرده اینگونه است که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) فرمود. در شب معراج هنگامی که بازگشتم به جبرئیل گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت:

«حاجتی ان تقرا علی خدیجه من الله و منی السلام...» .

حاجت من این است که خدیجه را از سوی خداوند و از سوی من سلام برسانی. و چون رسول خدا سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ فرمود، خدیجه در پاسخ گفت:

«ان الله هو السلام، و منه السلام، و الیه السلام» (13).

و بالاخره خدیجه سلام الله علیها همان بانوی بزرگوار است که به اجماع اهل تاریخ نخستین زن و یا نخستین انسانی است که به رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) ایمان آورد...

و وسیله آرامشی برای آنحضرت در برابر طوفانهای حوادث سهمگین و اندوه های فراوان آغاز رسالت بود...

و با ایثار مال فراوان خود برای پیشرفت اسلام در روزهائی که اسلام نیاز شدید به بودجه داشت بزرگترین حق را بر همه مسلمانان جهان تا روز قیامت دارد...

و سخت ترین مشکلات را بخاطر حفظ ایمان بخدا و دفاع ازاسلام و رهبر بزرگوار آن متحمل شد و فضائل بسیار زیاد دیگری که در فصول آینده به مناسبت ها روی آنها بحث خواهیم کردانشاء الله تعالی.

[61]4- مجمع البیان ج 5 ص 320 تفسیر کشاف ج 3 ص 250، تفسیر ابن جریر ج 3ص 180.5- الاصابه ج 4 ص 366. اسد الغابه ج 5 ص 437. خصال صدوق ج 1 ص 96.6- الاصابه ج 4 ص 366، و استیعاب ج 2 ص 720 و 750 و تفسیر ابن جریرج 3 ص 180 و مجمع الزوائد هیثمی ج 9 ص 223. اسد الغابه ج 5 ص 437.7- لابد-طبق این روایت-منظورش از بهتر، خودش بوده که جوان و دختر بوده است!8- اسد الغابه ج 5 ص 438. الاصابه ج 4 ص 275.9- بحار الانوار ج 16 ص 8.10- بحار الانوار ج 16 ص 11. و الاصابه ج 4 ص 275. و اسد الغابه ج 5 ص 438.11- الاصابه ج 4 ص 274 و اسد الغابه ج 5 ص 438.12- بحار الانوار ج 16 ص 11.13- سفینة البحار ج 1 ص 379.

 

 

 

 

 

 

 

 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان
#ond[i]
#خدیجه
#سیده_بطحا
#حضرت_خدیجه

حضرت خدیجه سلام الله علیها این بانوى آگاه و پاك سرشت، و این دلباخته ى فضیلت و معنویت، كه اعتقاد به حق و حقیقت و تمایل به فضایل و كمالات، از خصایص ذاتى او بود، از همان دوران جوانى نیز یكى از مشهورترین زنان حجاز و عرب به شمار مى رفت. وى كه نخستین زن تاجر عرب و یكى از بزرگترین شخصیت‌هاى تجارى حجاز بود، حتى پیش از ازدواج با پیامبر نیز، از شهرتى شایسته برخوردار بود. چنان كه نام وى نه تنها در تاریخ اسلام، بلكه در تاریخ اعراب و قبائل عرب و در آثار و نوشته هاى مورخین غیراسلامى نیز، به عظمت و تجلیل، یاد شده است.


خدیجه در كار تجارت خود نیز، بر اساس همان خصوصیات و خصلت‌هاى برجسته ى انسانیش، گام برمى داشت. هرگز تجارت را به عنوان وسیله اى براى كسب درآمدهاى سرشار، به هر طریق و به هر شكل كه باشد، نگاه نمى كرد. هرگز در پى سودجویى و منفعت طلبى هاى شخصى و بى رویه نبود. از این رو همواره سعى داشت كه تجارت خود را به دور از آلودگى ها، و عارى از درآمدهاى ناصحیح، انجام دهد، و از عوایدى كه از راه‌هایى چون احتكار و كم فروشى و گران فروشى و رباخوارى و نظایر آن به ‌دست مى آید، مصون دارد. بر این اساس خدیجه هرگز تجارت خود را، به این گناهان نابخشودنى آلوده نكرد، و داد و ستدهایش را جز از راه‌هاى مشروع و اصولى انجام نداد.
 

همین خصوصیات انسانى، و روش و رفتار معقول و منطقى باعث شده بود كه اطمینان و اعتماد گروه‌ها و طبقات مختلف مردم، به او جلب شود و راه پیشرفت و ترقى از راه‌هاى مشروع و افزایش درآمدهاى حلال، براى او هموار گردد. تا جایى كه درباره ى موفقیت‌هاى تجارى او، و ثروت سرشارى كه از این راه فرادست آورده بود، در تواریخ و متون مختلف نوشته اند: «هزاران شتر در دست خدمه و كاركنان خدیجه بود كه در اطراف كشورهایى چون مصر، شام و حبشه در راه تجارت، مشغول رفت و آمد و داد و ستد و نقل و انتقال كالاهاى تجارى بودند.» (1)
 

با این كه حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، ام سلمه، و ... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى كه همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مى كرد، نام او را با احترام مى برد و همواره خاطره ى او را گرامى و عزیز مى داشت چنان كه درباره اش مى فرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى كه من نیاز به كمك داشتم، به یارى ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد كه جهانیان نسبت به من كفر مى ورزیدند، و روزى مرا تصدیق كرد كه جهانیان تكذیبم مى كردند، خداوند از او به من اولاد عنایت كرد.»
 
 


ازدواج با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله
در آن زمانى كه خدیجه به عنوان زن نخست عرصه ى تجارت، نام و شهرت یافته بود، پیامبر اسلام دوران جوانى خود را طى مى كرد. در آن سال‌ها مردم پیامبر اسلام را به خاطر پاكى و راستى و درستى فوق العاده و امانتدارى بى مانندى كه از خود نشان داده بود، به لقب «محمدامین» ملقب ساخته بودند. و همه جا نام او را توام با این صفت گویا و رسا، كه نشان دهنده ى یكى از خصلت‌هاى ویژه ى آن حضرت بود، بر زبان مى آورند.

این آوازه ى درستى و امانت كه در مكه توام با اداى احترام به امین، گستره شده بود، خدیجه را نیز به سوى این جوان درستكار و امانت‌دار، جلب و جذب كرد به طورى كه در پى ملاقاتى كه در حضور ابوطالب با محمدامین انجام داد، وى را به عنوان قافله سالار كاروان تجارتى، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاى خود برگزید بدین سان پیامبر عالیقدر اسلام در دوران جوانى، چندین بار با كاروان خدیجه به سفرهاى تجارتى رفت، و با هوش سرشار و اندیشه ى منطقى و داد و ستدهاى معقول و درست، سود فراوان فرادست آورد.
و به مكه بازگشت. همین توفیق غیر منتظره در امر تجارت كه خدیجه پیش از آن هرگز نظیرش را ندیده بود، توجه و اعتماد و اطمینان خردمندترین زن حجاز را بیش از پیش به درستى و امانتدارى محمدامین، جلب كرد. آنچه بدین سان خدیجه در وجود این جوان پاك و پاك سرشت، یافته بود، چنان باعث دگرگونى فكر و اندیشه و دیدگاهش شد، كه یكسره در مسیر زندگى و طرز تفكر خود، تجدیدنظر كرد. وى پیش از آن دو بار ازدواج كرده، و هر دو همسرش - «عتیق بن عائذ» و «هند بن بناس» - را بر اثر مرگ آنان از دست داده بود. در پى از كف دادن دومین شوهرش، نسبت به زندگى، دیدگاه خاصى پیدا كرده و بر آن شده بود كه از آن پس همه عمر را تنها و مستقل، زندگى كند و اختیار زندگى و ثروتش را به دست هیچ كس و با هیچ عنوانى نسپارد. شاید این تصمیم از آن جا ناشى شده بود كه او با آن روحیه خاص و اندیشه ى والا و درون پاك و صفات برجسته اش، هیچ فردى را شایسته ى همسرى خود نمى دانست، و به چنان حدى از استقلال طلبى رسیده بود كه ترجیح مى داد در بازمانده ى سال‌هاى عمرش، به هیچ فردى وابسته و به هیچ كس متكى نباشد.

اما خصوصیات بى مانند محمدصلی الله علیه و آله این اندیشه را از ذهن او زدود. عظمت روح و تعالى فكر و والایى روش زندگى محمدصلی الله علیه و آله براى او چنان جاذبه اى داشت كه یك باره از تصمیم پیشین خود درگذشت، و آن استقلال طلبى خاص خود را كنار گذاشت، و تصمیم گرفت از آن پس زندگى خود را با زندگى چنان مرد یگانه اى پیوند زند و در هم بیامیزد.

جاذبه ى صداقت و راستى و پاكى محمدامین چنان بود كه حتى بر غرور خدیجه نیز، فائق آمد. به طورى كه خود داوطلبانه قدم پیش گذاشت، و به آن جوان والا و بى مانند پیشنهاد ازدواج داد. یك روز محمدصلی الله علیه و آله را به ملاقات خود طلبید و در این دیدار، پرده از راز دل برگرفت. و به صراحت از آنچه در اندیشه داشت، سخن گفت:

«اى محمد من تو را مردى شریف و امانتدار و انسانى در اوج اصالت و صداقت و پاكى و راستى یافتم، كه خود را پاك و مطهر نگاه داشتى و كمترین غبارى از ناچیزترین آلودگی‌ها نیز بر دامنت ننشسته است. تو خوش خلق و امین و راستگویى، از راست گفتن به هیچ قیمتى باك ندارى، و اصالت‌هاى انسانى خود را در برابر هیچ چیز از دست فرو نمى نهى. این خصوصیات انسانى و خصلت‌هاى برجسته و شایسته ات، مرا چنان جلب و جذب كرده است كه اكنون میل دارم پیشنهاد همسرى و هم آشیانى با تو را مطرح كنم. اگر با پیشنهاد من توافق دارى من آماده ام تا هر وقت كه مناسب باشد، مراسم ازدواج را به جا آوریم.» (2)
 
 

آرى بدین سان خدیجه على‌رغم رسوم و سنت‌هایى كه در سرزمین حجاز آن روز رایج بود، شاید نخستین زنى بود كه به جاى انتظار خواستگارى از سوى مرد، خود قدم به میدان مى گذاشت تا از شوهر آینده اش خواستار ازدواج شود. البته خضوع و فروتنى یك زن در برابر فضائل و ملكات والاى انسانى، هیچ گونه شگفتى ندارد.
 

چه شده بود، چه پیش آمده بود، كه یك باره یك زن برجسته و سرشناس عرب، زنى از اشراف كه در میان رسوم و سنت‌هاى دست و پا گیر اشرافى زندگى كرده بود، ناگهان همه ى آن قیدها و بندها را مى گسست، و همه ى سنت‌ها را زیر پا مى نهاد، و بدین سان سرفراز و بالنده پیش مى آمد تا در برابر چشمان حیرت زده ى این و آن دست به كارى زند كه پیش از آن، شاید هیچ زنى از خانواده هاى معمولى نیز، بدان دست نیازیده بودند؟
 

راز و رمز این ماجرا تنها در یك نكته نهفته بود: در این كه زنى با شخصیت برجسته و اعتبار بى مانندش، زنى كه بسیارى از زنان و حتى بسیارى از مردان، در برابرش تواضع نشان مى دادند، اكنون در برابر فضایل برجسته و ملكات والاى انسانى كه پرتو آن در وجود محمدامین نور مى افشاند، خود را خاضع و فروتن مى دید. و این هیچ جاى شگفتى ندارد.
 
 

آرى، این خدیجه بود كه در برابر شخصیت متعالى و فضایل برجسته و خصوصیات و ارزش‌هاى والاى انسانى و خصلت‌هاى ملكوتى محمدصلی الله علیه و آله چنان خاضع و فروتن شده بود كه دیگر براى هیچ كدام از آن آداب و رسوم و سنت‌هاى اشرافى ارزشى قائل نبود. این بانوى برجسته و با شخصیت، همان زنى بود كه بر زنان و مردان بسیار، فرمان مى راند، همان زنى بود كه چون كاروان‌هاى تجارى پربارش در جاده‌هاى عربستان و سرزمین‌هاى دور و نزدیك آن به راه مى افتاد، چشم‌ها را خیره مى كرد و آرزو و اشتیاق هم سخنى با او را، در دل‌ها شعله ور مى ساخت. همان زنى بود كه پیش از آن بارها و بارها، دیده شده بود كه اشراف و رجال عرب و سران و اقوام طوایف، با ثروت هاى هنگفت و شهرت و موقعیت فراوانى كه داشتند، به خواستگاریش مى آمدند، ولى او تقاضاى آنان را نمى پذیرفت، و شاید اساساً آنها را شایسته و لایق خواستگارى خویش نمى دید.
 
 
 

اما اكنون همین زن برجسته و احترام انگیز، همین زنى كه در تمامى سرزمین حجاز، زنى مانند او نبود، با شور و اشتیاق فراوان و با علاقه و عاطفه اى وصف ناشدنى، خود قدم به میان نهاده بود، و در طرح پیشنهاد ازدواج، با محمدصلی الله علیه و آله پیش قدمى و پیش گامى مى كرد.
 
 

چنین بود كه مقدمات ازدواج محمدصلی الله علیه و آله و خدیجه، صورت پذیرفت و گفتگو درباره ى این مزاوجت فرخنده، به مرحله تصمیم و تدارك رسید. خدیجه در این ازدواج، نه تنها آداب و رسوم خواستگارى را دیگرگونه ساخت، بلكه همه ى سنت‌هاى دست و پاگیر ازدواج را كه آن زمان در میان اعراب جاهلى رواج داشت، زیر پا نهاد. حتى در مورد مهریه نیز دست به كارى زد كه پیش از آن، كسى نظیرش را ندیده بود. با آن كه خواستگاران قبلى ثروت‌هاى كلان و نقدینه هاى گران، در اختیار داشتند و مهریه هاى سنگین و خیره كننده عرضه مى داشتند، باز خدیجه در مورد محمدصلی الله علیه و آلهرفتارى دیگر در پیش گرفت. بدین معنى كه مهریه را نیز به جاى آن كه از سوى مرد باشد، او از مال و ثروت خود قرار داد و مبلغ چهار هزار دینارى را كه به عنوان مهریه از آن سخن رفته بود، از دارائى سرشار خود به محمدصلی الله علیه و آله هدیه داد.
 
 
 

حضرت خدیجه سلام الله علیها با این برنامه ى درخشان اخلاقى، و با این رفتار خیره كننده كه در عین عظمت و شخصیت و سرافرازى، حكایت از فروتنى و تواضعى با شكوه داشت، نشان داد كه به راستى برجستگى و امتیاز اصلى و اساس اش از جهت ثروت سرشار و اعتبار تجارى او نیست. بلكه آنچه بدو عمیقاً ارزش و شخصیت و برجستگى مى بخشید، شكوه اندیشه و طرز تفكر و والائى دیدگاه‌هاى معنوى او است كه نسبت به دیگر زنان ممتاز سرفرازش مى كند.
آرى، او شوهرى مى خواست كه از لحاظ فضیلت و معنویت برجسته ترین مردان زمان و زمانه باشد، و پیدا است كه چنین كسى جز پیامبرصلی الله علیه و آله هیچ كس دیگر، نمى توانست باشد.
 
 
 

«ابن اسحاق» سیره نویس قدیمى نیز اعتراف مى كند كه: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بى مانند خدیجه به جایى رسید كه مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان كه روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یكتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینك جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مى كند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»
 
 
 


ایثار و فداكارى خدیجه
گفتگوهاى مقدماتى درباره ى این ازدواج فرخنده، انجام گرفت. قرارها گذاشته شد. روز موعود تعیین گردید. و در آن روز طى مراسمى ساده، با حضور نزدیك ترین كسان و اقوام محمدصلی الله علیه و آله و خدیجه، مراسم ازدواج برگزار شد.
 
 

در آن روز مبارك خطبه ى عقد ازدواج این دو شخصیت بزرگ برجسته توسط عموى محبوب پیامبر اكرم، یعنى ابوطالب كه از محترم‌ترین بزرگان و سران قریش بود، خوانده شد و بدین صورت خانه ى خدیجه با قدوم مبارك پیامبر اسلام، نور و شكوه و زیبایى معنوى پیدا كرد. ولى هنوز كسى نمى دانست كه این خانه به زودى خانه ى شرافت، محل نزول وحى و نزول گاه جبرئیل و دیگر فرشتگان آسمانى خواهد شد.
 
 
 

پس از انجام مراسم و اجراى خطبه ى عقد، محمدصلی الله علیه و آله از جاى برخاست و به سوى در به راه افتاد. طرز رفتار و شكل حركتش نشان مى داد كه تصمیم دارد مجلس را ترك گوید، و از آن خانه بیرون رود تا خانه ى خود را براى ورود همسر ارجمندش آماده سازد. اما ناگهان صداى خدیجه در قفاى محمدصلی الله علیه و آله به این كلمات بلند شد: «اى محمد كجا مى روى، كه اكنون خانه ى من، خانه ى تو است، و كلید همه ى صندوق‌ها در اختیار تو، و من از امروز كنیز و فرماندار تو هستم». و بدین سان خانه ى خدیجه، كاشانه ى آرامش و سعادت مشترك این دو شخصیت بزرگوار و برجسته شد و از آن پس محمدصلی الله علیه و آله به آن خانه نقل مكان كرد تا آرامش گم گشته اى را كه در سنین كودكى با مرگ پدر و مادر از دست داده بود، در این خانه بازیابد. و در آن محیط امن و آرامش، با آسودگى و فراغ بال در مسیر افكار و اندیشه هاى والاى خود پیش رود.

اما نكته ى مهم و چشمگیر دیگرى هم در این ازدواج وجود داشت و آن این بود كه چنین پیمان زناشویى ساده و ایثارگرانه اى، براى پیامبر اسلام ارزشى داشت كه خداوند متعال، با حكمت بالغه اش، 15 سال بعد آن را به منصه ى ظهور درآورد. بدین سان كه بر اثر این پیوند زناشویى، تمامى ثروت خدیجه در اختیار حضرت محمدصلی الله علیه و آله قرار گرفت و آن حضرت نیز پس از مبعوث شدن به پیامبرى، تمام آن ثروت هنگفت را در راه پیشرفت اسلام و در راه خدا صرف كرد.
 
 
 

خدیجه براى پیامبر اسلام نمونه ى یك همسر فداكار و ایثارگر بود. از همان آغاز زندگى مشترك تا آخرین لحظه ى حیات پرثمر خویش، در تمام مدت بهترین یار و یاور و مهربان‌ترین مونس پیامبر محسوب مى شد. در روزهاى آرامش نزدیك ترین همدم پیامبر، در ایام دشوارى و در گیرودار شداید زندگى صبورترین و پر تحمل ترین مددكار، و در تمام حوادث سخت و مصیبت‌هاى پى درپى قوى ترین پشتیبان و هم قدم و همراه رسول اكرم بود.
 
 
 
در تمام شدائد و دشواری‌هایى كه در سال‌هاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مى داد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلكه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمان‌ها نیز مایه ى امید و پشت‌گرمى و قوت قلب به شمار مى رفت، و با صبر و شكیبایى بى حساب و قدرت تحمل شگفت انگیز و پایدارى و مقاومت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مى گرفت. علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید.با آن قدرت مالى و شهرت و مقامى كه داشت، و با آن كه قادر بود بهترین زندگى ها را داشته باشد و در كمال نعمت و رفاه و آسایش بسر برد، ولى تمام مظاهر زندگى دنیوى را به دور ریخت و در عوض با تمام ناملایماتى كه به خاطر زندگى با پیامبر بر او روى آورده بود دست و پنجه نرم كرد. سال‌ها، با زجر و شكنجه شوهر بزرگوارش، با تهدیدهایى كه بر زندگى هر دو سایه انداخته بود، و با تن دادن به تبعید و محاصره و حتى تحمل روزهاى گرسنگى و شب‌هاى بیدارى، به آسانى كنار آمد، تا هر روز قدمى تازه در راه نیل به اهداف عالیه ى اسلام و پیاده كردن برنامه هاى قرآن و پیشرفت مكتب انسان ساز اسلام بردارد.

در تمام شدائد و دشواری‌هایى كه در سال‌هاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مى داد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلكه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمان‌ها نیز مایه ى امید و پشت‌گرمى و قوت قلب به شمار مى رفت، و با صبر و شكیبایى بى حساب و قدرت تحمل شگفت انگیز و پایدارى و مقاومت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مى گرفت. علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید.
 
 


اوصاف و فضایل خدیجه علیهاالسلام
این بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پیامبر اكرم از احترام و محبوبیت خاص برخوردار بود. رسول گرامى، آن خاتون محترم را بسیار دوست مى داشت، به مهر و درایت او آگاه بود. و از این رو در كارهاى خود با وى نه فقط مانند یك همسر، بلكه همچون یك دوست فهیم و دلسوز و یار صمیمى، مشورت مى كرد و به نظریاتى كه خدیجه ابراز مى داشت، با دیده ى احترام مى نگریست.

از حضرت على علیه السلام روایت شده است كه فرمود: «این جمله را از خود پیامبر اسلام شنیدم كه فرمود: بهترین زنان بنى اسرائیل در عصر گذشته، مریم بنت عمران، و بهترین زنان امت، امروز خدیجه بنت خویلد است. (3)

البته مقام والا و احترام و شخصیت خدیجه علیهاالسلام را نباید با معیارهاى عادى سنجید، چه مقام و احترام آن بزرگوار چنان بالا گرفت كه خداوند تبارك و تعالى به وسیله جبرئیل براى او سلام فرستاد و او را به پاداشى عظیم وعده داد كه هیچ كس دیگرى، اعم از گذشتگان یا معاصرینش یا از اصحاب رسول خدا، بدان مقام نرسیده بودند.
 
 
 

بخارى یكى از محدثین بزرگ اهل سنت كه یكى از شش «صحیح» عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مى كند: «عایشه مى گوید: درباره ى هیچ زنى به اندازه ى خدیجه حسرت نكشیدم و حسادت نبردم وقتى شنیدم كه پروردگارش او را به بهشت وعده داده است.» (4)
 

این سخن عایشه، دور از واقعیت نبوده است. چون مى دانیم كه خدیجه نخستین همسرى است كه پیامبر اكرم قبل از آغاز رسالت اختیار كرده و مدتى طولانى، نزدیك به 25 سال با وى زندگى كرده است. با این كه حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، ام سلمه، و ... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى كه همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مى كرد، نام او را با احترام مى برد و همواره خاطره ى او را گرامى و عزیز مى داشت چنان كه درباره اش مى فرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى كه من نیاز به كمك داشتم، به یارى ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد كه جهانیان نسبت به من كفر مى ورزیدند، و روزى مرا تصدیق كرد كه جهانیان تكذیبم مى كردند، خداوند از او به من اولاد عنایت كرد.»(5)
 

این سخنان صریح و بى شائبه از زبان مبارك پیامبر گرامى اسلام به خوبى مى رساند كه خدیجه از چه موقعیت ممتازى در نزد پیامبر، و از چه شخصیتى برخوردار بوده است.
 
 

عایشه مى گوید: روزى نمى شد كه پیامبر اسلام از خدیجه ذكر خیرى به میان نیاورد. به حدى كه روزى غیرت و تعصب زنانه بر من غالب شد و با همان حال (حسادت) گفتم: آیا او زن سالخورده اى نبود كه خداوند متعال بهتر از او نصیب تو كرده است؟ (منظور عایشه از این سخن، ابراز وجود و بیان ارزش خودش بوده است، زیرا خود را كه زنى بسیار جوان بود با حضرت خدیجه مقایسه كرده و خواسته است كه امتیاز جوانى خود را مطرح كند. اما خودش ادامه مى دهد:) پیامبر اسلام به شدت غضبناك شد، به حدى كه موهاى جلوى سر مباركش از شدت غضب تكان خورد و آنگاه آن جملات تحسین آمیز را (كه فوقا نقل كردیم) درباره ى خدیجه بیان فرمود.
 

و باز عایشه مى گوید: «هر وقت در منزل گوسفندى ذبح مى شد، پیامبر اسلام مى فرمودند: از گوشت آن براى دوستان خدیجه هم بفرستید. روزى به این وضع اعتراض كردم، ولى پیغمبر فرمودند: من دوستان خدیجه را نیز دوست مى دارم.» (6)
 
 

آنچه ذكر شد فقط مشتى از خروار بود. وگرنه احادیث بسیار زیادى در دست داریم كه از طریق دانشمندان اهل سنت هم نقل شده است و همه از اوصاف درخشان و شخصیت ممتاز و احترام فوق العاده ى خدیجه سخن مى گویند: از جمله در احادیث فراوان از طریق علماى عامه و خاصه، آمده است كه: كامل‌ترین و بهترین زنان از نظر ایمان چهار تن بوده اند كه عبارتند از آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، مریم دختر عمران (مادر حضرت عیسى مسیح) خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر پیامبر اسلام. (7)
 
 

لذا به خاطر همین اوصاف و فضایل، همین شخصیت و بزرگوارى، همین كاردانى و شایستگى و عطوفت و درایت و سایر امتیازات فوق العاده ى آن بانوى عزیز بود كه پیامبر اسلام، مادامى كه خدیجه كبرى زنده بود، با زن دیگرى ازدواج نكرد و با آن كه در آن زمان، شرایط خاص زمانى و مكانى و سنت هاى قومى و منطقه اى تعدد زوجات را به صورت امرى كاملاً عادى مى نگریست و مردان بسیارى در یك زمان چند همسر در خانه داشتند، و با آن كه قوانین اسلام نیز با تحقق شرائط لازم این اجازه را در اختیار هر فرد عادى هم مى گذاشت - چه رسد به پیامبر خدا - باز رسول اكرم هم هرگز در طول حیات خدیجه از این حق خود استفاده نكرد.
 
 

نكته ى مهم آن كه خدیجه در حساس ترین شرایط زندگى پیامبر اسلام - چه آن زمان كه وجود مباركش در آستانه ى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان كه وحى الهى بر قلب پاكش نازل مى شد و جهانى را به لرزه درمى آورد - همواره رسول اكرم را به خوبى درك مى كرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیت هاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همه ى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى كرد. و به راستى كه كمتر همسرى مى تواند این چنین حساس و فهمیده و با كمال و عمیق و عالم و واقع بین باشد.
 
 


بانوى دانشمند و صاحب كمال
در شرح اوصاف و فضایل خدیجه، سخن تمام نمى شود مگر آن كه به مراتب فضل و دانش وى نیز اشاره كنیم و بگوییم كه او زنى دانشمند، پرتجربه، بسیار فهیم، بسیار روشن بین و صاحب‌كمال بود. هر مسأله اى را به دقت بررسى مى كرد، هرگز بدون علم و اندیشه چیزى را نمى پذیرفت و بدون تفكر و تعمق حرفى نمى زد. در آغاز رسالت به محض آن كه متوجه شد تغییرات غیر عادى در پیامبر ایجاد شده و حتى وضع جسمانى آن حضرت و اعمال و رفتار و حركاتش دگرگون شده است، در آن شرایط حساس، با دقت و تدبر و تفكر ویژه اى كه داشت، بهتر و دقیق تر از بزرگترین دانشمندان علم روانشناسى به اصل مسأله پى برد و با قاطعیت و صراحت اعلام كرد كه تمام آن تغییرات و پیدایش آن وضع خاص جسمانى براى پیامبر، آثار یك دگرگونى و تحول عمیق روحى و معنوى است و هیچ عارضه ى دیگرى وجود ندارد.
 
 
 

در زمانى بعضى از آشنایان و اطرافیان از گوشه و كنار و گاه به طور جسته گریخته و گاه آشكارا براى تغییر حال پیامبر ابراز نگرانى مى كردند، خدیجه با روشن بینى خاص و درك هوشمندانه اش خطاب به پیامبر گفت: «خداوند تو را هرگز عاجز و ناتوان مى سازد (و به بیماری‌هاى سخت جسمانى كه باعث عدم تعدل و زمینگیرى شوند دچار نمى كند) چون تو در زندگى خود همیشه صله ى رحم داشته و دارى، مهمانى مى دهى و مهمان‌دوستى و مهمان نوازى مى كنى، از مستمندان و درماندگان دستگیرى مى كنى و فریادرس مظلومان هستى.» (8)
 
 
 

نكته ى مهم آن كه خدیجه در حساس ترین شرایط زندگى پیامبر اسلام - چه آن زمان كه وجود مباركش در آستانه ى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان كه وحى الهى بر قلب پاكش نازل مى شد و جهانى را به لرزه درمى آورد - همواره رسول اكرم را به خوبى درك مى كرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیت هاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همه ى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى كرد. و به راستى كه كمتر همسرى مى تواند این چنین حساس و فهمیده و با كمال و عمیق و عالم و واقع بین باشد.
 
 

چنین بانویى، با چنین اوصاف والایى، علاوه بر تمام امتیازاتش بهترین شریك غم و اندوه پیامبر نیز بود. و این صفتى است كه هرگاه زنى منصف بدان باشد، یكى از مهم‌ترین عوامل موفقیت در زندگى مرد، و در تحكیم اصول و مبانى خانوادگى او به شمار خواهد رفت، به طورى كه هرگز زیبایى و جمال و سایر نشانه ها و خصوصیات زنانگى نمى تواند جاى آن را پر سازند. توجه بدین امر، در زندگى خانوادگى خدیجه كاملاً مشهود و آشكار بود و اسناد معتبر حاكى از آن است.
 
 
 

«ابن اسحاق» یكى از سیره نویسان اولیه و معروف اسلام در این باره مى گوید: پیامبر اسلام هر چیز مكروهى را كه مى دید و مى شنید و هر ناروایى را كه بر او وارد مى گردید، محزون و متأثرش مى ساخت، هنگام بازگشت به خانه با خدیجه در میان مى گذاشت. و خداوند به وسیله ى خدیجه، آن مكروه و ناروا را فرج و گشایش عنایت مى فرمود. خدیجه همواره او را به ثبات و مقاومت دعوت مى كرد و با درایت و عطوفت خود دردها و رنج ها و آلام پیامبر را تسكین مى داد (و چنین شریك زندگى و غمگسار مهربانى همیشه یار و مددكار پیامبر بود) تا روزى كه خدیجه از دنیا رفت و یك غمخوار فهیم و مصاحب و مشاور مهربان و صمیم از دست رفت...
 
 

این سیره نویس قدیمى نیز اعتراف مى كند كه: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بى مانند خدیجه به جایى رسید كه مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان كه روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یكتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینك جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مى كند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»
 
 


گفتار صاحب طبقات درباره حضرت خدیجه سلام الله علیها
«ابن سعد» یكى دیگر از مورخین اسلامى، در كتاب «طبقات» مى نویسد: «حضرت آدم در بهشت نگاهى به زندگى محمد صلی الله علیه و آله مى افكند و مى گوید: یكى از برتری‌هاى محمد صلی الله علیه و آله بر من این است كه همسر او در راه اجراى اوامر خداوند با شوهرش همكارى و مساعدت نمود، و حال آن كه همسر من، مرا در نافرمانى نسبت به دستورهاى الهى راه نشان داد.» (9)
 
 


فرزندان حضرت خدیجه سلام الله علیها
از حضرت خدیجه چهار فرزند متولد شدند. پسرى به نام قاسم به دنیا آمد كه طاهر و طیب لقب داشت، و كنیه ى «ابوالقاسم» براى پیامبر اسلام، از نام همین فرزند عزیز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادى و شیرخوارگى را مدتى طى كرد و حتى تا مرحله ى پاگشودن و به راه افتادن هم زنده بود. اما هنوز از شیر گرفته نشده بود كه بنا بر تقدیر الهى از دنیا چشم پوشید و به سراى باقى شتافت.
 
 

غیر از این فرزند پسر، خدیجه داراى سه دختر نیز شد كه اسامى آنان زینب و ام كلثوم و فاطمه علیهماالسلام بود. آرى شخصیت والایى همچون خدیجه است كه در دامان پاكش، پاكدامن ترین و پاكیزه گوهرترین بانوى جهان هستى، یعنى حضرت فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها، پرورانده مى شود. آن خورشید تابانى كه بنا بر اراده و مشیت الهى، از میان تمام فرزندان پیامبر، براى پدر بزرگوارش باقى مى ماند، تا براى مادرى انوار الهى و سادات جهان، انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمه ى معصومین علیهم السلام را پرورش دهد كه خود، مشعلداران ارشاد و هدایت جهانیان باشند... آرى فاطمه سلام الله علیها این چنین مادرى داشت كه «خدیجه» نامور گشته بود... (10)
 
 
 

امام صادق علیه السلام نیز به آن اشاره فرموده اند: «عن مفضل بن عمر، قال: قلت لابى عبداللَّه الصادق علیه السلام كیف كان ولاده فاطمه علیهاالسلام؟ فقال: نعم؛ ان خدیجه علیهاالسلام لما تزوج بها رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هجرتها نسوه مكه فكن لا یدخلن علیها ولا یسلمن علیها و لا یتركن امراه تدخل علیه فاستوحشت لذلك و كان جزعها و غمها حذراً علیه.» (11)
 
 

آرى، چون خدیجه علیهاالسلام به ازدواج رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله درآمد زنان مكه رابطه خود را با خدیجه علیهاالسلام قطع كردند و دیگر به خانه ى او نمى آمدند. و در هنگام ملاقات به او سلام نمى كردند. رفت و آمد دیگران به خانه خدیجه علیهاالسلام را مراقبت كرده، مانع رفتن آنان به خانه او مى شدند. زنان مكه، خدیجه علیهاالسلام را تنها گذاردند، دیگر با او دوستى نمى كردند. خدیجه علیهاالسلام از این موضوع غمگین و ناراحت بوده و وحشت او را فراگرفته بود.

این ترك رفت و آمد و محاصره ى روحى خدیجه علیهاالسلام با مبعوث شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به رسالت شدیدتر شد. در این زمان چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دشمن خود مى دانستند هرگونه ارتباطى را با خدیجه علیهاالسلام كه حامى اصلى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود قطع كردند و خدیجه علیهاالسلام را در آن شرایط سخت تنهاى تنها گذاردند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌‌نوشت‌ها:
1- تذكرةالخواص، ج 2، ص 302 .
2- تذكرة الخواص، ج2، ص 302 .
3- عمدة ابن بطریق، ص 24 .
4 - صحیح بخارى، جزو پنجم، باب 30، ص 114
5- همسران رسول خدا، ص 18. به نقل از استیعاب ابن عبدالبر.
6- منبر الاسلام و توفیق الاعلم .
7- استیعاب و صحیح بخارى.
8- سیره ابن هشام، ج1، ص 114- 116.
9- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 134.
10- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 174
11- امالى شیخ صدوق، ص 593 .
 
 
 
 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان

 خدیجه سلام الله علیها اولین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اولین زنی که اسلام آورد و مادر فاطمه زهرا که از زنان مشهور تاجر عرب و حجاز به شمار می رفت. پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائدة بن اصم بن....) که سلسله آنها از "لوی" با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک می شود. خدیجه از طرف پدر با رسول خدا، عموزاده و نسب هر دو به "قصی بن کلاب" می رسد. او از خانواده های اصیل و اشراف مکه است. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است. حضرت خدیجه سلام الله علیها قبل از ازدواج با رسول خدا، 2 بار شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند او از شوهر دوم خود ("ابوهالة بن ....تمیمی" ) فرزندی داشت که نامش "هند" بود که از همین جهت به او لقب "ام هند" دادند. عده ای از علمای بزرگ معتقدند که خدیجه قبلا ازدواجی نکرده بود و فرزندان منتسب به او، مربوط به خواهرش است.


بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و دادوستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا را شنید و لقب "محمد امین" را از او دید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمیر کرد "محمدامین " را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به دادوستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. درشهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود. بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" نمود.

 

 


ازدواج خدیجه با رسول خدا سلام الله علیهما و آلهما
با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی او شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه که از هه مشهورتر پسرعموی او "ورقة بن نوفل" بود انجام و خطبه عقد توسط "ابوطالب" که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، اجرا شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ 20 شتر و بنا به نقل بعضی 12 اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع 25 سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین 40 تا 28 سالگی بوده اند. برای اطلاع کامل به کتب مربوطه مراجعه شود. او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و 4 دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا سلام اله علیها بود. فاطمه زهرا، بعد از بعثت به دنیا آمد.

 

 

 

#اولین_زن_مسلمان
شمه ای از فضایل حضرت خدیجه

اولین زنی که در نزد پیامبر از احترام و محبوبیت خاصی برخوردار بود.


1- حدیث مشهوری میان اهل شیعه و اهل سنت است که پیغمبر فرمود: از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان فقط چهار زن که عبارتند از: آسیه دختر مزاحم (زن فرعون)، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم.


2- و نیز فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد ص، آسیه دختر مزاحم.


3- در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام، از رسول خدا روایت است که فرمود: درشب معراج چون بازگشتم، از جبرئیل پرسیدم آیا حاجتی داری؟ جبرئیل گفت: خدیجه را از طرف خداوند و از جانب من سلام برسان.


4- او یک همسر فداکار و ایثارگر، بهترین یاور برای رسول خدا و در تمام مشکلات و سختی های پی در پی و تبعیدها و محاصره های پیامبر، قوی ترین پشتییان و همراه او بود. اموال خود را در راه اهداف الهی همسرش و گسترش و تقویت اسلام، بخشش کرد و با ثروت بسیارش در راه تثبیت و پیشرفت اسلام، بسیار موثر بود.
5- او زنی با کمال و با شخصیت و با فضیلت بود و از همین رو از زنان دیگر ممتاز و پیامبر خدا او را بسیار دوست می داشت.


برخی وقایع دوران زندگی حضرت خدیجه با رسول گرامی اسلام
1- تجدید بنای خانه کعبه و حکمیت رسول خدا که در 35 سالگی رسول اکرم اتقاف افتاد (مراجعه به کتب مربوطه)
2- مبارزه با بت پرستی و اختلاف بین بت پرستان، توسط مردان و سران جامعه آن روز
3- بعثت رسول اکرم و پیغمبری آن حضرت
4- جنگ های پیغمبر


وفات؛ مدفن
حضرت خدیجه سلام الله علیها مدت 25 سال در خانه پیامبر اسلام زندگی کرد و وی در سال دهم بعثت در دهم ماه رمضان و به مدت کوتاهی بعد از وفات "ابوطالب" عمو و سرپرست پیغمبر از دنیا رفت. آن سال را "عام الاحزان" سال اندوها گفته اند. مرقد او در «حجون مکه» در قبرستان ابوطالب کنار قبر عبدالمطلب، ابوطالب و عبدمناف می باشد.


پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه می کرد. به نقل از عایشه که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و عایشه بر او رشک می برد و می گفت که پیامبر زیاد از او یاد می کرد. در روایت مشهور دیگری است که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گااهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است. رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محروم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد و در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور نمود.  

           منبع كتابخانه طهور

    

 

 

 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان

درباره سن رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)در هنگام ازدواج عموماگفته اند:آنحضرت در آن هنگام بيست و پنج سال از عمرشريفش گذشته بود.

 ولى درباره سن خديجه عليها السلام اختلافى در روايات ديده مى شود كه مشهور در آنهااز قول اهل تسنن  نيز آن است كه خديجه در آن هنگام چهل سال داشت

 نظر شیعه سن 25 سال است که در مقالات دیگر سایت آمده است
 

و در برابر اين قول مشهور اقوال ديگرى نيز هست مانند قول 25 سال و 28 سال و 30 سال و 35 و 45 سال... (1) و از برخى نقل شده كه قول نخست را ترجيح داده اند ولى دليلى براى آن ذكرنكرده است (2) ،و شايد توجيه ديگرى را كه برخى از نويسندگان كرده اند بتواند دليل و يا تاييدى بر اين قول و يا قول هاى دوم وسوم نيز باشد كه گفته اند:

...با توجه به فرزندانى كه خديجه سلام الله علیها بدنيا آورده مى توان احتمال داد كه سن خديجه كمتر از چهل سال بوده و تاريخ نگاران عرب رقم «چهل »را بدليل آنكه رقم كاملى است انتخاب كرده اند (3) .

نگارنده گويد:تاييد ديگر اين گفتار نيز حمل فاطمه سلام الله عليها و ولادت آن بانوى محترمه در سال پنجم بعثت مى باشد كه انشاء الله در جاى خود بطور تفصيل روى آن بحث خواهد شد و اكنون بطور اجمال بيان گرديد،كه چون طبق روايات معتبر محدثين شيعه رضوان الله عليهم فاطمه عليها السلام مولود اسلام بوده و در سال پنجم بعثت رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)بدنيا آمده موجب ايراد برخى از برادران اهل سنت كه ولادت آن بانوى عالميان را پنج سال قبل از بعثت دانسته اند قرار گرفته،و موجب استبعاد آنان شده چون روى روايات شيعه و قول مشهور درباره سن حضرت خديجه در وقت ازدواج با رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)لازم آيدكه خديجه در سن 60 سالگى به فاطمه عليها السلام حامله شده باشد،و اين مطلب روى جريان طبيعى و عادى بعيد است،كه البته اين استبعاد پاسخهاى ديگرى هم دارد و يكى از آنها همين است كه شنيديد و بقيه را هم انشاء الله تعالى در جاى خود ذكر خواهيم كرد...و بهر صورت مشهور همان است كه خديجه در آن هنگام چهل ساله بوده ولى قول به اينكه بيست و هشت ساله بوده نيز خالى از قوت نيست چنانچه در چند حديث آمده است، (4) و الله اعلم.

اين را هم بد نيست بدانيد كه:

برخى عقيده دارند خديجه سلام الله عليها در هنگام ازدواج بارسول خدا(صلوات الله علیه و آله)باكره بوده و قبلا شوهرى نكرده بود،و در اين باره به حديثى كه ابن شهر آشوب در مناقب روايت كرده تمسك جسته اند كه مى گويد:

«...و روى احمد البلاذرى و ابو القاسم الكوفى في كتابيهما و المرتضى فى الشافي،و ابو جعفر فى التلخيص:

ان النبى-صلى الله عليه و آله-تزوج بها و كانت عذراء...».

«يؤكد ذلك ما ذكر في كتابى الانوار و البدع:ان رقيه و زينب كانتا ابنتى هاله اخت خديجه ». (5) يعنى-احمد بلاذرى و ابو القاسم كوفى در كتابهاى خود وسيد مرتضى در كتاب شافى و شيخ ابو جعفر طوسى در كتاب تلخيص روايت كرده اند كه هنگامى كه رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)با36 خديجه ازدواج كرد آن بانوى محترمه باكره بود،و تاييد اين گفتارمطلب ديگرى است كه در كتابهاى الانوار و البدع روايت شده كه رقيه و زينب دختران «هاله »خواهر خديجه بوده اند نه خودخديجه...

و نيز به گفتار صاحب كتاب الاستغاثه استشهاد كرده اند كه گويد:

«...همه كسانى كه اخبار نقل كرده و روايات ازآنها بجاى مانده از شيعه و اهل سنت اجماع دارند كه مردى از اشراف قريش و رؤساى آنها نمانده بود كه به خواستگارى خديجه نرود و در صدد آن برنيايد.وخديجه همه آنها را بازگردانده و يا پاسخ رد به آنها دادو چون رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)او را بهمسرى خويش درآوردزنان قريش بر او خشم كرده و از او كناره گيرى كردندو به او گفتند:بزرگان و اشراف قريش از توخواستگارى كردند و بهمسرى هيچيك از آنها درنيامدى و بهمسرى محمد،يتيم ابوطالب كه مرد فقيرى است و مالى ندارد درآمدى؟و با اينحال چگونه اهل فهم مى توانند بپذيرند كه خديجه بهمسرى مردى اعرابى از بنى تميم درآمده و بزرگان قريش را نپذيرفته باشد؟...و اين مطلبى است كه مردم صاحب نظر آنرا نمى پذيرند...» (6) .

و بدنبال آن اين بحث عنوان شده كه آيا رقيه و ام كلثوم كه به همسرى عثمان درآمدند و هم چنين زينب كه همسر ابو العاص بن ربيع گرديد دختران صلبى و واقعى رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)بودند و ياربيبه آنحضرت بوده اند... (7) .

ولى بنظر نگارنده روايت ابن شهر آشوب با توجه به اينكه مى تواند معناى ديگرى داشته باشد كه نمونه اش درباره برخى ازبزرگ زنان عالم نيز وارد شده و اكنون جاى توضيح و بحث بيشتردر آن باره نيست نمى تواند در برابر آن شهرت بسيارى كه درباره ازدواج خديجه قبل از مفتخر شدن بهمسرى رسول خدا با دو شوهرخود بود،مقاومت كند...

و چنانچه علامه شوشترى در قاموس الرجال گويد:اصل اين نسبت نيز مورد ترديد است و ابو القاسم كوفى نيز مردفاسد المذهب و بى عقلى بوده و سيد و شيخ رحمهما الله تعالى نيزاحتمالا قول همان ابو القاسم كوفى را نقل كرده اند نه اينكه مختار خودشان بوده... (8) .

و هم چنين استبعادى كه در گفتار صاحب كتاب الاستغاثه بود نيروى برابرى با آن شهرت را ندارد.


1 و 2-الصحيح من السيره ج 1 ص 126.

3-تاريخ تحليلى اسلام ج 1 ص 31-32.

4-مناقب آل ابيطالب-ط قم-ج 1 ص 159.

5-بحار الانوار ج 16 ص 10 و ص 12.

6-الاستغاثه ج 1 ص 70.

7-قاموس الرجال ج 10 ص 431.

8-الصحيح من السيره ج 1 ص 122-126.

 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان 

 تبيين الگوهاى رفتارى مناسب براى فعاليت هاى اجتماعى، فرهنگى و... اساسى ترين نياز زنان در جامعه ما به شمار مى رود، در اين ميان گروهى راه افراط پيموده، زنان را از هرگونه فعاليتى محروم مى سازند و عده اى ديگر حضور بى محابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مى دانند.

 


مسلما در اظهار و اعمال نظر پيرامون مسايل مربوط به جامعه زنان بايد خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زيرا سخن راندن بدون شناخت عميق از سيره معصومان، جامعه زنان را از بستر اصلى خارج و در گرداب سطحى نگري ها گرفتار مى سازد.


نگاه تاريخى و تحليل واقعيت هاى موجود در زندگى شخصيتهاى مؤثر و مطرح جامعه زنان، در طول تاريخ اسلام، مى تواند ما را به خاستگاه اصلى نظرات دينى پيرامون زنان و تشخيص محدوده و نحوه فعاليتهاى اجتماعى آنان نزديك سازد.


زندگى حضرت خديجه را مى توان نمونه اى كامل از تحول مثبت و سير به سمت كمال دانست; زيرا خديجه(سلام الله علیها) بيش از چهل سال از زندگى اش را در دوران جاهليت سپرى كرد، آنگاه با غلبه بر تمام تضادهاى موجود اجتماعى دل به اسلام سپرد. و به اولين اجتماع كوچك اسلامى گام نهاد[1]. زندگانى او چون پلى است كه ابتداى آن در دوران جاهليت و انتهايش در دوران اسلامى است. از اينرو بررسى نقاط حساس زندگانى وى مى تواند ما را در دست يابى به الگوى مثبت يارى دهد و براى همه گروه هاى جامعه، بويژه زنان، كه دوران جاهليتها، تعصب ها و هجوم فرهنگ هاى بيگانه را تجربه كرده اند سودمند باشد.
 


اوضاع اجتماعى زنان در عصر جاهلى

كعبه، نماد توحيد، با قامتى كشيده و استوار پابرجاى بود اما مردم پيرامونش بر اثر زندگى خشن بيابانى، عدم ارتباط با تمدنهاى ديگر و حكمفرمايى جهل و اميال نفسانى به سوى انحطاط گام برمى داشتند، انحراف از آيين توحيدى خليل الله در تمام شئون حياتى و اجتماعى آنان ديده مى شد و از افراد بى رحم و جاهل انباشته بود. نظام اجتماعى عربستان نظامى بيابانى بود، و زورمندترين جريان اجتماعى و قبيله اى در راس هرم قدرت جاى داشت. زنان كه از لحاظ اجتماعى ضعيف ترين گروه جامعه بودند به طور كامل مقهور اراده و تمايلات مردان به شمار مى آمدند و در جنبه هاى اقتصادى، اخلاقى، فرهنگى و آداب و سنن اجتماعى تحت سلطه بودند.
 


گاه مردانى كه نياز مالى داشتند و يا در انديشه توسعه ثروت بودند گروهى از زنان را خريدارى كرده، پس از آموزش آوازخوانى و نوازندگى خانه هايى در اختيارشان مى گذاشتند و پرچمى كه نشانه آزادى ورود همگان بود بر بام خانه هايشان نصب مى كردند. وظيفه اين زنان كسب درآمد براى طبقه مسلط جامعه بود. كردار زشت چنان وقاحت خود را ازدست داده بود كه ثروتمندان بى هيچ دغدغه اى به استثمار عفت و عزت زنان مى پرداختند و از اين راه ثروت هاى كلان گرد مى آوردند[2].
 


زمانى نيز تنها به خاطر ازدياد نسل به موجوديت زن احترام مى گذاشتند و براى رسيدن به اين هدف از هر راه ممكن سود مى جستند; برخى به طور اشتراكى زنى را به همسرى مى گرفتند [3] و عده اى به طور قبيله اى زنى را به عقد درمى آوردند.


وقتى تار جهل به پود فقر گره مى خورد، مردم را به سنتهاى هولناك مى كشاند، دختركشى تنها يكى از دهها سنت خوفناكى است كه در جزيرة العرب رواج داشت. بر اساس منابع موجود، «صعصعة بن ناجيه مجاشعى » جد فرزدق به تنهايى دويست وهشتاد دختر را از پدرانشان خريد و با پرداخت سه شتر براى هر كدام آنها را از مرگ حتمى نجات داد. اين خبر مى تواند گستره وسيع نفوذ اين سنت زشت را نشان دهد. فرزدق خاطره احسان جد خويش را چنين زنده كرده است:

وجدى الذى منع الوائدين واحيا الوئيد فلم توئد [4]


جدم همان شخصى است كه دختركشان را از زنده به گوركردن، بازداشت و زنده به گورشدگان را نجات داد و نگذاشت دفن شوند.
 
 


رويش ستاره

حضرت خديجه(سلام الله علیها) شصت وهشت سال پيش از هجرت در مكه چشم به جهان گشود [5] پدرش خويلد [6] از فرزندان اسدبن عبدالعزى به شمار مى آمد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم [7]بود. جد هردو «فهر» نام داشت و از قبيله قريش بودند.
 


به روايتى پدرش قبل از جنگهاى فجار كشته شد و خديجه را در دنياى پرآشوب آن روزگار تنها نهاد[8].
 


از سرنوشت خديجه(سلام الله علیها) و نحوه زندگانى وى تا قبل از سنين ميانسالى، اطلاع دقيقى دردست نيست اما آنچه مسلم مى نمايد اين است كه او در دوران طفوليت تجربياتى گرانسنگ اندوخته بود، شايد پانزده سال بيشتر از عمرش نمى گذشت كه شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.
 


اولين متون تاريخى در مورد او به زمانى اشاره دارند كه با ترتيب دادن كاروانهاى تجارى به كسب درآمد پرداخت او با مديريت [9]و درايتى قوى [10]به دور از رسم تجار زمانه كه رباخوارى را از اصول اوليه كسب ثروت قرار داده بودند، به تجارت مضاربه اى [11]روى آورد.
 


برخى از محققان بر اين باورند كه خديجه(سلام الله علیها)، پيش از پرداختن به تجارت، ابتدا با «عقيق بن خالد مخزومى » و بعد از مرگ وى با «ابن هالة بن منذر اسدى » ازدواج كرد. هند ثمره ازدواج با ابن هالة بود. و بدين سبب حضرت خدیجه سلام الله علیها را «ام هند» مى خواندند[12].
 


اگر وقوع اين ازدواجها را بپذيريم [13] به عقيده بعضى اين احتمال وجوددارد كه بخشى از دارايى اوليه خديجه از طريق ميراث شوهران به وى رسيده باشد. ولى در عين حال نمى توان قدرت و مديريت وى را منكرشد چنانكه تاريخ نگاران بارها از او با عناوينى چون «امراة حازمة لبيبة » [14] بانوى دورانديش و خردمند و «امراة عاقله » [15]بانوى عاقل يادكرده اند.
 


گرچه ستيز خديجه(سلام الله علیها) با تجارت ربوى، كه گاه تا ازدست دادن زن و فرزند بدهكار مى كشيد، خود مقوله اى مهم است اما تابناك ترين صفحات زندگى او زمانى شكل مى گيرد كه با وجود زيبايى ظاهر [16] و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه اى از كمال و پاكى دست يافت كه به وى لقب «طاهره » دادند [17]نويسندگان در توصيف او عباراتى چون «تدعى فى الجاهلية الطاهرة » [18]در جاهليت به طاهره ناميده مى شد، را به كار برده اند.



او از يارى فقرا روى برنمى گرداند و خانه اش پناهگاه نيازمندان بود. «كرم و سخاوت » [19]، «دورانديشى و درايت » [20]و «عفت وپاكدامني)[21] از وى بانويى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب «سيدة نساء قريش » [22]كه در آن زمان به وى داده شد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمى دارد. كمالات روحى و عقلى و حسن ظاهر وى سبب شد تا گروه كثيرى از مردان، انديشه همسرى او را در سر بپرورانند [23] «عقبة بن ابى معيط »، «صلت بن شهاب »، «ابوجهل » و «ابوسفيان » ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قريش بودند كه دست تمنا به سوى او درازكردند [24] اما خديجه درخواست آنها را با ابراز بى علاقگى به ازدواج ردكرد. او در بخشى از گفتگوهايش با «ورقة بن نوفل اسدبن عبدالعزى »، پسرعمويش، نيافتن شخص موردنظر را دليل عدم تمايل به ازدواج دانسته است [25] . خديجه كه بر آيين حنيف ابراهيم خليل الله باقى بود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مى گذراند و از سخنان و معارفشان بهره مى برد. در اين نشستها گاه صحبت از ظهور پيامبرى از قريش به ميان مى آمد كه خديجه را سخت در تفكر فرو مى برد.
 
 


روزى همراه گروهى از زنان با يكى از علماى يهود گفتگو مى كرد كه رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلب كرد. عالم يهودى از خديجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم يهودى از جوان خواست كتف خود را بنماياند. رهگذر پيراهن خود را كنارزد. او به دقت نگريست، درخشش نور نبوت را كه در كتاب هايشان بشارت داده شده بود، در كتفش ديد و گفت: اين مهر پيامبرى است.
 


خديجه، بعد از سؤال از دليل عالم يهودى و دريافت جواب گفت: اگر عموهايش اينجا بودند اجازه نمى دادند تو چنين كنى، زيرا بشدت از وى مراقبت مى كنند.
 


عالم يهودى گفت: او با زنى از قريش كه بزرگ قبيله اش شمرده مى شود، ازدواج خواهدكرد [26] . علاوه بر اين يك بار نيز در خواب ديد كه خورشيد بالاى مكه چرخيد و در خانه اش فرودآمد. او اين خواب را با پسرعمويش «ورقة »، كه مسيحى بود و با كتب آسمانى آشنايى داشت، درميان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى كه شهرت جهانى مى يابد ازدواج خواهى كرد[27].
 


مجموعه شواهد فوق خديجه را وامى داشت كه از راهى عاقلانه گمشده اش را سوى خود بكشاند، پس شخصى را نزد امين قريش فرستاد و پيام داد كه با مقدارى از اموال او به تجارت بپردازد [28]و چون امين پذيرفت او را با بهترين كالاها و غلامش ميسره راهى شام كرد[29]. گروه كثيرى از تاريخ نگاران بر اين عقيده اند كه ابوطالب از خديجه(سلام الله علیها) خواست تا مالى براى تجارت در اختيار محمد(صلوات الله علیه و آله) بگذارد[30]. گروهى ديگر با اين نظر به مقابله پرداخته، مى گويند: عزت و شرف ابوطالب اجازه نمى داد كه آنها اجير شخص ديگر شوند. پس بايد گفت كه وى بطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجير خديجه نشد[31].
 


ميسره در بازگشت كرامات امين قريش، خصوصا ملاقات راهب با وى [32]، را براى خديجه بازگوكرد.
 
 
 
 


فصل وصل

جوانه هاى مهر اينك در خديجه به بار نشسته بود، او جوانى پاكدامن و امين پيش روى خود داشت كه عرق نجابت از صورتش ريزان و پاكى دلش از صداقت سيمايش آشكاربود. بانوى قريش بطور مستقيم تقاضاى ازدواج كرد. او به امين قريش چنين گفت:

«يابن عم انى رغبت فيك لقرابتك وسطتك فى قومك وامانتك وحسن خلقك وصدق حديثك » [33]
 


اى پسرعمو، من به خاطر خويشاوندى، شرافت تو در ميان مردم، امانت، خوش خلقى و راستگويى ات به تو تمايل پيداكردم.
 


محمد(صلوات الله علیه و آله) پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود آگاه ساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنى هاشم به نزد عموى خديجه «عمروبن اسد» شتافته، تقاضاى ازدواج كردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خديجه و خديجه به وى علاقه دارد اينجا جمع شده ايم كه با رضايت خودش خطبه بخوانيم.» [34]
 


به اين ترتيب خورشيد مكه، درحالى كه تنها بيست وپنج سال از عمرش را پشت سر مى گذاشت [35] ، بر بام بخت سرور زنان قريش تابيدن گرفت، خديجه «همسر آفتاب » شد و فصل نوينى در زندگى هردو پديدآمد. خديجه(سلام الله علیها) با محمد(صلوات الله علیه و آله) پيوندى ابدى برقرارساخت; همدل، همسر، همراز وى شد و پا به جاى محبوب خويش دوران بيست وچهار ساله زندگى مشترك را طى كرد.
 


خدمات او به اسلام و پيامبر را در سه بخش مى توان بررسى كرد.
 
 
 
 


قبل از طلوع وحى

بعد از مراسم خواستگارى، خديجه پسرعمويش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(صلوات الله علیه و آله) برو و بگو: غلامان و كنيزان و هرآنچه مالك آنم به تو بخشيدم; هرگونه كه بخواهى مى توانى در آنها تصرف كنى [36] . پس ورقه ميان زمزم و مقام ايستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خديجه شما را شاهد قرار مى دهد بر اينكه او نفس و مال و غلامان و هر آنچه دارد را به محمد بخشيده است.

البته سرور زنان قريش در عمل نيز گفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى از علاقه پيامبر به اخلاق پاك زيد، «يكى از غلامانش » آگاه شد، غلام را به وى بخشيد.(او همان شخصى است كه جزء سابقين در اسلام شد)[37].
 


توان اقتصاديش را تا لحظه وفات در خدمت همسرش قرارداد و در سايه عشق فرصت عبادت و خلوت بيشتر در غار حرا را برايش فراهم مى ساخت[38].
 


حضرت خدیجه سلام الله علیها كه به عظمت معنوى رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) آگاهى داشت، همواره در جهت رضاى او قدم برمى داشت و در انتظار بعثت لحظه شمارى مى كرد.
 
 


البته زندگى سرور زنان قريش در كنار اين امتيازات با تلخيهايى نيز همراه بود; زنان آن روزگار چون مردان با مفاهيمى مانند خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند و فلسفه ازدواج خديجه با يتيم تهيدست قريش را درك نمى كردند. از اينرو لب به طعنه مى گشودند، خواسته يا ناخواسته سرور بانوان قريش را در اندوه فرو مى بردند. آنها روابط خود را با خديجه قطع كردند و او را تنها گذاشتند. [39]
 
 


بزرگ بانوان قريش براى رويارويى با اين پديده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنيده ام كه شوهران شما بر من خرده مى گيرند كه چرا با محمد(صلوات الله علیه و آله) وصلت كرده ام. اينك از شما مى پرسم آيا مانند محمد در جمال، خوش رفتارى، خصلتهاى پسنديده و فضل و شرف در اصل و نسب در مكه و غير آن سراغ داريد؟ [40]گرچه خديجه با طرح اين سؤال به آنان فهماند كه هم سنگى براى محمد(صلوات الله علیه و آله) يافت نمى شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاك كند و در رفتارشان دگرگونى محسوسى پديد آورد.
 
 
 


فرزندان خورشيد

ثمره ازدواج رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)وخديجه (سلام الله علیها) بنا به قول اهل تسنن دو پسر به نامهاي قاسم وعبدالله[41] وچهار دختر[42] به نامهاي رقيه [43]، زينب [44] ، كلثوم [45] و فاطمه [46] بود. که بنا بر قول شیعه دختران نامبرده (غیر از فاطمه) از فرزندان خواهرش بودند که سرپرستی جز حضرت خدیجه نداشتند...(به مقالات مندرج در سایت بنگرید)

قاسم و عبدالله كه طيب و طاهر ناميده مى شدند، به ترتيب در چهارسالگى و حدود يك ماهگى وفات يافتند [47]و دختران رشد كرده، ايمان آوردند و به مهاجران پيوستند.

البته فرقه ای (شیعیان)معتقدند كه جز فاطمه ديگر دختران ربيبه (دختران همراه) همسر، رسول خدايند [48]و تنها ثمره ماندگار ازدواج پيامبر(صلوات الله علیه و آله) و خديجه(سلام الله علیها) فاطمه است كه كمى قبل از بعثت متولدشد[49].
 
 


رسالت غيرعلنى

حضرت خدیجه سلام الله علیها پيوسته در انتظار درخشش انوار نبوت از سيماى مهربان همسرش بود از اينرو وقتى پيامبر از غارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برايش بازگفت، بى درنگ آن را تاييدكرد و به درستى گفتار پيامبر ايمان آورد[50]. او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابت قدم باش. سوگند به كسى كه جان خديجه در دست اوست، من اميدوارم تو پيامبر اين مت باشى[51].

گروهى از دانشمندان دلدارى دادن خديجه(سلام الله علیها) به رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) و دعوت وى به ثبات قدم را با شخصيت عظيم پيامبر(صلوات الله علیه و آله) ناسازگار مى دانند. اما حقيقت مطلب اين است كه در محدوده روابط سالم خانوادگى اين كار نه تنها موجب كسرشان رسول گرامى(صلوات الله علیه و آله) نخواهدشد، بلكه نشان از وجود روابطى منطقى و آرمانى دارد; روابطى كه آيين اسلام نيز به آن تاكيد نموده است. «هوالذى خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها» [52]او كسى است كه براى شما از خودتان زوجهايى آفريد تا آرامش يابيد.

هر محقق منصفى مى تواند نمونه هاى متنوعى از ايجاد آرامش و دلدارى را در سرتاسر زندگى خديجه(سلام الله علیها) و پيامبر اكرم(صلوات الله علیه و آله) ببيند ابن هشام مى نويسد:

خديجه(سلام الله علیها) به پيامبر(صلوات الله علیه و آله) ايمان آورد، گفتارش را تصديق كرد و او را يارى داد و اولين شخصى است كه به خدا و رسولش و درستى آيات الهى ايمان آورد. خداوند به اين طريق به پيامبرش آرامش داد به نحوى كه هيچ خبر ناراحت كننده اى از قبيل رد و تكذيب را نمى شنيد مگر اينكه خداوند به واسطه خديجه(سلام الله علیها) گشايشى برايش ايجاد مى كرد. وقتى خدا پيامبرش را به خديجه(سلام الله علیها) برمى گرداند، او را ثابت قدم مى كرد; دشواريها را بر او آسان مى كرد و تصديقش كرده، كار مردم را برايش آسان مى ساخت رحمت خدا بر او باد.» [53]

آنچه بر عظمت اين خدمت مى افزايد اين است كه هيچ گاه خود از راحتى ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان كه با رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) ازدواج كرد و طعن و ملامت شنيد و نه در مراحل ديگر. تاريخ بخوبى اسم برخى از آزاردهنده گان و برهم زنندگان آرامش خانه رسول(صلوات الله علیه و آله) را ثبت كرده است. «ابولهب، حكم بن عاص بن اميه، عقبة بن ابى معيط، عدى بن حمراثقفى و ابن الاصداء هذلى » همسايگانى بودند كه آزارش مى دادند. و آسايش را از خانه وى سلب مى كردند. يكى از اينان، هنگامى كه پيامبر(صلوات الله علیه و آله) در حال نماز بود، رحم گوسفندى را بر سر آن بزرگوار انداخت [54] . يك بار نيز شخصى خاك بر سر آن حضرت ريخت. پيامبر(صلوات الله علیه و آله) با همان حال به خانه رفت. وضع پريشان پدر همه را در نگرانى و اندوه فروبرد. يكى از دختران رسول(صلوات الله علیه و آله) به پاخاست، خاك از سر پدر زدود و گريست. پدر گفت: دختركم گريه نكن خداوند نگاهبان پدرت است. [55]
 


جهال عرب براى انتقام از پيامبر(صلوات الله علیه و آله) تصميم گرفتند بستگان وى را از خانه هايشان بيرون كنند. از اين رو دختر خديجه(سلام الله علیها) را طلاق دادند و ضربه اى ديگر به سرور زنان قريش واردساختند. [56]با اين حال بانوى پارساى پيامبر(صلوات الله علیه و آله) با درايت و صبر محيط خانه را آرام م ى ساخت و حتى براى رفع ناراحتى هاى پيامبر(صلوات الله علیه و آله) تلاش مى كرد.
 
 
 


ايمان خديجه(سلام الله علیها)

حذيفه: خديجه(سلام الله علیها) سابقه نساءالعالمين الى الايمان بالله وبمحمد(صلوات الله علیه و آله) خديجه در ايمان به خدا و محمد(صلوات الله علیه و آله) [57]سابق ترين زنان است.
 
ابن عباس: كانت خديجة(سلام الله علیها) بنت خويلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فيما جاء به عن ربه. [58]

خديجه(سلام الله علیها) اولين كسى بود كه به خدا و رسول(صلوات الله علیه و آله) ايمان آورد. و محمد(صلوات الله علیه و آله) را، در آنچه از سوى خدايش آورده بود، تصديق كرد.

ابن هشام: آمنت به خديجه(سلام الله علیها) بنت خويلد وصدقت بما جاء من الله و وازرته على امره وكانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه. [59]

خديجه دختر خويلد به او [محمد] ايمان آورد و آنچه را از طرف خدا آورده تصديق كرد، او را در كارش يارى داد. و اولين كسى بود كه به خدا و رسول و درستى آنچه آورده بود ايمان آورد.

مسلم: كانت خديجه وزيره صدق على الاسلام كان يسكن اليها. [60]

خديجه وزير پيامبر بود، اسلام را تصديق كرد و پيامبر به واسطه او آرامش مى يافت.

طبرى: فلما اكرم رسول الله بنبوته آمنت به خديجه. [61]

وقتى پيامبر به نبوت تشرف يافت، خديجه به او ايمان آورد.
 
 


نكته قابل تامل در اغلب اظهارنظرهاى صورت گرفته وجود نوعى تعمد در القاى اين مطلب است كه اسلام خديجه قبل از هر شخص ديگر، چه مرد و چه زن، تحقق يافته است و عباراتى نظير «اول من آمن به وصدقه قبل كل احد.» [62]اولين كسى كه ايمان آورد و قبل از هر شخصى تصديقش كرد، «اول من آمن بالله على الاطلاق » [63] اولين كسى كه به خدا ايمان آورد، به طور مطلق، در منابع متعددى به چشم مى خورد.

اما سخن قريب به صواب اين است كه هرچند مقام حضرت خديجه بسيار والاست اما مولود كعبه در اسلام بر او مقدم است در ميان راويان حوادث روزگار رسول اكرم(صلوات الله علیه و آله) تنها حذيفه يمانى به حق مطلب اشاره كرده است. [64]
 
 


اظهار اسلام

خديجه در همان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلام كرد. ابويحيى بن عفيف از پدرش و او از جدش عفيف، كه تاجر مشهورى بود روايت كرده كه وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظره اى شگفت روبه رو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن ديد. از ابن عباس درباره كردار آنها پرسيد. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشت سرش على و آن زن هم همسر محمد(صلوات الله علیه و آله) خديجه است. غير از اينها كسى را بر اين آيين سراغ ندارم. [65]

حضرت على خود خاطره آن روزها را چنين بيان مى كند: لم يجمع واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله وخديجه وانا ثالث هما ارى نورالوحى والرسالة اشم ريح النبوة. [66]كسى آنروز در اسلام جمع نشد غير از رسول خدا، خديجه و من سومين آنها بودم. نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را به مشام احساس مى كردم.

وجود شخصيت هايى چون ابوطالب و خديجه، به اين دليل كه داراى موقعيت برتر اجتماعى بودند، از بار فشارهاى روانى و ظاهرى مشركان عليه آيين نوپاى محمدى(صلوات الله علیه و آله) تا حدود زيادى مى كاست.[67] ابوطالب به خاطر اينكه بتواند همچنان به يارى رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) ادامه دهد ايمان خويش را پنهان داشت و موقعيت اجتماعى و قبيله اى خود را حفظ كرد. [68]اما خديجه با شهامت تمام همراه على(علیه السلام) در اعلام موجوديت جامعه كوچك اسلامى شركت جست و از موقعيت اجتماعى خويش چشم پوشى كرد.




دعوت آشكار

سه سال پس از آغاز بعثت، پيامبر اكرم دعوتش را علنى ساخت.

ابوطالب، خديجه و على با جان و دل از وى پشتيبانى كردند. خدمات حضرت خديجه در اين دوران از دو جنبه قابل ارزيابى است.
 
 


1- حمايت اجتماعى

حضرت خديجه(سلام الله علیها) به دليل وجهه مناسب اجتماعى توانست بارها پيامبر را از شر جهال برهاند; براى مثال پيامبر(صلوات الله علیه و آله) در ايام حج، بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد كه، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به كوه مروه رفت و سه بار سخن پيشين را تكراركرد. عربهاى متعصب هريك سنگى برداشته در پى پيامبر روانه شدند.

ابوجهل سنگى پرتاب كرد كه به پيشانى رسول اكرم(صلوات الله علیه و آله) اصابت كرد، خون از پيشانى اش جارى شد. پيامبر به كوه ابوقبيس رفت، مشركان نيز در پى او روانه شدند. حضرت على(علیه السلام) خود را به خديجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشك بر گونه هاى خديجه جارى شد، ظرفى از غذا برداشت و براى يافتن پيامبر با على(علیه السلام) راهى كوه ها و دشتها شد.
 
 
جبرييل بر پيامبر(صلوات الله علیه و آله) نازل شد و فرمود: از گريه خديجه ملايك به گريه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مى رساند. و او را به خانه اى بهشتى كه از نور زينت شده، بشارت بده.
 


خديجه و على، پيامبر را يافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خديجه حمله ور شده، خانه را سنگباران كردند. خديجه بيرون آمد و گفت: آيا از سنگباران كردن خانه زنى كه نجيب ترين قوم شماست، شرم نداريد؟

مردم با شنيدن سخنانش پراكنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پيامبر اسلام(صلوات الله علیه و آله) سلام خدا را به وى رساند. او در پاسخ گفت:

ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرييل السلام وعليك يارسول الله السلام وبركاته. خدا خود سلام [69]است و سلام از اوست و سلام بر جبرييل و بر تو اى رسول خدا، رحمت و بركات خداوند بر تو باد.
 
 


2- حمايتهاى عملى و مالى

حضرت خديجه نه تنها از اعتبار و موقعيت اجتماعى خود براى دفاع از رسول اكرم سود مى برد، بلكه با ورود به صحنه هاى دشوار به دفاع از حريم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابى طالب حضوريافت. [70]و همراه پيامبر سه سال در آنجا به سربرد. اين سه سال را مى توان سالهاى اوج فداكارى خديجه ناميد. او در طول سه سال تحريم اقتصادى تامين نيازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت. [71]علاوه بر اموال خديجه، ثروت بستگان او مانند حكيم بن حزام نيز در جهت يارى دين محمدى(صلوات الله علیه و آله) صرف مى شد. [72]

پيامبراكرم بارها فداكارى حضرت خديجه را مطرح ساخت و بر اين حقيقت كه او در راه اسلام از اموالش گذشت تاكيدكرد.
 
 


به سوى معبود

خديجه بيست وچهار سال با پيامبر زندگى كرد [73] و سرانجام در بستر بيمارى افتاد. پيامبر(صلوات الله علیه و آله) كه بر بالين او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم برابرى داده است. [74]

وقتى روان خديجه به سوى جهان جاودانگى پركشيد پيامبر سخت گريست. چون در حجون قبرى برايش كندند، [75] پيامبر خود به راه افتاد; همچنان كه اشك از چشمانش مى باريد داخل قبر شد و خوابيد، افزون تر از قبل گريست و او را دعاكرد. [76]آنگاه برخاست و با دست خويش همسرش را در قبر گذاشت. [77]چون در آن زمان نماز ميت واجب نشده بود، نماز بر وى خوانده نشد. [78]فاطمه، يادگار خديجه گرد پدر مى گشت، خود را به دامان او مى آويخت، بهانه مادر مى گرفت و دل دردمند پدر را آتش مى زد. پيامبر جز سكوت چيزى نداشت; جبرييل نازل شد و گفت: اى پيامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته كه درونش آشكار است و در آنجا هيچ سختى و تلخى نيست. [79]

به اين ترتيب فرشته الهى پايان رنجها و محنت هاى خديجه را اعلام كرد.

محققان زمان وفاتش را سه سال قبل از هجرت مى دانند. [80]در سال 727ه.ق قبه اى بر قبر وى ساختند كه در سال 1344ه.ق به وسيله وهابيون ويران شد. [81]
 
 
 


به ياد تو

قلب پرمهر پيامبر(صلوات الله علیه و آله) هيچ گاه نام خديجه را از صفحه خويش پاك نكرد و چراغ مهر وى را تا آخر عمر فروزان نگاه داشت. او دوست داران خديجه را دوست مى داشت. عايشه مى گويد: روزى خواهر خديجه خواست خدمت پيامبر بيايد. تا رسول خدا نام خديجه را شنيد، چشمانش برق زد. گفتم: چقدر زياد به فكرش هستى. پيرزنى بود كه مرد و خدا بهتر از آن را به تو رسانده است.

پيامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر از خديجه روزى من نشده است. وقتى مردم مرا تكذيب كردند به من ايمان آورد و زمانى كه مردم از انفاق ثروت خويش خوددارى مى كردند مال خود را انفاق كرد. [82]

پيامبر چنان شخصيت خديجه را بزرگ مى شمرد كه گفتارش ديگران را به شگفتى وامى داشت. عايشه مى گويد: به هيچ كس به اندازه خديجه حسرت نبردم، به خاطر يادكرد پيامبر از او. [83]رسول خدا از خديجه چنان يادمى كرد كه گويا جز او زنى در عالم نبود. [84]هيچ گاه پيامبر از خانه نمى رفت مگر خديجه را مى ستود. [85]

پيامبر در سالگرد وفاتش اشك ريخت و او را دعاكرد. [86]او به زنانش مى فرمود: فكرنكنيد مقامتان بالاتر از اوست زمانى كه كافر بوديد ايمان آورد و مادر فرزندانم است. [87]آن بزرگوار روزى چهار خط بر زمين كشيد و پرسيد: مى دانيد چيست؟ حاضران اظهار بى اطلاعى كردند. حضرت فرمود: بافضيلت ترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد(صلوات الله علیه و آله)، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون. [88]

روزى به اصحاب فرمود: از مردان بسيارى به كمال رسيدند و از ميان زنان به كمال نرسيدند مگر مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم زن فرعون، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد. [89]

سالها بعد وقتى خواستند خبر خواستگارى على(علیه السلام) از فاطمه(علیه السلام) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدر و مادرهايمان فدايت شويم اى رسول خدا، براى كارى جمع شده ايم كه اگر خديجه زنده بود چشمش روشن مى شد. تا نام خديجه برده شد، پيامبر گريست. ام سلمه پرسيد براى چه مى گرييد؟ فرمود:

«خديجه و اين مثل خديجه صدقتنى حين يكذبنى الناس وايدتنى على دين الله واعانتى عليه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خديجه بيت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فيه ولانصب.»

خديجه! و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند تصديقم كرد. بر دين خدا ياريم نمود. و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردين بهشتى كه سختى و محنت در آن نيست بشارت دهم. [90]
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 2، ص 480; الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 37; تاريخ طبرى، ج 2، ص 213.

[2] - اسلام و عقايد و آراء بشرى يا «اسلام و جاهليت »، ص 605و608و612.

[3] - اسلام و عقايد و آراء بشرى يا «اسلام و جاهليت »، ص 605و608و612.

[4] - صعصعه به ديدار رسول(صلوات الله علیه و آله) موفق شد و پيامبر به وى فرمود: «هذا لك باب من البر ولك اجره اذ من الله عليك بالاسلام; اين كار تو خود درى از نيكى برايت بوده و از جانب خدا نيز ماجور خواهى بود چون به شرف اسلام توفيق يافتى » گروهى معتقدند پيامبر چنين فرمود: «لاينفك ذالك لانك لم تبغ به وجه الله وان تعمل فى اسلامك عملا صالحا تثب به » كه ظاهرا با توجه به آيه (لانضيع اجر من احسن عملا) روايت اول مقبولتر است. به قصص العرب، ج 2، ص 31 و اسلام و عقايد و آراء بشرى ص 60 رجوع كنيد.

[5] - تاريخ طبرى، ج 3، ص 343 وفات وى را در 65سالگى و ازدواجش را در چهل سالگى مى داند و چون وفاتش سه سال قبل از هجرت بوده بنابراين تولدش شصت وهشت سال قبل از هجرت است.

[6] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109; تاريخ الخميس; ج 1، ص 263.

[7] - الاستيعاب، ج 4، ص 1817; سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 111.

[8] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 7، ص 602; طبقات كبرى ابن سعد، ج 1، ص 132 «هذا المجتمع عليه عند اصحابنا ليس بينهم اختلاف ».

[9] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 187.

[10] - تاريخ الخميس، ج 1، ص 263; «هى ممن كمل من النساء كانت عاقلة جليلة دينة مصونة كريمه من اهل الجنة » سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109.

[11] - اسدالغابه، ج 7، ص 80; سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 187.

[12] - طبقات كبرى ابن سعد، ج 1، ص 131و133; ج 4، ص 28; تاريخ الخميس، ج 1، ص 263.

[13] - گروهى عمده با اين موضوع مخالفند جهت اطلاع از آراء گوناگون به اعيان الشيعه ماده خدج رجوع كنيد.

[14] - اسدالغابة، ج 7، ص 80; تاريخ طبرى، ج 2، ص 280و281. همچنين در جلد ششم بحارالانوار در باب زنان پيامبر از احمد بلاذرى، ابوالقاسم كوفى، مرتضى و ابوجعفر روايتى آورده است كه: در حالى كه خديجه دوشيزه بود پيامبر با او ازدواج كرد. به خديجه(سلام الله علیها) على محمد على دخيل، ترجمه دكتر فيروز حريرچى، ص 11 رجوع كنيد.

[15] - «كانت خديجه امراة عاقله شريفة مع ما ارادالله بها من الكرامة والخير وهى يومئذ افضلهم نسبا واعظمهم شرفا واكثرهم مالا»، تاريخ الخميس، ج 1، ص 263.

[16] - خديجه زيباترين زنان قريش بود، الصحيح من سيرة النبى، ج 1، ص 210.

[17] - اسدالغابة، ج 3، ص 21; نهاية الارب، ج 18، ص 171; ج 5 ص 435; سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 82; الاصابة، ج 4، ص 273.

[18] - «كانت خديجه تدعى فى الجاهلية الطاهرة » سيره اعلام النبلاء، ج 2، ص 111; نهاية الارب، ج 18، ص 171.

[19] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109.

[20] - تاريخ الخميس، ج 1، ص 263; سيره ابن هشام، ج 1، ص 200.

[21] - اسدالغابة، ج 3، ص 21; الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 7، ص 600.

[22] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 189.

[23] - «كل قومها حريص على ذالك منها لو يقدر عليه » سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 189; الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 14.

[24] - بحارالانوار، ج 16، ص 22.

[25] - الاستيعاب، ج 4، ص 1817.

[26] - بحارالانوار، ج 16، ص 18.

[27] - بحارالانوار، ج 16، ص 104.

[28] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 188.

[29] - تاريخ طبرى، ج 2، ص 280و277; سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 191، 194،189.

[30] - اسدالغابة، ج 7، ص 80; تاريخ الخميس، ج 1، ص 263.

[31] - الصحيح من سيرة النبى، ج 1، ص 112.

[32] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 189و237.

[33] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 189; تاريخ طبرى، ج 2، ص 280-281; الفصول المهمة، ص 133.

[34] - تاريخ الخميس، ج 1، ص 263.

[35] - تاريخ الخميس، ج 1، ص 66و67. همچنين بنابر قول مشهور خديجه(سلام الله علیها) در اين زمان چهل سال داشت براى مطالعه به تاريخ الخميس، ج 1، ص 264; بحارالانوار، ج 16، ص 12و19; البداية والنهاية، ج 2، ص 295 رجوع كنيد.

[36] - سيره حلبيه، ج 1، ص 123; به خديجه، على محمد على دخيل، ص 19 رحوع كنيد.

[37] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 1، ص 545 و ج 4، ص 275; اسدالغابة، ج 2، ص 224.

[38] - «فانها كانت نعم القرين » سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109. در باره كمك هاى اقتصادى، زهرى گفته است: خديجه به رسول خدا چهل هزار چهل هزار انفاق كرد.(تذكرة الخواص، ص 314).

[39] - الاستغاثة، ج 1، ص 70.

[40] - امالى صدوق، ج 1، ص 475.

[41] - تاريخ طبرى، ج 3، ص 161; سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 189.

[42] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 187و191; اسدالغابة، ج 7، ص 81و80; الاستيعاب، ج 4، ص 1818.

[43] - اسدالغابة، ج 7، ص 113; طبقات كبرى ابن سعد، ج 8، ص 36.

[44] - برخى زينب را اولين دختر مى دانند، طبقات كبرى ابن سعد، ج 8، ص 30-36.

[45] - سير و مغازى، ص 245.

[46] - درباره تولد و سخن گفتن و سجده او به: منتهى الامال، ج 1، ص 248 و بحارالانوار، ج 43، ص 3 و ذخايرالعقبى، ص 45 رجوع كنيد.

[47] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109.

[48] - بنات النبى ام ربائبه اختصاصا در اين موضوع است.

[49] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 119.

[50] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 269و239; نهاية الارب، ج 16، ص 170 «ابشر يابن عمى واثبت فوالذى نفس خديجه بيده انى لارجوا ان تكون نبى هذه الامة ».

[51] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 269و239; نهاية الارب، ج 16، ص 170 «ابشر يابن عمى واثبت فوالذى نفس خديجه بيده انى لارجوا ان تكون نبى هذه الامة ».

[52] - سوره روم، آيه 21.

[53] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 249; استيعاب، ج 4، ص 1820 با اندك تفاوت.

[54] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 416.

[55] - تاريخ طبرى، ج 2، ص 344 و467 و 468 سخن از فرزندان خديجه و اختلافات عمده اى كه در اين باب وجود دارد از حوصله اين مقاله خارج است.

[56] - تاريخ طبرى، ج 2، ص 467.

[57] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 112; المستدرك على صحيحين، ج 3، ص 184.

[58] - الاستيعاب، ج 4، ص 1820.

[59] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 241.

[60] - صحيح مسلم (2435); ترمذى (3875).

[61] - تاريخ طبرى، ج 2، ص 467.

[62] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109; الكامل ابن اثير، ج 2، ص 57; سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 38.

[63] - نهاية الارب، ج 18، ص 171.

[64] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 112.

[65] - اسدالغابة، ج 3، ص 414; الاصابة فى تمييز الصحابه، ج 2، ص 480; خصائص اميرالمؤمنين(علیه السلام)، ص 45.

[66] - نهج البلاغه، خطبه قاصعة.

[67] - مجالس المؤمنين، ج 1، ص 163.

[68] - مجالس المؤمنين، ج 1، ص 163.

[69] - الاستيعاب، ج 4، ص 111; ج 2، ص 719. جريان فوق را به طور كامل در اسدالغابة، ج 5، ص 438 ببينيد.

[70] - سيره نبوى ابن هشام، ج 2، ص 103; سير و مغازى، ص 160.

[71] - سيره نبوى ابن هشام، ج 2، ص 103.

[72] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 353و354.

[73] - اسدالغابه، ج 7، ص 80; الاستيعاب، ج 4، ص 1817.

[74] - سيره حلبيه، ج 2، ص 40.

[75] - سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 11; كشف الغمه، ج 1، ص 511.

[76] - به طور مفصل به كتاب نساءالنبى، بنت الشاطى نگاه كنيد.

[77] - تاريخ طبرى، ج 4، ص 593.

[78] - تاريخ طبرى، ج 4، ص 593; سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 111.

[79] - نهاية الارب، ج 18، ص 171.

[80] - «در ماه رمضان سال ده از بعثت وفات يافت » تاريخ طبرى، ج 3، ص 343; اسدالغابة، ج 7، ص 85.

[81] - تاريخ اماكن زيارتى مكه معظمه و مدينه منوره، چاپ سازمان حج و اوقاف، بخش مربوط به قبور حجون.

[82] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 2، ص 217 و 218، از كتاب ذريه طاهره دولابى، به طور كامل ماجراى برخورد عايشه با پيامبر را در الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 4، ص 275 ببينيد.

[83] - الاستيعاب، ج 4، ص 1823.

[84] - السيره الحلبيه، ج 3، ص 401.

[85] - الاستيعاب، ج 4، ص 1824و1823; سفينة البحار، ج 1، ص 380; نهاية الارب، ج 18، ص 171.

[86] - سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 199.

[87] - مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 159; سيره نبوى ابن هشام، ج 1، ص 199.

[88] - الاستيعاب، ج 4، ص 1822; ج 2، ص 720.

[89] - قال(صلوات الله علیه و آله) كمل من الرجال كثير و لم يكمل من النساء الا مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم امراة فرعون و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد.(الفصول المهمة، ص 129).

[90] - سفينة البحار، ج 1، ص 381.

 
 
 
 
 
 
 
 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان

pqvj ond[i
#ond[i

 

 

عموما نوشته ‏اند ماجراى اين ازدواج ميمون و مبارك از اينجاشروع شد كه بنا به پيشنهاد جناب ابو طالب،يا درخواست ‏خديجه سلام الله علیها،رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»بصورت اجير يا بعنوان مضاربه براى خديجه به‏ سفرى تجارتى اقدام كرد،و بخاطر سود فراوانى كه در اثر تدبير ودرايت آنحضرت از اين سفر نصيب خديجه شد آن بانوى مكرمه ‏علاقمند به اين وصلت گرديد و مقدمات اين ازدواج فراهم شد...

كه البته اصل داستان و پاره ‏اى از خصوصياتى كه در آن ذكر شده‏ مورد نقد و بررسى است كه بعدا خواهيم گفت.

و از پاره اى روايات ديگر نيز استفاده مى‏شود كه اين علاقه‏ و اشتياق پيش از آن سفر تجارتى در دل خديجه پيدا شده بودو جريان سفر مزبور،بر فرض صحت،به اين عشق و علاقه كمك‏ كرد.

ابن شهر آشوب‏«ره‏»در كتاب مناقب خود روايت كرده كه ‏در روز عيدى زنان قريش در مسجد گرد هم جمع شده بودند كه ‏مردى يهودى در برابر آنها آمده و گفت:«ليوشك ان يبعث فيكن نبى فايكن استطاعت ان تكون له ارضايطاها فلتفعل‏».

-نزديك است در ميان شما پيامبرى برانگيخته شود پس‏هر يك از شما زنان كه بتواند زمين خوبى براى گام زدن او باشدحتما اينكار را بكند...

زنان قريش در برابر اين گستاخى و جسارتى كه به آنها كرده ‏بود او را با مشتهاى سنگريزه از نزد خود راندند ولى اين گفتار مرد يهودى بارقه ‏اى در دل خديجه كه در جمع آن زنان حضور داشت‏ ايجاد كرد و محبتى از پيامبر گرامى اسلام در قلب او جاي گيرساخت... (1)

البته بايد براى توضيح بيشتر اين مطلب را به اين حديث اضافه‏كرد كه طبق روايات پسر عموى خديجه يعنى ورقة بن نوفل نيزكه از اديان آسمانى و انبياء الهى اطلاعاتى داشت و كتابهائى رادر اين زمينه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روايات را بر آنحضرت منطبق مى‏دانست...

بشرحى كه در داستان سفر تجارتى رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏»خواهد آمدو همچنين روايات و خبرها و پيشگوئي هاى ديگرى كه در اثر آن خبرها خديجه در حد زيادى اميدوار شده بود كه آن پيامبر مبعوث‏ محمد«صلوات الله علیه و آله‏»خواهد بود،و البته جريان آن مسافرت نيز كه نقل ‏شده ممكن است‏به اين علاقه و اميد كمك كرده باشد...



و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»براى خديجه به‏اجمال و تفصيل نقل شده و در كتابهاى شيعه و اهل سنت روايت‏شده،و ما تفصيل آنرا در كتاب زندگانى رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»ذكركرده‏ايم كه ذيلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزيه و تحليل ‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازيم:

سفر تجارتى رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏»براى خديجه:


اينان نوشته ‏اند روزى كه رسولخدا«ص‏لوات الله علیه و آله»عازم سفر شام‏و تجارت براى خديجه گرديد،و هنگامى كه مى‏خواستند حركت‏كنند خديجه غلام خود«ميسرة‏»را نيز همراه آنحضرت روانه كردو بدو دستور داد همه جا از محمد«ص‏»فرمانبردارى كندو خلاف دستور او رفتارى نكند.



عموهاى رسولخدا«صلوات الله علیه و آله‏»و بخصوص ابوطالب نيز در وقت‏حركت‏بنزد كاروانيان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل كاروان‏كردند و بدين ترتيب كاروان بقصد شام حركت كرد و مردمى كه‏براى بدرقه رفته بودند بخانه‏ هاى خود بازگشتند.


وجود ميمون و با بركت رسولخدا«ص‏لوات الله علیه و آله»كه بهر كجا قدم ميگذارد بركت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏بردموجب شد كه اينبار نيز كاروان مكه مانند چند سال قبل،ازآسايش و سود بيشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏سفرهاى پيش را نبيند،و از اينرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسيدند.


مورخين عموما نوشته ‏اند:هنگامى كه رسولخدا«صلوات الله علیه و آله‏»بنزديكى شام-يا همان شهر بصرى-رسيد از كنار صومعه ‏اى عبوركرد و در زير درختى كه در آن نزديكى بود فرود آمده و نشست.


صومعه مزبور از راهبى بود كه‏«نسطورا»نام داشت،و با«ميسرة‏»كه در سفرهاى قبل از آنجا عبور ميكرد آشنائى پيدا كرده‏بود.

«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده كرده‏بود كه بالاى سر كاروانيان سايه افكنده و هم چنان پيش رفت‏تا بالاى سر آندرختى كه محمد«صلوات الله علیه و آله‏»پاى آن منزل كرد ايستاد.


ميسرة كه بدستور بانوى خود همه جا همراه رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنيد كه‏ او را بنام صدا ميزند!


ميسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!

نسطورا-اين مردى كه پاى درخت فرود آمده كيست؟

ميسرة-مردى از قريش و از اهل مكه است! نسطورا بميسرة گفت:بخدا سوگند زير اين درخت جز پيغمبرفرود نيايد،و سپس سفارش آن حضرت را به ميسرة و كاروان يان‏كرد و از نبوت آنحضرت در آينده خبرهائى داد.

كار خريد و فروش و مبادله اجناس كاروانيان بپايان رسيدو آماده مراجعت‏بمكه شدند،ميسرة در راه كه بسوى مكه ‏مى‏آمدند حساب كرد و ديد سود بسيارى در اين سفر عائد خديجه‏ شده از اينرو بنزد رسولخدا«صلوات الله علیه و آله‏»آمده گفت:ما سالها است ‏براى‏ خديجه تجارت مى‏ كنيم و در هيچ سفرى اين اندازه سود نبرده‏ ايم،و از اينرو بسيار خوشحال بود و انتظار ميكشيد هر چه زودتر بمكه‏برسند و خود را بخديجه رسانده و اين مژده را به او بدهد.


و چون به پشت مكه و وادى‏«مر الظهران‏»رسيدند بنزدرسول خدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از كاروان بمكه ‏برويد و جريان مسافرت و سود بسيار اين تجارت را به اطلاع ‏خديجه برسانيد!

نزديك ظهر بود و خديجه در آنساعت در غرفه‏اى كه مشرف‏ بر كوچه‏ هاى مكه بود نشسته بود ناگاه سوارى را ديد كه از دوربهسمت‏خانه او مى‏آيد و لكه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏ كه پيوسته بدنبال او حركت مى‏كند و او را سايبانى مى ‏نمايد.

سوار نزديك شد و چون بدر خانه خديجه رسيد و پياده شد ديد محمد«صلوات الله علیه و آله‏»است كه از سفر تجارت باز مى‏گردد.

 

 


خديجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بيان شيرين‏و سخنان دلنشين خود جريان مسافرت و سود بسيارى را كه عائدخديجه شده بود شرح داد و خديجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پيوسته در فكر آن لكه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏لوات الله علیه و آله»تمام شد پرسيد:


-ميسرة كجاست؟

-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خديجه:كه مى‏خواست‏به بيند آيا آن ابر براى سايبانى اودوباره ميآيد يا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروى و با هم بازگرديد!

و چون حضرت از خانه بيرون رفت ‏خديجه به همان غرفه رفت‏ و به تماشا ايستاد و با كمال تعجب مشاهده كرد كه همان ابر آمد و بالاى سر آنحضرت سايه افكند تا از نظر پنهان گرديد.

بدنبال اين ماجرا ميسرة هم از راه رسيد و جريان مسافرت‏و آنچه را ديده و از نسطوراى راهب شنيده بود براى خديجه شرح‏داد و با مشاهدات قبلى خديجه و چيزهائى كه از مرد يهودى‏شنيده بود او را مشتاق ازدواج با رسولخدا«صلوات الله علیه و آله‏»كرد و شوق‏ همسرى آنحضرت را به سر او انداخت.



خديجه بعنوان اجرت چهار شتر به رسولخدا داد ميسره را نيز بخاطر مژده‏اى كه به او داده بود آزاد كرد و آنگاه بنزد ورقة بن نوفل‏كه پسر عموى خديجه بود و بدين مسيح زندگى ميكرد و مطالعات‏زيادى در كتابهاى دينى داشت رفت و داستان مسافرت ‏محمد«صلوات الله علیه واله‏»را بشام و آنچه را ديده و شنيده بود همه را براى‏ او تعريف كرد.

سخنان خديجه كه تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت:اى‏خديجه اگر آنچه را گفتى راست‏باشد بدانكه محمد پيامبر ين‏امت‏خواهد بود،و من هم از روى اطلاعاتى كه بدست آورده‏ ام ‏منتظر ظهور چنين پيغمبرى هستم و ميدانم كه اين امت را پيامبرى‏است كه اكنون زمان ظهور و آمدن او است.

اين جريانات كه بفاصله كمى براى خديجه پيش آمده بود اورا بيش از پيش مشتاق همسرى با محمد«ص‏»كرد و با اينكه‏بزرگان قريش آرزوى همسرى او را داشتند و بخواستگارانى كه‏ فرستاده بودند پاسخ منفى داده و همه را رد كرده بود در صدد برآمدتا بوسيله‏اى علاقه خود را به ازدواج با محمد«صلوات الله علیه و آله‏»باطلاع‏ آنحضرت برساند،و از اينرو بدنبال‏«نفيسه‏»-دختر«منية‏»كه‏يكى از زنان قريش و دوستان خديجه بود-فرستاد و بطورخصوصى درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزدمحمد«ص‏»برود و هرگونه كه خود صلاح ميداند موضوع را بآنحضرت بگويد.

 

 

 


نفيسه بنزد محمد«صلوات الله علیه و آله‏»آمد و به آنحضرت عرض كرد:

-اى محمد چرا زن نمى‏گيرى؟

حضرت پاسخ داد:

-چيزى ندارم كه به كمك آن زن بگيرم!

نفيسه گفت:

اگر من اشكال كار را برطرف كنم و زنى مال دار و زيبااز خانواده‏اى شريف و اصيل براى تو پيدا كنم حاضر به ازدواج‏ هستى؟

فرمود:از كجا چنين زنى مى‏توانم پيدا كنم؟

گفت:من اينكار را خواهم كرد و خديجه را براى اينكار آماده‏ مى‏ كنم سپس بنزد خديجه آمد و جريان را گفت و قرار شدترتيب كار را بدهند.

موضوع از صورت خصوصى بيرون آمد و به اطلاع عموهاى ‏رسولخدا«صلوات الله علیه وآله‏»و عموى خديجه عمرو بن اسد و ديگر نزديكان رسيدو ترتيب مجلس خواستگارى و عقد داده شد.

و در پاره‏اى از نقل ‏ها مانند روايت ابن اسحاق در سيره نامى از«نفيسه‏»و وساطت او در اينباره ذكر نشده،و پيشنهاد آن پس از اين سفر،از طرف خود خديجه و بدون واسطه نقل گرديده،و عبارت سيره اينگونه است:

«...و كانت ‏خديجه امراة حازمة شريفة لبيبة،مع مااراد الله بها من كرامته،فلما اخبرها ميسرة بما اخبرها به ‏بعثت الى رسول الله صلى الله عليه و سلم،فقالت له-فيمايزعمون-يابن عم:انى قد رغبت فيك لقرابتك،وسطتك في‏قومك،و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك،ثم عرضت‏عليه نفسها،و كانت‏خديجه يومئذ اوسط نساء قريش نسباو اعظم هن شرفا،و اكثرهن مالا،كل قومها كان حريصاعلى ذلك منها لو يقدر عليه‏» (2) يعنى:خديجه زنى دور انديش و شريف و خردمند بود، گذشته‏از آنكه خداى سبحان نيز اراده بزرگوارى آنزن را فرموده بود،و بدين جهت‏بود كه چون ميسرة آن گزارش را بدو داد بنزد رسول‏خدا«صلوات الله علیه و آله‏»فرستاد و چنانچه گفته ‏اند پيغام داد كه اى عموزاده:


من بخاطر خويشاوندى و شرافت ‏خانوادگى شما و امانت و حسن خلق و راستگوئى كه در شخص شما وجود دارد به ازدواج با شماعلاقمند شده ‏ام..و بدين ترتيب خود را بر آنحضرت عرضه‏ داشت،و خديجه در آنروز از نظر نسب در ميان زنان قريش از ديگران برتر و شرافتمندتر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود،و همه‏ مردان مكه علاقمند به ازدواج با او بودند...

 

 



كه البته اين روايت‏با نقلهاى ديگر قابل جمع است كه‏ در آغاز براى استمزاج و نظر خواهى نفيسه را نزد آنحضرت فرستاده، و پس از جلب رضايت رسول خدا «صلوات الله علیه و آله‏»خود او مستقيما پيشنهادازدواج را داده باشد،چنانچه برخى گفته ‏اند.

 



و اين بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد،ولى‏تذكر چند مطلب بعنوان نقد و بررسى در اين داستان لازم است:

نقد و بررسى اين داستان:1-نخستين مطلبى كه مورد بحث واقع شده،صحت و سقم‏صل اين داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاريخى است،زيرا اين‏داستان نيز همانند داستان سفر قبلى رسولخدا«صلوات الله علیه و آله‏»بهمراه‏ ابوطالب مورد خدشه و ترديد است و روايت متقن و مسندى دراينباره بدست ما نرسيده جز همان رواياتى كه يا بدون سند و يابصورت مرفوع از ابن اسحاق و جابر و خزيمه نقل شده كه از نظرحديث‏شناسان چندان اعتبارى ندارد،چنانچه بر اهل فن پوشيده‏نيست،و همان خدشه‏هائى كه در حديث‏بحيراى راهب و سفرقبلى رسول خدا«ص‏»بود در اينجا نيز وجود دارد،و خلاصه اين داستان در حديث معتبرى نقل نشده...



2-در عموم اين روايات اين جمله به چشم مى‏خورد كه‏ خديجه رسول خدا«ص‏»را اجير كرد...و همين ماجرا سبب اين‏ازدواج گرديد در صورتى كه در حديث ديگرى كه از عمار بن ياسرنقل شده و يعقوبى در تاريخ خود آنرا روايت نموده، عمار بن ياسرگويد:داستان ازدواج ربطى به سفر رسول خد«صلوات الله علیه و آله‏»و اجيرشدن آنحضرت براى خديجه نداشته،و اساسا رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏»در طول زندگى خود نه اجير خديجه و نه اجير احدى از مردم ديگرنشد...

 

 

 

و روايت عمار بن ياسر اينگونه است كه مى‏گويد:


«انا اعلم بتزويج رسول الله‏«صلوات الله علیه و آله‏»خديجه بنت‏ خويلد،كنت‏ صديقا له فانا لنمشى يوما بين الصفا و المروه اذ بخديجه بنت‏ خويلدو اختها هاله،فلما رات رسول الله‏«صلوات الله علیه و آله‏»جائتنى هاله اختها،فقالت:

يا عمار ما لصاحبك حاجه في خديجة؟قلت:و الله ما ادرى!فرجعت‏ فذكرت ذلك له،فقال:ارجع فواضعها وعدها يوما تاتيها... »


يعنى-من از داستان ازدواج رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏»ا خديجه دخترخويلد آگاه‏ترم من كه با آنحضرت دوست نزديك بودم روزى‏ بهمراه رسول خدا ميان صفا و مروه مى‏رفتيم كه ناگهان خديجه‏ و خواهرش هاله پديدار شدند،و چون خديجه رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏» را ديدار كرد خواهرش هاله بنزد من آمد و گفت:

اى عمار دوست تو را در خديجه نيازى نيست؟(و علاقه به ‏ازدواج با او ندارد؟)

 



گفتم:بخدا سوگند اطلاعى ندارم.و پس از اين گفتگوبازگشته و مطلب را براى آنحضرت باز گفتم،رسول خدا«صلوات الله علیه و آله‏»فرمود: برگرد و(براى گفتگو در اينباره)با او وعده ديدارى را درروزى قرار بگذار تا نزد او برويم...



و در پايان اين روايت اينگونه است كه مى‏گويد:

«...و انه ما كان مما يقول الناس انها استاجرته بشى‏ء و لا كان‏اجيرا لاحد قط‏»يعنى:جريان اينگونه كه مردم مى‏گويند نبود و خديجه رسول‏خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»را براى كارى اجير نكرد،و آنحضرت هيچگاه اجيركسى نشد.



و البته اين روايت هم در بى‏اعتبارى همانند روايات قبلى‏است،و يعقوبى نيز آن را به اين صورت نقل كرده كه‏«روى‏بعضهم عن عمار بن ياسر...»

و در متن روايت هم جمله‏اى هست كه قابل خدشه است ولى مى‏تواند آن روايات كم اعتبار قبلى را نيز كم اعتبارتر كندو موجب ترديد بيشترى در صحت آنها گردد...

 

 



مگر آنكه كسى پاسخ دهد كه كارگرى رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»براى خديجه بصورت مضاربه و شركت در سود حاصله بوده نه‏اجاره اصطلاحى،چنانچه در برخى از روايات نيز بدان تصريح‏شده مانند روايت كشف الغمه كه در بحار الانوار نقل شده ‏و عبارت آن چنين است:



«...كانت‏ خديجه بنت‏ خويلد امراة تاجرة ذات شرف و مال ‏تستاجر الرجال في مالها،و تضاربهم اياه بشي‏ء تجعله لهم‏منه...» (3) و عبارت سيره ابن هشام نيز بدون كم و زياد همين گونه‏است (4) كه از اين عبارت مى‏توان استفاده كرد كه تعبير به‏«اجير»و«استيجار»نيز در روايات ديگر ممكن است‏ به همين ‏معناى مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحى از اين نظر درعبارت شده باشد...

3-چنانچه از روايات قبلى و همين روايت عمار بن ياسراستفاده شد بر فرض صحت اصل داستان،ارتباط آن با ازدواج خديجه و آنحضرت نيز ثابت نشده،و از اين جهت نيز اين روايات ‏قابل بحث و بررسى است و خالى از خدشه نخواهد بود.








--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1-مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 41(ط قم)و نظير اين حديث را ابن حجر نيزدر كتاب الاصابه ج 4 ص 274 بسند خود از ابن عباس روايت كرده است.

درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد 2 صفحه 16

رسولى محلاتى


2-سيره ابن هشام ج 1 ص 189

3-بحار الانوار ج 16 ص 9

4-سيره ابن هشام ج 1 ص 187

 



#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان
#ond[i










گاهى دست تقدير و نظر لطف خدا, فرجامى نيك براى برخى رقم مى زند كه از افتخار, سر برفلك مى سايند و بر فرشتگان هم مى بالند.

((خديجه)), يكى از اين چهره هاى نمونه و الگوست كه لياقت آن را يافت تا ظرف پديد آمدن گوهرى چون ((فاطمه)) گردد.

اگر خديجه كبرى, كه شرافت و ارجمندى والايى دارد, هيچ فضيلتى نداشت جز آنكه ((مادر زهرا)) باشد, براى او بس بود.

در اين بخش, با گوشه هايى از حيات پرفروغ اين بانوى بزرگ, آشنا مى شويم:

كرامت نفس

خديجه را از انسانهاى انديشمند, با شرافت, آينده نگر, عفيف و فرزانه شمرده اند. شرافت دودمان از يك سو, همسرى رسول خدا از سويى ديگر و خدمات او در راه آيين مقدس اسلام از طرف ديگر, به او عظمت و موقعيت خاص بخشيده است.

پدرش, ((خويلدبن اسد)) از قبيله ((بنى كلاب)) بود.

مادرش ((فاطمه بنت زايده)) نام داشت.

از ثروت و شهرت ويژه اى در جزيره العرب برخوردار بود. در ميان همتايان و همسالان خود, همچون ستاره اى مى درخشيد. وقتى هم كه در خدمت اسلام وپيامبرقرارگرفت,آنچه راداشت,وقف راه خدا و رضاى رسول كرد و در سايه حمايت از ((دين آسمانى)) نام خويش را زنده جاويد ساخت.

همسران پيشين

گرچه بعضى مدعى شده اند كه حضرت خديجه, پيش از ازدواج با رسول خدا, همسرى نداشته و ازدواج نكرده بوده است, اما مشهور ميان سيره نويسان آن است كه وى بيوه اى بود كه قبلا شوهر داشت.

شوهر پيشين او ((عتيق بن عائذ)) بود. از اين ازدواج, دخترى داشت به نام((هند)).شوهرش درگذشت و پس از مدتى به همسرى ((ابوهاله بن بناش)) در آمد. از اين ازدواج نيز خداوند به او پسرى داد. نام او را هم هند گذاشتند.

درباره فرزندان خديجه, سخنان ديگرى هم گفته اند. از جمله آنكه خديجه خواهرى داشته كه چندان معروف نبوده است. پس از درگذشت آن خواهر, دختران او در دامن خديجه بزرگ شدند. هنگام ازدواج پيامبر با خديجه, آن دو دختر كوچك بودند. چون سنت عرب بر آن بود كه تربيت شده در دامان كسى را به او نسبت مى دادند, خواهرزادگان خديجه را هم دختر خديجه شمردند و به رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) نسبت دادند.

به هر حال, شوهر خديجه كبرى درگذشته بود و اين بانوى ثروتمند و نامآور, همچنان بيوه مى زيست و خواستگاران متعددى را هم كه مشتاق وصلت با او بودند رد مى كرد.

سرانجام, ستاره اقبال او طلوع كرد و افتخار همسرى رسول خدا را يافت. و اما خلاصه ماجرا:

ازدواج با پيامبر

عشق محمد(صلوات الله علیه و آله) در دل خديجه بود, عشقى پاك و آسمانى. علاقه اى كه از صداقت و پاكى و امانت دارى پيامبر سرچشمه مى گرفت.

محمد(صلوات الله علیه و آله) بيست و پنج سال داشت و بانوى مشهور حجاز, چهل سال.

خديجه, با ثروت هنگفتى كه داشت به تجارت مى پرداخت. سرمايه در اختيار بازرگانان قرار مى داد تا مال التجاره او را به آفاق برند و بفروشند و برايش دادوستد كنند.

ابوطالب (عموى پيامبر) آگاهى يافت كه خديجه, قصد دارد مال التجاره خود را با كاروانى تجارتى به شام بفرستد. به حضرت محمد(صلوات الله علیه و آله) پيشنهاد كرد كه حاضرى تو را براى اين كار بفرستيم؟

فرمود: هرطور دوست دارى.

ابوطالب نزد خديجه رفت و گفت: شنيده ايم در نظر دارى فلانى را همراه اموال خويش به تجارت بفرستى, آيا ممكن است به جاى او ((محمد)) را بر اين كار بگمارى؟

خديجه گفت: اگراين درخواست را,براىدشمن بيگانه اىمى كردى,حرف تورارد نمى كرديم, تا چه رسد به اينكه براى يك دوست نزديك مى خواهى!

سرانجام توافق شد. پيامبر خدا, با غلام خديجه به نام ((ميسره)) به سفر رفتند و در آن دادوستد, سود سرشارى به دست آوردند و خديجه از نتيجه سفر بسيار خشنود شد و احساس كرد كه ((محمد)) را قلبا دوست مى دارد. پيش خود درباره ازدواج با محمد فكر مى كرد و تصميم به اين كار گرفت, ولى بهانه اى لازم بود.

با ((نفيسه)) (كه خواهر يا دوستش بود) اين تصمصيم را درميان گذاشت. نفيسه مقدمات كار را از قبيل گفتگو با عمويش و با خود پيامبر فراهم كرد. طى تشريفات خاصى ازدواج صورت گرفت. دو ماه پس از بازگشت از سفر تجارى شام بود كه در سايه اين پيوند مقدس, خديجه و محمد (عليهماالسلام) زندگى مشترك خود را آغاز كردند.

سالها از اين زندگى خجسته گذشت.

فصل نوينى در زندگى حضرت محمد(صلوات الله علیه و آله) آغاز شد, كه فصل جديد حيات خديجه هم محسوب مى شد. نخستين جلوه هاى ملكوت, بر اين خانه سرنوشت ساز تابيدن گرفت.

پيش از بعثت پيامبر, ابتدا آن حضرت خوابهايى مى ديد.

آنچه درخواب مى ديد,چون روزروشن به حقيقت مى پيوست وتعبيرمى شد.

از آن پس بود كه پيامبر, علاقمند به تنهايى و خلوت با خويش شد. گاهى چندين شبانه روز پياپى به ((غار حرا)) مى رفت و خلوت مى كرد و به تفكر و عبادت مى پرداخت. نزد خديجه مىآمد. پس از مدتى باز هم پاى به فراز ((حرا)) مى كشيد و به پرستش خدا مى پرداخت.

در يكى از همين نوبتها بود كه جبرئيل در حرا بر آن حضرت فرود آمد و پيام آسمانى

((اقرا باسم ربك الذى خلق...))

را آورد.

و محمد, مبعوث به رسالت شد.

از حرا فرود آمد و نزد خديجه بازگشت. حالتى شگفت داشت و از خديجه طلب كرد كه او را بپوشاند تا به حالت عادى برگردد. آيات ((ياايهاالمدثر...)) و ((يا ايهاالمزمل)) در همين دوره نازل شد.

خديجه,حالات خاص رسول خدارابه پسرعموىخويش((ورقه بن نوفل)) باز گفت. وى به كتب آسمانى پيشين آشنا بود و در جاهليت, كيش مسيحى داشت و به عبرى مى نوشت. البته در اواخر عمر نابينا شده بود.

به خديجه بشارت داد كه آنچه بر او نازل شده است, ناموس بزرگ خلقت و وحى آسمانى است كه بر موساى كليم هم نازل مى شد.

به خود محمد(صلوات الله علیه و آله) هم گفت: كار تو بالا خواهد گرفت, قومت تو را بيرون خواهند كرد. نه تنها تو, بلكه هر كه چنين دعوتى داشته, مورد ستم قرار گرفته است.اگرمنآن روزگار را درك كنم, حتما به يارى تو برخواهم خاست.خديجه, اولين بانويى بود كه اسلام را پذيرفت و به دين محمد درآمد. حمايت و پشتيبانى او از شوهرش پيامبر خدا, ستودنى است. حضرت رسول هم همواره او را به نيكى ياد مى كرد و فضايل او را از نظر دور نداشت.

محمد در مسجدالحرام, در برابر كعبه به نماز مى ايستاد و همراهش جز يك زن و يك نوجوان, كسى نبود. يك طرفش خديجه مى ايستاد, طرف ديگر على بن ابيطالب.

عباس بن عبدالمطلب, درباره آن مقطع, به كسى كه براى تجارت به مكه آمده و آن صحنه را ديده بود, ضمن معرفى آن سه چهره ايستاده در برابر كعبه و در آستان خانه خدا, گفت:

اين پسر برادرم مى گويد كه پروردگارش, پروردگار آسمان و زمين است, و خداى هستى او را به اين دين فرمان داده است. به خدا قسم كه غير از اين سه نفر, در حال حاضر هيچ كسى در روى زمين, بر اين آيين نيست!...

پشتيبان مكتب

ثروت خديجه, پشتوانه مالى دعوت به حق بود.

از روزهاى آغازين بعثت پيامبر, تا سالهاى سخت و پرمخاطره گرويدن مسلمانان نخستين به اسلام عزيز, خديجه كبرى از بذل هيچ گونه مساعدتى در راه ((مكتب وحى)) دريغ نكرد.

براى بسيارى, ثروت و مال, ((پاىبند)) است, ولى آنانكه دل به ارزشهاى متعالى سپرده باشند, ثروت و دنيا, نه تنها مانع كمال جويى نيست, بلكه ابزارى و وسايلى در خدمت ارزشهاست.

حضرت خديجه, هم پشتيبان روحى و معنوى همسر گرامى خويش بود و رسول خدا دلگرم به حمايتها و ياريهاى همه جانبه همسر وفادار و حقشناس خودبودوهم به لحاظنيازمسلمانان ودعوت اسلام در آن دوره سخت, همه دارايى خويش را دربست در اختيار پيامبر نهاد تا آنها را صرف مصالح دين خدا كند و به خداباوران تهيدست و محرومان با ايمان مساعدت نمايد.

قلب پرمهر خديجه, همواره رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) را مامن و ماوا بود, خانه اش نيز محل آرامش و اطمينان پيامبر رحمت.

خديجه, همواره پيامبر را احترام مى كرد, سخن او را تصديق مى نمود و اين حالت پذيرش و اطاعت و همدلى هم پيش از بعثت رسول اكرم(صلوات الله علیه و آله) بود, هم پس از بعثت.

آزارها و تكذيبهاى مشركان و سخنان زشت و زخم زبانهاى قريش, كافى بود كه هر صاحب عزمى را به تزلزل وادارد. اما پيامبر اكرم(صلوات الله علیه و آله) غير از صلابت و صداقت و استوارى شخصى خويش, از حمايت و دلدارى و تشويق همسر فهميده و آگاهش برخوردار بود. خديجه, غم از چهره محمد(صلوات الله علیه و آله) برمى گرفت و با آب زلال محبت و حمايت, غبار ياس و خستگى را از سيماى گروندگان به وحى, بويژه صاحب رسالت مى زدود.

خديجه به پسرعمويش((ورقه بن نوفل))گفت:اعلام مى كنم كه هرچه مال و ثروت وغلام دارم,همه رابه محمدبخشيدم تا آنگونه كه مى خواهد تصرف كند.

ورقه بن نوفل, در جايگاهى ميان زمزم و مقام ابراهيم ايستاد و با صداى بلند فرياد برآورد:

((اى گروه عرب! خديجه شما را گواه مى گيرد كه خود, اموال و غلامان و همه دارايى خود را به محمد بخشيده است, تا نشان دهد كه او را بزرگ مى دارد و مقامش را تكريم مى كند و به او علاقمند است.))

خديجه, لباس و عطر و گوسفندان و اموال فراوانى را پيش ابوطالب فرستاد و از او خواست كه مهمانى مفصلى را براى اهل مكه ترتيب دهد. ابوطالب هم بساط وليمه اى گسترد و سه روز اهل مكه را طعام داد كه شهرنشينان و باديه نشينان همه بر سفره او بهره مند شدند.

 

اينگونه ايثار و فداكارى و گذشتن از دارايى در راه دين و رسول خدا, نشانه عمق باور و اوج عشق و خلوص خديجه نسبت به دين اسلام بود.

 در چشم و دل محمد صلوات الله علیه وآله

رسول خدا, حدود 25 سال با خديجه بزرگ, زندگى مشترك داشت, همراه با يك دنيا صفا و صميميت و محبت. زندگانى همراه با حمايت از دين و فداكارى در راه شوهر, آن هم بخاطر خدا. پشتيبانيهاى مادى و روحى خديجه از رسول اكرم, چنان بود كه جايگاه و پايگاه عميقى در دل رسول امين خدا پيدا كند.

تاخديجه زنده بود,پيامبربه احترام اوووفاوصفايش همسرديگرىنگرفت. پس از وفات خديجه هم نام و يادش از زبان و دل پيامبر(صلوات الله علیه و آله) نمى افتاد.

عايشه نقل مى كند كه پيامبر, هرگاه از خانه بيرون مى رفت, از خديجه ياد مى كرد و او را مى ستود. روزى كه از خديجه ياد كرد, مرا غيرت درگرفت و گفتم: خديجه جز بيوه اى پير نبود و خدا بهتر از او را به تو داده است. پيامبر خدا بشدت خشمگين شد و فرمود: نه به خدا قسم! هرگز بهتر از او را خدا روزى من نساخته است! او در دوره اى به من ايمان آورد كه مردم كافر بودند و زمانى مرا تصديق كرد كه ديگران مرا تكذيب مى كردند و در دورانى كه مردم دارايى خود را از من دريغ مى داشتند, او همه هستى و ثروت خود را در اختيارم نهاد. و خداوند از خديجه به من فرزند بخشيد, در حالى كه از همسران ديگرم فرزندى برايم نبود.

عايشه مى گويد:

پيش خودم گفتم: هرگز ديگر خديجه را به بدى ياد نخواهم كرد!

مورخان گفته اند: در مراسم ازدواج فاطمه زهرا(علیه السلام) وقتى همسران پيامبر با آن حضرت صحبت مى كردند و از خديجه (كه در گذشته بود) ياد كردند, به نقل ام سلمه, همين كه نام خديجه را شنيد گريست و فرمود: خديجه! كيست كه مثل خديجه باشد؟! و به ستايش از او پرداخت.

مقام خديجه

در مجموع احاديث ما, ستايشهاى عظيمى از خديجه كبرى شده است.

ياد چند نمونه از آنها مفيد است:

ـ پيامبر فرموده است: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى پيامبر خدا! اينك اين خديجه است كه نزد تو آمده است, با ظرفى پر از غذا و آب, وقتى آمد, سلام خدا و سلام مرا به او برسان و مژده بده كه خانه اى شايسته و آسوده در بهشت دارد. (اسدالغابه, 438/5).

ـ پيامبر خدا فرمود: بهترين زنان جهان چهار نفرند: مريم, آسيه, خديجه و فاطمه. (اسدالغابه, 537/5).

ـ و نيز فرمود: خديجه, پيشتاز زنان جهان در ايمان به خدا و به محمد است. (مستدرك صحيحين, 184/3).

ـ و فرمود: از مردان, بسيارى به كمال رسيده اند, ولى از زنان, تنها چهار نفر به كمال وجودى رسيدند: مريم, آسيه, خديجه و فاطمه.(الفصول المهمه129/).

ـ عايشه مى گويد: هرگاه رسول خدا گوسفندى ذبح مى كرد, مى فرمود: مقدارى هم براى دوستان خديجه بفرستيد.

من روزى در اين باره حرفى زدم,

حضرت فرمود: من, دوست دار خديجه را هم دوست مى دارم!(الاصابه281/4).

براى خديجه, همين افتخار و مقام بس كه قلب عالم امكان و حبيب خدا, او را دوست بدارد, چرا كه محبوب پيامبر, محبوب خدا نيز هست.

جدايى

زندگى خديجه, با حيات رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) گره خورده است.

روشن است كه جدايى, براى دل هر دو سنگين باشد و غمى جانكاه.

خديجه, وقف اسلام و محمد بود.

و جز رضاى خدا و پيامبر, چيزى نمى خواست. همين گونه نيز شد. هم خدا از او راضى بود و از زبان جبرئيل, به او سلام رساند, هم رسول گرامى اسلام, از وى دلشاد و خرسند بود.خديجه, به 65 سالگى رسيده بود.

پيامبر هم دوران سخت و پرفشار مكه را مى گذراند. سه سال پيش از هجرت به مدينه, اين بانوى بزرگ, ديده از جهان بست.

در لحظه مرگ, رسول خدا نزد خديجه بود, فرمود:

ـ خديجه!آيا مرگ را كراهت دارى؟ مرگ براى تو خير است, به بهشت الهى مى روى.پيامبر,هنگام دفن خديجه,خودوارد قبر شد و با دستان مباركش, پيكرسردو بيجان خديجه را گرفت و در گور وارد كرد و به خاك سپرد.

وفات خديجه در مكه بود, قبرش نيز در همين شهر است اين جدايى, براى پيامبر اكرم(صلوات الله علیه و آله) بسيار ناگوار و سنگين بود, اما او عادت داشت كه بخاطر خدا, غمهاى سنگين و مصيبتهاى توانفرسا را تحمل كند و اجر صبورى را از خدا بگيردo.سلام بر خديجه و ايمانش.

درود بر آنان كه از خديجه, الهام ايمان و وفا مى گيرند و خديجه, برايشان اسوه صبورى و الگوى ايثار در راه عقيده و باور است

جواد محدثى.

 

 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان

#ond[i

 

بنا به قول اهل تسنن  _ نه تشیع (1)_  حضرت محمد (صلوات الله علیه و آله) در زمان ازدواج با حضرت خديجه 25 ساله و حضرت خديجه نيز 40 ساله بود. ثروت خديجه از همه قريش بيشتر بود و اهالي مکه با اموال او پيش از آنکه با پيغمبر ازدواج کند تجارت مي کردند و خديجه پس از ازدواج با پيغمبر هر چه داشت به وي بخشيد، اين ثروت هنگفت از پايه هاي تشکيل دهنده دعوت اسلامي است.


خديجه اولين بانويي است که اسلام آورده است. در همان زماني که پيامبر گرامي از اذيت و آزار و دشواريها رنج مي برد، آنجا کسي بود که از بار اندوه و غمهاي او مي کاست و موجب مي شد غمها و اندوه هاي خويش را به فراموشي سپارد. او خديجه همان زن با ايمان بود، همان زن گرانقدري که ياور و شريک محمد بود.

خديجه (سلام الله علیها) از حاميان راستين رسالت بود، اموال وي در واقع کليد شکست محاصره اقتصادي پيامبر و يارانش بود. او مواد مصرفي را چندين برابر قيمت واقعي مي خريد تا اينکه سالهاي محاصره اقتصادي با سلامت و رهايي امت سپري و حيله قريش با شکست و ناکامي مواجه شد.

حضرت خديجه داراي سيره اي بود که بواسطه آن از همه زنان متمايز شده بود، به همين جهت در دوره جاهليت به طاهره معروف بود و همين لقب براي شرف و افتخار او کافي است.

سال دهم بعثت پيامبر انساني را از دست داد که عاليترين نمونه وفا و فداکاري و جامعترين بيانگر راستي بود. خديجه نمونه بارز زن مسلماني است که براي عقيده و رسالتش پيکار کرد.

پيغمبر(صلوات الله علیه و آله) او را در حجون دفن کرد و سال وفات او عام الاحزان (سال اندوه ها) ناميده شد، خديجه به هنگام وفات 65 سال داشت.

 
 
(1) شیعه معتقد است هنگام ازدواج حضرت خدیجه سن 25 تا 28 سال داشته که مدارک و مستندات آن در سایت موجود است.






#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان
#ond[i


اقوال اهل تسنن 

خديجه سلام الله علیها قبل از ازدواج با پيامبر(صلوات الله علیه و آله)


خديجه سلام الله علیها دختر خويلد بن اسد بن عبد العزى بن قصى بن كلاب ‏بود كه نسب وى با رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»در قصى بن كلاب متحدمى‏شود، مادرش: فاطمه دختر زائدة بن اصم از بنى معيص ابن عامر بن بؤى بود. عموما نوشته‏اند كه وى قبل از ازدواج‏با رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»دو شوهر كرده بود:

اول-ابى هاله هند بن زراره تميمى-كه خديجه از او پسرى‏پيدا كرد و نامش را همانند نام خودش‏«هند»گذارد،و از اين‏«هند»رواياتى نيز در كتابهاى حديثى نقل شده،مانند روايات‏معروفى كه درباره اوصاف رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»و شمائل آنحضرت‏از وى نقل شده و اهل حديث آنها را در كتابهاى خود نقل كرده‏اندنظير روايت صدوق‏«ره‏»در عيون الاخبار و معانى الاخبار و روايت‏مكارم الاخلاق،و غيره و حضرت مجتبى‏«علیه السلام‏»به اين عنوان از وى‏ حديث نقل فرموده و مى‏ فرمايد: «حدثنى خالى‏»... (1) و گويند او مردى فصيح و سخنور بوده و بعثت‏ رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»و اسلام را درك كرده و جزء مهاجران در جنگ‏ بدر و احد نيز شركت داشته،و او كسى است كه مى‏گفت:

«انا اكرم الناس ابا و اما و اخا و اختا،ابى رسول الله صلى الله‏ عليه و آله و اخى القاسم،و اختى فاطمه،و امى خديجه...» (2) و گويند:وى در جنگ جمل در ركاب امير مؤمنان به شهادت ‏رسيد.

و نيز با نقل از اهل عامه گويند:او فرزندى نيز داشته كه نام او نيز هند بوده ‏و گفته‏ اند او نيز در لشكريان مصعب بن زبير بود و در جنگ اوبا مختار به قتل رسيد...كه او را هند بن هند مى‏ گفته‏ اند،ولى‏ بر طبق نقل قتاده نام خود ابى هاله‏«هند»بوده و هند بن هند همان ‏فرزند خديجه بوده نه فرزند فرزند او. (3)


و برخى گفته ‏اند:خديجه سلام الله علیها از ابى هاله پسر ديگرى هم داشته‏ بنام هاله كه بهمين جهت او را ابى هاله گفته‏اند،ولى برخى‏ديگر هاله را فرزند خواهر خديجه دانسته و چنين فرزندى براى‏خديجه ذكر نكرده‏اند.

دوم-شوهر دوم خديجه عتيق بن عائد مخزومى است كه پس از مرگ ابو هاله به همسرى وى درآمد و در برخى از تواريخ دخترى‏بنام‏«هند»نيز از عتيق بن عائد براى خديجه ذكر كرده ‏اند،و گفته‏ اند:وى مادر محمد بن صيفى مخزومى است كه ازرسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»حديث نقل كرده و به فرزندان او«بنى طاهره‏»مى گفتند. (4)


خديجه پس از اينكه شوهر دوم خود را نيز از دست داد بخاطرثروت بسيار (5) و كمالات ديگرى كه داشت‏ خواستگاران زيادى‏ پيدا كرد چنانچه در برخى از روايات آمده كه عقبة بن ابى معيط و صلت‏ بن ابى اهاب و ابو جهل و ابو سفيان از او خواستگارى كرده‏و او همه را رد كرد (6) ولى از آنجا كه خداى تعالى افتخار همسرى‏رسول خدا«ص‏لوات الله علیه و آله»و خدمات بعدى او را به اسلام و رهبر گرانقدر آن براى وى مقدر كرده بود به همسرى آنحضرت درآمد.

 
نظر شیعه بر خلاف مطالب بالاست که مستندات آن در سایت موجود است ضمن اینکه رحم طاهره و شامخه سزاوار غیر معصوم نیست... 

------------------------------

پى‏ نوشتها:

1-بحار الانوار ج 16 ص 148-155.و سيره ابن هشام(پاورقى)جلد 1 ص 118

2-بحار الانوار ج 16 ص 148-155.و سيره ابن هشام(پاورقى)جلد 1صفحه 187.

3-بحار الانوار ج 16 ص 10.

4-اين را هم بد نيست‏بدانيد كه در اين ترتيب دو شوهر كه ذكر شد نيز اختلاف است‏و آنچه نقل شد طبق گفته مشهور است،ولى برخى گفته‏اند نخست‏به ازدواج عتيق‏بن عائد مخزومى درآمد و پس از او همسر ابى هاله هند بن زراره گرديد، چنانچه‏در كتاب فقه السيره(ص 69)و كشف الغمه اربلى(بحار الانوار ج 16 ص 10)نقل‏شده است.

5چنانچه از روايات و تواريخ بدست مى‏آيد خديجه اين ثروت بسيار را از ارث پدرو دو شوهر و تجارتهاى بسيارى كه براى او مى‏كردند بدست آورده بود،و در مقدار آن‏رقمهاى مبالغه‏آميزى در تواريخ ديده مى‏شود كه سند متقن و صحيحى براى آن رقمهادر دست نيست مانند هشتاد هزار شتر و امثال آن...و الله اعلم.

6-بحار الانوار ج 16 ص 22.

درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد 2 صفحه 13

رسولى محلاتى

 
 


#وب_سایت_تخصصی_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#اول_بانوی_مسلمان