اهل بیت علیه‌السلام در آیه تطهیر

مشخصات کتاب

‏سرشناسه : عاملی جعفر مرتضی ۱۹۴۴- م
‏عنوان قراردادی : اهل البیت فی آیه التطهیر . فارسی
‏عنوان و نام پدیدآور : اهل بیت علیه‌السلام در آیه تطهیر / جعفرمرتضی عاملی ؛ ترجمه محمد سپهری.
‏وضعیت ویراست : ویراست ۲.
‏مشخصات نشر : قم: ‏‌بوستان کتاب قم(انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)‏ ۱۳۸۶.
‏مشخصات ظاهری : ‏‌۱۵۲ ص.
‏فروست : بوستان کتاب‏ ۲۷۹ . اهل بیت علیه‌السلام‏ ۱۶ . تاریخ‏ ۳۷.
‏شابک : ‏‌۲۰۰۰۰ ریال : ‏‌964-548-167-8
‏یادداشت : ‏‌ص. ع. به انگلیسی: Jafar Murtada Amili. Ahl-e Beyt dar Ayeh-ye Tathir = Ahl al-Bayt according to ... .
‏یادداشت : چاپ قبلی: بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، ۱۳۸۳( فروست متفاوت).
‏یادداشت : چاپ چهارم.
‏یادداشت : کتابنامه: ص. [۱۴۴] - ۱۵۲؛ همچنین به صورت زیرنویس.
‏موضوع : خاندان نبوت در قرآن
‏موضوع : ‏‌تفاسیر (سوره احزاب. آیه تطهیر)
‏شناسه افزوده : سپهری محمد،‏ ۱۳۴۴ - ‏، مترجم
‏شناسه افزوده : حوزه علمیه قم. دفتر تبلیغات اسلامی. بوستان کتاب قم
‏رده بندی کنگره : ‏‌BP۱۰۲/۶۵۴‏/ع۲الف۹۰۴۱ ۱۳۸۶
‏رده بندی دیویی : ‏‌۲۹۷/۱۸
‏شماره کتابشناسی ملی : ۱۳۰۸۲۳۵

یادداشت مترجم بر چاپ اول

پس از فرود آمدن آیه مبارکه تطهیر، پیامبر اکرم(ص) در قول و عمل، و در موارد و منسبت‌های مختلف، مصادیثق حقیقی آیه شریفه را معین فرمود و به همگان نشان داد که اهل‌بیت فقط اصحاب کساء هستند و بس. ماه‌های متمادی هرگاه که پیامبر(ص) برای نماز بیرون می‌رفت، به در خانه فاطمه(ع) می‌آمد و می‌گفت: «الصلاة یا اهل البیت! انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت؛ مدت را از چهل روز تا نوزده ماه برشمرده‌اند هرچند روایات فراوانی این امر را تأیید کرده گروهی از عالمان مدعی اجماع مفسران و نقل جمهور دانشمندان اهل‌سنت شده و آن را متواتر و افزون از شمارش دانسته‌اند (چنان‌که در همین کتاب خواهید خواند)، برخی از شب‌پرستان خفّاش‌صفت با چنگ‌زدن به پندارهای واهی به مخالفت برخاسته تلاش بیهوده کرده‌اند تا مگر بتوانند اذهان مردمان را در این‌باره دچار شک و تردید نمایند. چنان‌که از همان آغاز و آن‌گاه که حق مسلّم علی(ع) و فرزندانش را در سقیفه نامیمون بنی‌ساعده از آنان در ربودند، دست به‌کار شده و هنوز چیزی از رحلت جانگذاز رسول اکرم(ص) نگذشته بود که عکرمه خارجی در بازارهای مدینه جار می‌زد که حاضر است در بیان مصداق اهل‌بیت،با هر کس بخواهد مباهله کند و بگوید که: همسران پیامبر اهل‌بیت او و مصادیق این آیه‌اند. این همه تلاش و کوشش در جهت دگوگون‌کردن حقیقت برای آن بود که اهل‌بیت دنیایی از مفاهیم و معانی اصیل و ارزشمند را در خود داشت و از زبان رسول‌اکرم(ص) عِدل و همتای قرآن نامیده شده بود. آنان می‌خواستند با گسترده‌کردن دایره شمول اهل‌بیت، مردم مسلمان را از مصادیق حقیقی اهل‌بیت دور سازند و در جهان به‌خواب‌رفته و فاصله‌گرفته از این ستارگان درخشان آسمان اسلام به مقاصد زضت خود نایل آیند.گروهی دیگر بنی‌هاشم را اهل‌بیت پیامبر(ص) و مصداق آیه تطهیر نامیدند وبرگفته خود پافشاری داشتند. برخی دیگر پا را از این فراتر گذاشته و با دلایل بی‌پایه ادعا کردند که اهل‌بیت، امت اسلام هستند و نه‌فقط اصحاب کساء، زنان پیامبر(ص) و بنی‌هاشم.دلایل اینان و ردّ عالمانه آن را در فصول پایانی کتاب ملاحظه خواهید کرد.علامه سیدجعفرمرتضی عاملی در تداوم پژوهشها و مطالعات عالمانه ونقّادانه خود در جهت زدودن زنگار تحریف از چهره حقایق تاریخی، این‌بار با تتبع گسترده و عمیق به بررسی دقیق روایات و دیدگاه‌ها و تفسیر و تبیین اندیشمندانه آیه تطهیر پرداخته، کتابی سودمند و خواندند به دوستداران و پژوهندگان حقیقت تقدیم کرده است.بدون تردید خواننده گرامی به عمق کینه و عداوت دشمنان کینه‌توز اهل‌بیت(ع) پی‌خواهدبرد و درخواهد یافت که چگونه در طول تاریخ کوشیده‌اند تا نور خدا را خاموش کنند و تشنگان معرفت را از چشمه‌سار زلال اندیشه به‌دور دارند.سپاس بی‌کران خدای یگانه را که توفیق ترجمه این اثر ارزشمند را به بنده ناچیز ارزانی داشت و درود و سلام بی‌پایان بر خاندان عصمت و طهارت، مشعل‌داران جاده هدایت و سعادت.هفدهم ربیع الأوّل یکهزار و چهارصد و چهارده‌سالروز میلاد مسعود رسول اکرم(ص)و امام صادق(ع) مطابق با چهاردهم شهریوریکهزار و سیصد و هفتاد و دو شمسی‌تهران - محمد سپهری

مقدمه نویسنده

بسم اللّه الرّحمن الرّحیمالحمد للّه ربّ العالمین، الرّحمن الرّحیم، مالک یوم الدین، ایّاک نعبد و ایّاک نستعین، إهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین أنعمت علیهم، غیرالمغضوب علیهم.والصلاة والسلام علی خیر خلقه، و أشرف ربیته، محمد المصطفی و آله الطیبین، الذین أذهب اللّه عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً.اخیراً فرصتی دست داد تا موضوع «اهل‌بیت در قرآن» را از خلال بررسی آیه سی و سوم سوره احزاب (آیه تطهیر) مورد بررسی و مطالعه قرار دهم، ایم آیه تصیرح دارد خداوند سبحان هرگونه پلیدی را از اهل‌بیت زدوده، آنان را پاکیزه گردانده است.آن‌چه پیش روی خواننده گرامی است دستاورد همین پژوهش است. امیدوارم که این بررسی بتواند در پرده‌برداشتن از چهره حقایقی که دست‌های تحویف و جعل آن را دگرگون کرده یا در پرده ابهام فرو نشانده‌اند، مفید افتد و شما می‌دانید که همواره این دستان آلوده در خدمت اهداف سیاسی خاص عمل کرده یا براساس کینه‌های دیرین یا گرایش‌های مذهبی یا عصبیت و حمیّت جاهلی حرکت می‌کنند. همین ایادی کثیف و پلید است که تلاش کرده تا این موضوع نیز به‌نحوی در پرده ابهام بماند یا به شکلی دچار تحریف و دگرگونی شود.خواننده گرامی ملاحظه خواهد کرد که پژوهش‌های عملی واقع‌گرا و پیراسته می‌تواند به‌رغم شرایط و احوال و از توجه به نتایج و آثار، پاکیز را از پلید، سالم را از تحریف شده و صحیح را از ناصحیح جدا سازد. او در این راه از مظاهر خشم، غوغا و فریادی که برای خاموش‌کردن نور و حقیقت و محوِ درخشش و فروزش آن از سوی باطل به‌پا می‌شود و بدان متوسل می‌شوند، بیمی به خود راه نخواهد داد.بر خواننده گرامی پوشیده نیست که طبیعت و شیوه این بحث که با آیه شریفه فراگیر شد ما را تا حدودی مجبور ساخته که از نظرافکندن و سرکشی به این‌سو و آن‌سو بازمانیم. به عقیده ما آگاهی خواننده از تمام مطالب در ترسیم سیمایی هرچه آشکارتر، کامل‌تر و منسجم‌تر مفید خواهد بود. اگر مجاز باشم که خواهشی از خواننده گرامی داشته باشم. از او خواهم خواست در محاسبات خود این نکته را منظور کند که مطالعه تمام این فصل‌ها گَشت و گذاری بی‌فایده و خسته‌کننده نیست. بلکه در بسیاری از موارد و در جای‌جای مباحث آن مطالبی سودمند و مفید خواهد یافت و چه‌بسا که از مطالعه تمام آن خشنودی بیش‌تر خواهد یافت تا این‌که به مطاله بعضی از فصل‌ها بسنده کند.در همین‌جا ارادت صمیمانه خود را پیشاپیش تقدیم خواننده گرامی کرده، از این‌که مدتی را در مصاحبت با کتاب گذارده از وی سپاسگزاری می‌کنم و پوزش می‌خواهم. برخداوند متعال توکل می‌نمایم و از او مسئلت دارم که انجام این کار را بر من آسان گرداند. در پایان از خداوند سبحان مسئلت دارم که مرا در انجام این پژوهش به شکل گسترده و کامل موفق بدارد تا بهتر و بیش‌تر سودمند افتد.حمد و سپاس بی‌کران خدای را که به ما نعمت‌های بی‌شماری ارزانی داشت و راه هدایت و حقیقت‌جویی را به ما الهام کرد و درود و سلام بر بندگان برگزیده‌اش، محمّد و خاندان پاک و پاکیزه‌اش.قم، 13 رجب 1412ه.ق‌جعفرمرتضی حسینی عاملی

اهل بیت در قرآن

گفته‌ها و نظریات

کلمه «اهل‌البیت» در موارد بسیار زیادی از سخنان رسول اکرم(ص) برای گروه خاصی که به آن حضرت(ص) منسوبند، به کار رفته است. برای اینان (اهل البیت) اوصاف و ویژگی‌هایی بیان گشته، منزلتی شایان قرار داده شده و در قبال آنان، حقوق و مسؤولیت‌های فراوان و گوناگون و در عین حال مهم و خطیر بر عهده امت گذاشته شده‌است.در قرآن نیز در موارد گوناگون و با تعابیر مختلف از همین گروه سخن به‌میان آمده‌است. یکی از آن تعابیر «اهل‌البیت» است. از آن جایی که گروهی به عمد یا سهو در تعیین منظور قرآن از کلمه «اهل‌البیت» به راست و چپ رفته‌اند، لازم دیدیم که دقیقاً به بحث و بررسی درباره این مطلب بپردازیم. ازخداوند متعال یاری می‌جوییم و بر او توکّل می‌کنیم و بحث را به حول و قوه او پی می‌گیریم.رسول اکرم(ص) منظور از تعبیر «اهل‌البیت» را در یکی از مواردی که در قرآن آمده، به شکلی غیرقابل تشکیک و تأویل تبیین کرده‌است، اما با کمال تعجب باید گفت: این تصریحات هم نتوانسته است ریشه اختلاف را از بین ببرد؛ و دلیلِ آن، وجودِ افرادی است که اصرار دارند در این مورد یا موارد دیگر به صورت آشکار و پنهان و بنا به دلایلی با رسول خدا(ص) مخالفت کنند! تفصیل مطلب را در مباحثی که در پی می‌آید بیان خواهیم کرد.

اهل‌بیت در قرآن

لفظ «اهل‌بیت» سه بار در قرآن کریم آمده است:مرتبه اول،در داستان موسی(ع)، آن گاه که نوزادی کوچک بود و خانواده فرعون او را پیدا کردند تا در آینده، دشمن و مایه اندوهشان باشد و پستان هیچ زنی را به دهان نگرفت و خانواده فرعون در کارش درمانده شدند. آن‌گاه خواهر موسی(ع) به آنان گفت:هَلْ أدُلُّکُم عَلی أهلِ‌بَیْتٍ یَکْفُلُونَه لَکُم وَهُم لَهُ ناصِحُونَ فَرَدَدْناهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَینها وَلا تَحْزَنَ؛ [1] .آیا مایلید که من شما را به خانواده‌ای که دایه این طفل شوند و او را با مهربانی تربیت کنند راهنمایی کنم؟ بدین وسیله ما موسی را به مادرش برگرداندیم تا دیده‌اش به جمال موسی روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.در این آیه بیانی وجود ندارد که مشخص سازد: منظور خواهر موسی(ع) از این تعبیر چه بود؟ آیا منظورش تمام کسانی بودند که با آن خانواده قرابت و خویشاوندی داشتند یا بعضی از آنان؟ و آیا منظورش فقط قرابت نسبی است یا نسبی و سببی؟ یا علاوه بر قرابت نسبی و سببی کسانی را که از راه ولاء و یا تربیت هم به خانواده منتسب هستند در برمی‌گیرد؟گذشته از این، لفظ اهل‌بیت به صیغه نکره آمده است نه به صیغه معرفه، یعنی اهل‌البیت.مرتبه دوم،در داستان ابراهیم(ع)، آن گاه که همسرش از بشارت فرشتگان که به‌او مژده دادند اسحاق و پس از او یعقوب را به دنیا خواهد آورد به شگفت آمد. ملائکه به او گفتند:أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ؛ [2] .فرشتگان به او (زن ابراهیم) گفتند: آیا از کار خدا عجب داری؟ (عجب مدار که) رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل‌بیت است؛ زیرا خداوند بسیار ستوده صفات و بزرگوار است.در این آیه مبارکه همسر ابراهیم(ع) از اهل البیت شمرده شده است؛ زیرا او در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، امّا این نمی‌تواند دلیل این مطلب باشد که همسر هم در تمام مواردی که لفظ اهل البیت اطلاق شده، حتی در مواردی هم که قرینه مناسب برای تعیین مقصود وجود ندارد، جزء اهل‌بیت است؛ زیرا توجیه خطاب در آیه فوق‌الذکر به همسر ابراهیم(ع) می‌تواند قرینه‌ای برای داخل شدن وی در زمره اهل‌بیت باشد، اما نمی‌تواند دلالت کند بر این که کلمه اهل البیت، همسر را هم در برمی‌گیرد، به گونه‌ای که به مجرد شنیدن این کلمه و بی هیچ قرینه‌ای، باید به ذهن شنونده تبادر کند. در مباحث آتی بحث بیش‌تری درباره این آیه خواهد آمد.مرتبه سوم،فرموده خداوند متعال:یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فِی قَلبِه مَرضٌ وَقُلْنَ قَولاً مَعْرُوفاً وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیّةِ الأُولی وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِیْنَ الزّکاةَ وأَطِعْنَ اللّهَ ورَسُولَهُ إنّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَاذْکُرْنَ مایُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیْراً. [3] .ملاحظه می‌شود که فرموده خداوند متعال: «إِنّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» در میان آیاتی قرار گرفته که زنان‌پیامبراکرم(ص) مخاطبند و بلکه جزء یکی از این آیات است. همین موجب شده که آن شبهه معروف در مراد آیه برای عده‌ای پیش آید و همان گونه که خواهیم دید گروهی آن را انگیزه‌ای برای برانگیختن شک‌هایی پیرامون مفاد حقیقی آیه مبارکه قرار می‌دهند.

گفته‌ها و اجتهادها

مراجعه به سخنان مفسّران ودیگران به دست می‌دهد که درباره مراد از اهل البیت در آیه مبارکه اقوال متعددی وجود دارد. این اقوال عبارتند از:1. ادعای عکرمه [4] که در بازارها ندا می‌داد و مردم را برای مباهله فرامی‌خواند. ادعای وی این بود که منظور از «اهل‌البیت» در آیه تطهیر فقط وفقط زنان پیامبر(ص) است و احدی غیر از آنان را در بر نمی‌گیرد.این گفته بنا به روایت عکرمه به ابن عباس و سعید بن جبیرهم نسبت داده شده است. [5] (5) چنان که این ادعا را به مقاتل هم نسبت داده‌اند. [6] به عطاء، کلبی، سعیدبن جبیر [7] و عروة بن زبیر هم که مدعی بود این آیه در خانه عایشه فرودآمد [8] نسبت داده شده است.2. گروهی گفته‌اند: منظور اصحاب کساء است، یعنی پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن، حسین(ع) و همسران پیامبر(ص).بعضی همسران پیامبر(ص) و اصحاب کساء را بدون پیامبر(ص) آورده‌اند. این عقیده فخر رازی و خطیب بغدادی است که قسطلانی از بخاری روایت کرده است. [9] 3. گفته‌اند: منظور پیامبر(ص) است و بس. [10] 4. گفته‌اند: منظور بنی هاشمند و زنان را در بر نمی‌گیرد. [11] 5. گفته‌اند: منظور کسانی است که در پایین‌ترین جد پیامبر(ص) با او نسبت دارند و نیز گفته شده: هر آن کس که با پیامبر(ص) پیوند رحمی دارد. ونیز گفته شده: هر آن که با او پیوند نسبی یا سببی دارد. [12] 6. ابو حیان گفته: از آن جا که اهل البیت شامل زنان پیامبر(ص) و پدران آنان می‌شده، لفظ مذکر بر مؤنث غالب آمده است. [13] 7. گفته شده: منظور زنان است و تمامی بنی هاشم که صدقه بر آنان حرام‌شد. [14] 8. گفته شده: «اهل‌البیت» علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) هستند. بعضی از اقوال و روایات تصریح دارد که پیامبر(ص) هم جزء آنان است. [15] این گفته به انس بن مالک، واثلة بن اسقع [16] ، ابو سعید خدری، عایشه و ام سلمه [17] نسبت داده شده است. طحاوی، کنجی شافعی، ذهبی و قمی [18] بر آن اصرار داشته و نیز عقیده مجاهد، قتاده، کلبی [19] و بلکه عقیده جمهور [20] و بیش‌تر مفسران [21] همین است. حتی بعضی گفته‌اند: مفسران اجماع دارند و جمهور [22] روایت کرده‌اند که این آیه درباره اهل کساء فرود آمد. گفته‌اند: منظورِ مدعیِ اجماعِ مفسران این است که مفسران بر این مطلب اجماع دارند که آیه مبارکه شامل آل البیت است و آنان اصحاب کساء می‌باشند، امّا درباره این که آیا زنان پیامبر(ص) را هم دربر می‌گیرد یا نه، اختلاف نظر است. یا منظور، اجماع کسانی است که نظرشان در مورد شأن نزول و مانند آن قابل اعتناست و عکرمه و مقاتل از این افراد نیستند، زیرا این مسأله به خبر دادن از پیامبر(ص)یا کسانی از صحابه برمی‌گردد که گفته آنان معتبر است، در حالی که مقاتل و عکرمه متهم به دروغگویی‌اند. [23] بعضی از روایات، امامان دوازده گانه(ع) را هم اضافه کرده است. [24] بعضی مدعی‌اند که امامیه اجماع دارند که آیه تطهیر شامل تمام امامان(ع) می‌شود. [25] .

نتیجه گفته‌ها

اگر در این گفته‌ها به دقّت بنگریم، خواهیم یافت که تمام آنها پیرامون سه‌عنصر دور می‌زند.عنصر اوّلدخول زنان در مراد از کلمه «اهل البیت» یا به طور مستقل یا با اصحاب کساء یا با سایر بنی‌هاشم یا با افرادی که دایره شمول گسترده‌تر یا تنگ‌تری دارد.عنصر دوم،دخول خویشاوندان پیامبر(ص)؛ یعنی، بنی‌هاشم، غیر از اصحاب کساء؛ یعنی، کسانی که صدقه بر آنان حرام است و با پیامبر(ص) خویشاوندی نسبی دارند. بعضی زنان پیامبر(ص) را می‌افزایند و بعضی هم در نفی آنان اصرار دارند.عنصر سوم،اختصاص اهل البیت به اصحاب کساء. گروهی با استناد به روایات چندی که در این باره تصریح دارد، سایر امامان دوازده‌گانه را هم بدان می‌افزایند.تمامی دلایل در حقیقت به نفی یا اثبات این عناصر برمی‌گردد، اگرچه در بیان آنچه که در اثبات آن می‌کوشند با هم اختلاف جزئی دارند.نهایت امر این که، آنچه بعضی بیان کرده‌اند که منظور آیه تطهیر شخص پیامبر اکرم(ص) است و به نظر می‌رسد که زاید بر عناصر سه گانه فوق الذکر است، کسی را نیافتیم که در اثبات آن استدلال کرده یا بدان ملتزم شده و آن را مبنای عقیده خویش قرار داده باشد. از این رو، نیازی به نفی یا اثبات آن در بحث خود نمی‌یابیم. در این جا تنها به بررسی و بیان مطالبی خواهیم پرداخت که ارتباط مستقیمی با عناصر سه‌گانه فوق دارد.

آیه تطهیر در تفسیر پیامبر

آیه تطهیر در تفسیر پیامبر

بدون شک رسول اکرم(ص) آگاه‌ترین مردمان به قرآن، معانی، اشارات و اهداف، و به هنگام پیچیدگی امور و نیاز به توضیح و یا تصحیح آن، مرجع و ملاذ دیگران است. آنچه در این جا نظرمان را به خود جلب می‌کند این است که بعضی اوقات - بی‌آن‌که پرسشی در کار باشد - رسول اکرم(ص) حتی در مواردی که در ابتدا گمان می‌رود از امور واضح است، دست به کار شده به‌توضیح و تبیین آن می‌پردازد. با این حال، هنگامی دچار شگفتی می‌شویم که می‌بینیم خط بازی‌های سیاسی و تعصبات جاهلی تلاش دارد همان چیز را بادستان خیانت‌گر خویش دچار تحریف و دگرگونی سازد که رسول خدا(ص) به توضیح، تثبیت و تصحیح آن پرداخته است و گویا از ورای پرده‌ای شفاف به‌غیب می‌نگریسته است. لیکن از آن جایی که این تلاش مذبوحانه به حذف، زیادت و یا تحریف نص قرآن منجر شده، تقریباً ممتنع و غیر عملی نموده‌است.آنان برای رسیدن به اهداف شوم و نامیمون خود کوشیده‌اند که به جای تحریف مبانی و کلمات قرآن، به تحریف معانی و دلالت‌های آن بپردازند. امام باقر(ع) در نوشته خود به سعد الخیر، به همین مطلب اشاره فرموده‌است. آن جا که می‌فرماید:أقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه ولا یرعونه والجهال یعجبهم حفظهم للروایة والعلماء یحزنهم ترکهم للرعایة [26] ؛آنان حروف و کلمات قرآن را محفوظ داشته، حدود و قوانین آن را تغییر دادند، قرآن را روایت می‌کنند، امّا حدودش را رعایت نمی‌کنند. جاهلان از این که روایت قرآن را حفظ کرده‌اند تعجب می‌کنند و عالمان از این که حدود آن را ترک کرده‌اند اندوهگین هستند.این دقیقاً همان چیزی است که در مورد آیه تطهیر به وقوع پیوست. آیه‌ای‌که درباره اهل‌بیت پیامبر(ص)، که مرکز رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستند نازل گشت. زیرا به رغم تأکیدهای فراوان و پی در پی پیامبر(ص) که چندین ماه و شاید تا زمان وفات آن حضرت تداوم داشت، مبنی‌بر این که مراد از «اهل‌بیت» در آیه تطهیر، فقط اهل کساء هستند وبه‌استناد این آیه مبارکه از تمامی گناهان پاکیزه‌اند؛ هجوم دیوانه‌واری رامی‌یابیم که هدف آن منحرف نمودن این مسأله از جایگاه حقیقی‌اش وبرانگیختن شبهاتی پیرامون دلالت آیه مبارکه است، حتی اگر به قیمت تکذیب پیامبر(ص) و ردّ گفتار آن گرامی به صورتی زیرکانه و پنهانی تمام‌شود!

روایت مفسر قرآن

روایات بسیار زیاد آمده که تأکید دارد مقصود از «اهل‌بیت» در آیه تطهیر، اهل کساء هستند. این روایات را دانشمندان و عالمان حدیث مذاهب مختلف نقل کرده‌اند و گذشته از این که از طریق شیعه متواتر است، از طریق اهل سنت هم به تواتر روایت شده است. اهل کساء عبارتند از: پیامبر اکرم، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع).محقق کرکی؛ می‌گوید: «گذشته از روایات شیعه، که از شمار بیرون است، این مسأله به تواتر رسیده، مفید یقین می‌باشد. کدام حدیث در سنت از این روایت محکم‌تر است که روایات اهل سنت و رجال شیعه امامیه - پیروان حقیقت که یاران خاص و خالص اهل‌بیت می‌باشند - بر نقل آن اتّفاق نظر دارند و اگر قرار باشد که از راه سنت آن را رد کنند، هیچ روایتی در سنت نمی‌ماند مگر این که مردود باشد.» [27] .به تعبیر مسکانی: «روایات درباره آن فراوان است.» [28] و به تعبیر دیگری: «کثرت آن قابل شمارش نیست.» [29] .دیگری گفته: «مفسران اجماع دارند و جمهور روایت کرده‌اند.» [30] .این مطلب را این گونه تفسیر کرده‌اند که مفسران در شمول آیه تطهیر بر اهل کساء اجماع دارند. اختلاف در این است که آیا همسران پیامبر(ص) هم در آن داخل هستند یا نه؟ یا منظور، اجماعِ کسانی است که در امر شأن نزول و مانند آن گفته آنان معتبر است. نقل این گفته پیش از این آمد.علامه طباطبائی؛ می‌گوید: «این روایات فراوان است و بر هفتاد حدیث افزون می‌شود. روایاتی که در این باره از طریق اهل سنت آمده، بر روایاتی که از این دست از طریق شیعه رسیده فزونی دارد. اهل سنت آن را از طرق فراوان از ام‌سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، سعد، واثلة بن اسقع، ابوالحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام پیامبر(ص)، عبد الله بن جعفر، علی و حسن بن علی‌8 روایت کرده‌اند که نزدیک به چهل طریق می‌شود. شیعه آن را از علی، سجّاد، باقر، صادق، رضا(ع)، ام سلمه، ابوذر، ابولیلی، ابوالاسود دئلی، عمرو بن میمون اودی و سعد بن ابی وقاص از چند طریق روایت کرده‌اند.» [31] .با مراجعه به این روایات و سندهای آن روشن می‌شود که راویان آن بیش از این است. کافی است بدانیم که یکی از دانشمندان پیرامون آیه تطهیر کتابی تألیف کرده و اوّلین مجلّد آن را که بالغ بر چهارصد صفحه می‌شود به بیان متون حدیث اختصاص داده است. وی این روایت را از بیش از پنجاه تن از صحابه نقل کرده است. این گذشته از طرق بسیار فراوانی است که از امامان دوازده‌گانه عصمت و طهارت(ع) و نیز از طریق تابعین روایت شده است. این کتاب را سیدعلی موحّد ابطحی تحت عنوان آیة التطهیر فی احادیث الفریقین (آیه تطهیر در احادیث شیعه و سنی نوشته است. خداوند او را پاداش نیکو دهد.قندوزی حنفی پس از نقل گفته مودّة القربی که می‌گوید: رسول خدا(ص) پس از فرود آمدن آیه: وَأمُرْ أهْلَکَ بِالصَلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیها...، مدت نه ماه به‌درخانه فاطمه می‌آمد و می‌گفت: إِنّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ‌الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؛ چنین گفته: «این خبر از سی‌صد تن از صحابه روایت شده است.» [32] .نکته جالب این که: آن مرد منحرف از علی(ع) و خاندان او هم که تلاش‌دارد بیش‌تر روایاتی را که در فضایل آنان آمده انکار کند، راهی جز اعتراف به صحت حدیث کساء نیافته است. وی می‌گوید: «اما حدیث کساء صحیح است.» [33] .در این جا به مقداری که این فرصت اندک به ما اجازه دهد به حدیث کساء و منابع آن اشاره می‌کنیم. سپس مراد آیه تطهیر را بیان و مشخص خواهیم کرد که این آیه مبارکه بر خصوص آنان تطبیق می‌کند، بدون این که بخواهیم ظهور سیاق را از بین ببریم، بلکه سیاق آیه هم به صورت قوی و کاملاً آشکاری این مطلب را تقویت و تأیید می‌کند. سپس به دلایلی اشاره‌می‌کنیم که دیگران در تأیید اقوال خویش آورده‌اند، مانند کاری که در فصل اوّل کردیم.

منابع حدیث کساء

حدیث کساء، متون فراوانی از طریق بسیاری از صحابه و تابعین دارد. تمام این متون می‌رساند که رسول خدا(ص) پارچه‌ای به دست گرفت و علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را زیر آن برد و فرمود:إِنَّما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ ویُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیْراً.بعضی از روایات می‌گوید: پیامبر(ص) برای پاکیزگی آنان دعا فرمود. [34] .

این همه تأکید چرا؟

ملاحظه می‌شود که رسول خدا(ص) اصرار شدیدی بر این مسأله داشت و تلاش کرد تا هرچه بیش‌تر به ثبوت، تأکید و نیز رسوخ آن در بینش مردم بپردازد.آن‌گاه به زدودن هرگونه شبهه یا شک و تردیدی درباره مصادیق اهل‌بیت‌در آیه تطهیر پرداخت و هر فرصتی را از صاحبان اغراض سیاسی و تمایلات و تعصبات جاهلی برای تحریف یا تضعیف آن گرفت. رسول‌اکرم(ص) این کار را از طریق شیوه عملی‌ای که در پیش گرفت و طرح‌بسیار مناسبی که پیاده کرد، اجرا نمود، چه آن حضرت(ص) مدت شش‌ماه [35] هرگاه که برای نماز از خانه‌اش بیرون می‌رفت، به حجره فاطمه‌3 می‌آمد و می‌گفت:الصلاة یا اهلَ الْبَیْتِ، إِنَّما یُرِیْدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.نماز، ای اهل‌بیت! و آن‌گاه آیه مبارکه تطهیر را تلاوت می‌فرمود.این مطلب از چندین نفر روایت شده است. بعضی نه ماه گفته‌اند. [36] .به نظر ما ممکن است یکی از دو رقم 9 و 6 (که در عربی بدین صورت نوشته می‌شود: تسعه - سته به دلیل نبودِ نقطه در سابق و نیز نزدیکی رسم‌الخط دو لفظ به هم، تصحیف دیگری باشد.چهل صبح [37] ، یک ماه [38] ، هفت ماه [39] ، هشت ماه [40] ، ده ماه [41] ، هفده ماه [42] و نوزده ماه [43] . در برخی از منقولات رقم معینی بیان نشده است. [44] هم‌چنین گفته‌اند: پیامبر(ص) تا آخر عمر بدین کار ادامه داد. [45] بعضی گفته‌اند: «این خبر با اسناد، از سی‌صد تن از صحابه روایت شده است. بعضی هجده ماه و بعضی ده ماه گفته‌اند.» [46]

راز اختلاف

روشن است که اختلاف در مدت، نه موجب سستی روایت می‌شود و نه‌موجب شک در اصل واقعه. آنچه می‌توان در این‌جا بیان کرد و به پذیرش نزدیک می‌نماید، این است که هر یک از ناقلان آنچه را خود دیده، نقل کرده است. شاید بعضی یک ماه، بعضی دیگر شش ماه یا هشت ماه و یا تا آخر زندگانی رسول اکرم(ص) مراقب این کار بوده‌اند. همین گونه است در مورد سایر ارقامی که بیان شد. بر این اساس هر کدام از راویان مشاهدات شخصی خود را بیان کرده بدون این که مشاهدات دیگران را نفی کند. نیز ممکن است رسول اکرم(ص) این کار را در چند برهه جدا از هم که طی هر کدام استمرار داشته، انجام داده باشد. در آغاز فصل پنجم وجه کامل‌تر و معقول‌تری را در جمع این ارقام خواهیم آورد. إن شاءالله تعالی.

آیه تطهیر و زنان پیامبر

اخبار و روایات می‌رساند که آیه تطهیر، زنان پیامبر(ص) را دربرنمی‌گیرد. این روایات، هر گونه شک و شبهه‌ای را در این باره نفی کرده است؛ چه با صراحت تمام بیان می‌دارد که رسول اکرم(ص) از ورود عایشه به زیر پارچه جلوگیری کرد و نیز تصریح دارد که عایشه از اهل‌بیت نیست. درمورد ام سلمه و سایر زنان پیامبر(ص) نیز چنین است. در این باره به متون مختلف زیر توجه فرمایید:در واقعه کساء، عایشه به پیامبر(ص) گفت: آیا من هم از اهل‌بیت تو هستم؟ پیامبر(ص) فرمود: برو کنار، تو پایان خوشی داری. [47] در متن دیگری آمده: آن حضرت(ص) زینب را از این که همراه آنان زیر پارچه کساء رود بازداشت و به او فرمود: در جای خود بایست. تو، ان‌شاءاللّه تعالی، پایان خوشی داری. [48] متون دیگر می‌گوید: در آن موقع ام سلمه گفت: خداوندا! مرا از آنان گردان! پیامبر(ص) فرمود: در جای خود باش، تو خوبی. [49] یا گفت: یا پیامبر خدا! آیا من از آنان هستم؟ فرمود: تو بر جای خود باش، تو خوبی. [50] یا گفت: من نیز آمدم تا همراه آنان زیر پارچه روم. پیامبر(ص) فرمود: درجای خود باش. تو خوبی. [51] یا گفت: ای رسول خدا! مرا هم با آنان داخل کن. فرمود: ای ام سلمه! تو از زنان شایسته من هستی، امّا در این مکان احدی وارد نمی‌شود، مگر این که از من باشد. [52] یا این‌که پیامبر(ص) به او فرمود: تو پایان خوشی داری یا تو خوبی. [53] یا این‌که ام سلمه گفت: ای رسول خدا! آیا من از اهل‌بیت تو نیستم؟ فرمود: تو پایان خوشی داری. تو از همسران پیامبری. [54] یا فرمود: تو پایان خوشی داری و از بهترین همسران من هستی. [55] یا گفت: آیا من از اهلِ تو نیستم؟ فرمود: تو پایان خوشی داری امّا اینان اهل من هستند. [56]

تکرار حادثه

روشن است که هرگاه نقل یک واقعه متعدد شود، اجمال و تفصیل، و بیان بعضی از خصوصیات و حذف آن در مواردی، نقل حرف به حرف نصّ واقعه و یا نقل به معنای آن، امری عادی و طبیعی باشد، نه موجب سستی روایت و نه باعث ضعف آن.بعضی می‌گویند: «ظاهراً این کار پیامبر(ص) چند بار در خانه ام سلمه تکرار شده است. آنچه بر این گفته دلالت دارد، اختلاف هیئت اجتماع آنان و چیزی که ایشان را زیر آن قرار داد و دعای پیامبر برای آنان و نیز پاسخ ام‌سلمه است.» [57] شاید این کار در خانه زنان دیگر پیامبر(ص) هم تکرار شده باشد، همان‌گونه که روایت زیر بر آن دلالت دارد. این روایت می‌گوید: عایشه از پیامبر(ص) اجازه خواست که او هم زیر پارچه رود، امّا پیامبر(ص) او را از این کار بازداشت و فرمود: کنار برو. در مورد زینب، همسر دیگر پیامبر(ص) نیز همین‌طور است.

مستفیض یا متواتر

بعضی تلاش کرده‌اند تا در تواتر حدیث کساء تشکیک کنند. بدین اعتبار که متضمن این معناست که علی و فاطمه زهرا(ع)در کنار رسول خدا(ص) خوابیده بودند، امّا معقول نیست که اینان در مقابل دیدگان مردم بیگانه بخوابند. همین‌طور معقول نیست که همسر پیامبر(ص) تمایل خود را برای خوابیدن در کنار شوهرش (پیامبر(ص)) در حالی ابراز دارد که مردم پیرامون آنان حضور دارند و صدای‌شان را می‌شنوند و آنان را می‌بینند.معنای این سخن آن است که این واقعه در داخل خانه و آن‌جا که احدی غیر از پیامبر(ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) و ام سلمه حضور نداشت، به وقوع پیوسته است. لذا افراد دیگری در آن‌جا حاضر نبوده‌اند تا این واقعه را به طور مستقیم و آن‌گونه که خود دیده‌اند، نقل کنند. بنابراین، نقل روایت در همین افراد منحصر می‌شود.آری، ممکن است که عُمَر بن ام سلمه که در آن موقع پنج یا شش ساله بود، در این واقعه حضور داشته و آن را بنابر دید خود نقل کرده باشد.بنابراین معلوم می‌شود کسانی که غیر از این شش تن واقعه را نقل کرده و به نام احدی از اینان تصریح نکرده‌اند، واسطه نقل را انداخته‌اند.از آنچه گذشت به دست می‌آید که حدیث کساء در تمام طبقات متواتر نیست، بلکه مستفیض است؛ زیرا روایت آن منحصر به چهار تن از این افراد شش گانه است؛ زیرا ما روایت این حدیث را نه از پیامبر(ص) دیده‌ایم و نه از فاطمه. [58] پاسخ ما این است که:1. شاید کسانی روایت علی و حسن و حسین(ع) را با وجود این که امامان معصوم و پاکیزه‌اند، نپذیرند، بلکه لازم بدانند که دیگران هم به آنان منضم باشند تا روایت اینان به نظرشان صحیح آید.2. این مسأله - همان‌گونه که بیان شد - از ده‌ها تن از صحابه، از طرق گوناگون و الفاظ مختلف نقل شده است. موحد ابطحی در کتاب خود «آیةالتطهیر فی احادیث الفریقین» تعداد زیادی از این روایات را آورده است.غیر معقول است که در تمام این روایات، واسطه‌ها حذف شده باشند. آری، ممکن است در یک یا دو و احتمالاً سه مورد، بنا به دلایل استثنایی و غیر دائمی، واسطه‌ها حذف شوند، امّا حذف آن در ده‌ها مورد آن هم در یک مسأله خاص، بی‌نهایت بعید و بلکه غیر معقول و غیر قابل قبول به نظر می‌رسد.3. شماری از این راویان تصریح کرده‌اند که خودشان در این واقعه حضور داشته و آن را از نزدیک با چشمان خود مشاهده کرده‌اند و یا پیامبر(ص) را چندین ماه دیده‌اند که به در خانه فاطمه‌3 می‌آمد تا مضمون آیه مبارکه را تأکید نماید. این بدان معناست که واسطه نه عمداً حذف شده است و نه سهواً.4. راویان بخشی از این روایات با صراحت گفته‌اند که تصریح پیامبر(ص) مبنی بر فرود آمدن این آیه درباره پنج تن را به گوش خود و یا از علی یا فاطمه یا حسن و حسین شنیده‌اند. همین تواتر نقل برای ثبوت مسأله کافی است و هرگاه این مطلب از رسول خدا(ص) ثابت شود، تکذیب پیامبر(ص) کفر و خروج از دین است و حتی تکذیب علی(ع) که همواره با حق است و حق با او و نیز سایر پنج تن؛ زیرا تکذیب آنان، تکذیب پیامبر(ص) است.5. چرا این نویسنده مدعی است که در حدیث کساء آمده که فاطمه زیر پارچه در کنار علی(ع) و پیامبر(ص) و حسن و حسین(ع) و در مقابل دیدگان مردان بیگانه خوابید؟! در حالی که این حدیث تصریح دارد که پیامبر(ص) آنان را جمع کرد و با پارچه پوشید و آن گاه این آیه شریفه فرود آمد. روایت جابر به نشستن زیر پارچه و نه خوابیدن زیر آن تصریح دارد. جابر بن عبدالله از علی(ع) روایت کرده که آن حضرت به پیامبر(ص) گفت: نشستن ما زیر این پارچه چه فضیلتی دارد؟ این همان روایتی است که همین نویسنده بدان استناد و اعتماد کرده و همان‌گونه که ملاحظه کردید در آن هیچ‌گونه ذکری از خواب نشده است!

تفسیر معقول و مقبول

عدم مخالفت روایات با قرآن

بعضی مدعی‌اند که انحصار آیه تطهیر در علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) با نص قرآن مخالف است. [59] اسماعیل حقی درباره حدیث کساء می‌گوید: «اگرفرض شود که این آیه بر نبودن زنان پیامبر(ص) از اهل‌بیت دلالت دارد، باز هم بدان اعتنا نخواهد شد؛ زیرا در مقابل نص قرآن قرار دارد.» [60] .

ما در پاسخ وی می‌گوییم

1. پیش از این آوردیم که پیامبر(ص) تصریح کرده که این آیه منحصر در اصحاب کساء (علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)) است. اگر این مطلب مخالفت با نص قرآن شمرده شود، پس پیامبر(ص) اوّلین کسی است که با این نص مخالفت کرده است. ما از این گفته به خدا پناه می‌بریم.2. ما برخلاف اینان و به پیروی از پیامبر(ص) معتقدیم که این مطلب نه‌تنها با نص قرآن که با ظاهر آن نیز مخالفت ندارد، بلکه کاملاً با آن هماهنگ است. مقتضای دلالت سیاقی همین است.امّا این که همسران پیامبر(ص) اراده شده باشند، هیچ گونه توجیهی ندارد، نه به نحو خصوص، آن گونه که عکرمه و هم‌فکرانش ادعا کرده‌اند و نه به نحو دخول در اطلاق خطاب، اگرچه از باب مجاز باشد. این نکته با تأمل در مطالب زیر روشن می‌شود:

نظر دانشمندان لغت

با مراجعه به اهل لغت روشن می‌گردد که اطلاق عبارتِ «اهل‌البیت» بر همسران پیامبر(ص) و این که آنان مشمول این آیه کریمه‌اند، اگر نگوییم که می‌توان برخلاف آن جزم داشت، دست کم مورد شک بزرگی است.زبیدی گفته: از موارد مجازی اهل، به کار بردن آن برای همسر مرد است. فرزندان هم تحت همین لفظ داخل می‌شوند. [61] .ابن‌منظور معتقد است: از پیامبر(ص) پرسیده شد که آل محمّد در اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد، کیست؟ گوینده‌ای پاسخ داد: اهل وی و همسرانش. گویا نظر وی این بوده که وقتی از مردم می‌پرسید: ألک اهل و او پاسخ می‌دهد: نه، منظورش این است که زن ندارد. گوید: این معنایی است که لغت آن را محتمل می‌داند، امّا این معنا کلامی است ناشناخته، مگر این که قرینه‌ای داشته باشد. بدین گونه که به مرد گفته شود: تزوجت و او پاسخ دهد: ما تأهلت. در این‌جا از اوّل کلام دانسته می‌شود که منظورش این است که هنوز ازدواج نکرده‌ام. یا این‌که مرد می‌گوید: أجنبت من اهلی. در این جا هم معلوم می‌شود که جنابت وی از طریق زن است. امّا آن جا که مرد می‌گوید: اهلی ببلد کذا،... [62] .راغب اصفهانی نیز اشاره کرده که اراده زوجه از لفظ اهل، از باب اطلاق و استعمال است که اعم از حقیقت می‌باشد. وی می‌گوید: «با لفظ اهل الرجل، از همسر وی تعبیر شده است.» [63] .دیگری گفته است: آیا همسرانش هم اهل‌بیت اویند؟ در این جا دو نظر وجود دارد که دو روایت از احمد است. یکی از آن دو می‌گوید: آنان از اهل‌بیت نیستند. این نظر از زید بن ارقم روایت می‌شود. [64] .ظاهر سخن زید این است که وی صدق عنوان اهل البیت بر زنان را برحسب لغت و عرف انکار می‌کند. ما در بحث از سخنی که می‌گوید: مراد از اهل البیت همه بنی هاشمند، سخن زید را با منابع فراوان آن خواهیم آورد.

سیاق هماهنگ

بعضی را نظر بر این است که ورود آیه تطهیر در ضمن آیاتی که زنان پیامبر(ص) را مورد خطاب خود دارد، توجیه‌گر این ادعاست که آیه تطهیر به زنان پیامبر(ص) اختصاص دارد و یا دست کم شامل آنان هم می‌شود. این مدعا در مباحث آتی خواهد آمد. [65] .ما بحث پیرامون دلالت سیاقی را به جایی دیگر به تأخیر می‌اندازیم. دراین‌جا به این نکته بسنده می‌کنیم که سیاق قرآن، هیچ ابایی از اراده خاص اهل کساء ندارد و بلکه سیاق به همان حال باقی می‌ماند، بی‌هیچ انقطاع و گسستگی و بدون هیچ گونه ناهماهنگی و تغایر؛ زیرا: مخاطب پیامبر(ص) است نه زنان پیامبر(ص)خداوند متعال می‌فرماید:یا أَیُّهَا النَّبیُّ قُلْ لاِزْواجِکَ إنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اَلْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِیْنَتَها، فَتَعالَیْنَ أُمتِّعْکُنَّ أُسَرَّحْکُنَّ سراحاً جمیلاً. وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ ورَسولَهُ وَالدّارَ الْآخِرَةِ، فَإنِّ اللّهَ أعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أجْراً عَظِیماً یا نِساءَ النّبِیِّ، مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنةٍ، یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وکانَ ذالک عَلَی اللّهِ یَسِیْراً وَمَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلّهِ وَرَسُولِهِ، وَتَعْمَلْ صالِحاً، نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ، وَأَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریماً یا نِساءَ النَّبِیِّ، لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ، إِنِ اتَّقَیْتُنَّ، فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ، فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبهِ مَرَضٌ، وقُلْنَ قَولاً مَعْروفاً وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ، وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیةِ الْأُوْلی، وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ، وآتِیْنَ الزّکاة، وَأَطِعْنَ اللّهَ وَرَسُولِهِ، إِنَّما یُرِیْدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ، ویُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَاذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللّهِ وَالْحِکْمَةِ، إنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیْفاً خَبِیراً... وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ؛ [66] .ای پیامبر! به زنان خود بگواگر طالب زندگانی و زیب و زیور دنیایید، بیایید تا مهرتان را بپردازم و همه را به خوبی و خرسندی طلاق دهم و اگر طالب خدا و رسول و مشتاق آخرتید، همانا خدا به نیکوکاران از شما اجر عظیمی عطا خواهد کرد. ای زنان پیامبر! هر کس از شما که به کار ناروایی دانسته اقدام کند، او را دو برابر دیگران عذاب کنند و این کار بر خدا سهل و آسان است و هر که از شما مطیع فرمان خدا و رسول باشد و کار نیکو کند او را دوبار پاداش عطا کنیم و روزی نیکو برایش مهیا سازیم. ای زنان پیامبر! شما مانند زنان دیگر نیستید، اگر خدا ترس و پرهیزکار باشید. پس زنهار که با مردان، نازک و نرم سخن مگویید، مبادا آن که دلی بیمار دارد به طمع افتد و درست و متین سخن گویید. در خانه‌های‌تان بنشینید و مانند دوران جاهلیت پیشین، آرایش و خودآرایی ننمایید. نماز بپادارید و زکات دهید و از امر خدا و رسولش اطاعت کنید. خدا چنین می‌خواهد که هر پلیدی و آلودگی را از شما خانواده نبوّت ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزّه گرداند. از آن همه حکمت و آیات الهی که در خانه‌های شما تلاوت می‌شود پند گیرید که خدا لطیف و خبیر است. مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ایمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان صابر، مردان و زنان خاشع، مردان و زنان مسکین‌نواز، مردان و زنان روزه‌دار، مردان و زنان خوددار، و مردان و زنانی که بسیار یادخداکنند. خداوند برای همه آنها مغفرت و پاداشی بزرگ آماده ساخته است. بر هیچ مرد و زن با ایمان در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اختیاری نیست - که مخالفت نمایند - و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند دانسته به گمراهی سختی افتاده و چون تو با آن کس که خدایش نعمت اسلام بخشید و تواش نعمت آزادی - یعنی زید بن حارثه - به نصیحت گفتی که همسرت را نگه‌دار.ادامه آیات به سخن از پیامبر(ص) و با آن حضرت و مؤمنان درباره شئونات پیامبر(ص) می‌پردازد. بدان مراجعه کنید. درباره این آیات شریفه نکاتی را بیان می‌کنیم:الف)نکته اولظاهر صریح به دست آمده از این آیات این است که خداوند سبحان:1. پیامبر اکرم(ص) را فرمان داده که زنان خود را بین دو چیز مخیّر سازد: خداوند و رسول، و زندگانی دنیا و زیب و زینت آن.2. او را فرمان داده که به آنان بگوید: ای زنان پیامبر! شما هم‌چون سایر زنان نیستید.3. باز او را فرمان داده که به آنان بگوید:لا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ؛ با نرمی سخن نگویید.وقُلْنَ قَولاً مَعْروفاً؛ درست و سنگین سخن گویید.وقَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ؛ در خانه‌های‌تان بنشینید.ولا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ؛ مانند دوره جاهلیت آرایش و خودآرایی نکنید.وأَقِمْنَ الصِّلاةَ وآتِیْنَ الزّکاةَ؛ نماز بپای دارید و زکات دهید.وأَطَعْنَ اللّهَ ورَسُولَهُ؛ خدا و رسولش را فرمان برید.4. پس از آن که پیامبر(ص) خواسته خداوند را اجرا و این فرمان‌های الهی را به زنان خود ابلاغ نمود، خداوند سبحان خطاب خویش را با مقام نبوت و بیت رسالت پی می‌گیرد تا به او خبر دهد که: این اوامر و نواهی - که او را مأمور کرده تا به زنان خود برساند - به جهت حفظ قداست خاندان نبوت و منزلگاه وحی و قرآن و محل رفت و آمد فرشتگان است.همه اینها در صورتی است که این فرموده خدا: «یا نساء النبی لستنّ...» استمرار فرمان خداوند متعال به پیامبرش باشد که فرمود: «یا أیها النّبی قل لأزواجک...» بنابراین، علاوه بر آنچه که در تخییر آنان بین دنیا و آخرت گذشت، این نیز مقول قول می‌شود.ب)نکته‌دوماگر به سبب این اصرار که فرموده خداوند متعال: «یا نساء النّبی لستنّ کأحد...» خطاب مستقیم خداوند با زنان پیامبر(ص) است، از تمام آنچه بیان کردیم صرف‌نظر کنیم باز می‌گوییم: این هم به مقصود ما زیانی وارد نمی‌کند؛ زیرا بر سبیل التفات به زنان آمده است. نتیجه این خواهد بود که:1. خداوند متعال، پیامبرش را فرمان داده که زنان خود را بین خدا و رسول و بین زندگانی دنیا و زیب و زینت آن مخیّر سازد.2. آن گاه خداوند سبحان به زنان التفات کرده و آنها را مستقیماً مورد خطاب قرار داده است، اما به عنوان این که به پیامبر(ص) منسوبند و نه تنها به‌عنوان این که زن هستند. و لذا آنان را فرمان داده و بازداشته است و مقرر فرموده که هر کدام از آنان مرتکب کار ناروایی شود، عذاب او را دو برابر نماید و هر یک از آنان را که از خداوند و رسول اطاعت نماید دو بار پاداش دهد و نیز بیان نموده که اگر جانب تقوا و پرهیزگاری را نگه دارند، مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستند.3. سپس خداوند سبحان به مخاطب ساختن مقام نبوت و بیت رسالت بازگشته تا بفهماند که سبب التفات به زنان پیامبر(ص) و نیز علت صدور این اوامر و نواهی، از بین بردن هرگونه پلیدی و نیز پاکیزه ساختن این خانه است؛ چه حفظ قداست خانه نبوت و مرکز رسالت و منزلگاه وحی و محل رفت و آمد فرشتگان برای حفظ اصل رسالت ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. پس‌مخاطب - همان‌گونه که از خلال آیات شریفه به دست می‌آید - خود پیامبر(ص) می‌باشد. از این جهت که او پیامبر و صاحب رسالت است، نه به این عنوان که یک شخص است و روشن است که حفظ خانه نبوت و رسالت چیزی جز حفظ اصل رسالت نیست.بنابراین، سخن با زنان هم از باب التفات به آنان آمده است، هم‌چون التفات سوره فاتحة الکتاب، آن‌جا که می‌فرماید:مالِکِ یَوْمِ الدِّیْنِ إیاک نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِیْنُ اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیْمِ‌ملاحظه می‌کنید که در ابتدا سخن از خداوند به نحو سخن گفتن از غایب است. سپس التفات کرده خداوند متعال را به طور مستقیم به نحو حضور، مخاطب ساخته می‌فرماید: ایاک نعبد.

متعلق اراده

از سخنان دانشمندان نیکوکار؛ به دست می‌آید که اراده الهی که از آن این‌گونه تعبیر شده: إِنّما یُرِیْدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ...، اولاً بالذات به زدودن پلیدی و تطهیر تعلّق گرفته است. [67] .امّا ظاهر آیه می‌رساند که اولاً و بالذات به چیزی دیگر تعلق گرفته است؛ یعنی به اوامر و نواهی‌یی که متوجه زنان پیامبر(ص) است. بیان مطلب این که: خداوند متعال فرمود: إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس، نه: انما یرید الله اذهاب الرجس.کلمه «إنّما» مفید حصر معنای مورد نظر بوده، هدف از امر و نهی زنان پیامبر(ص)، حفظ اهل‌بیت و پاکیزگی آنان است.لام در «لیذهب»، لام کی و مفید تعلیل است؛ یعنی آنچه پس از آن آمده علت ما قبل است. مثل این که می‌گویی: جئت لاکرمک، آمدم تا تو را گرامی بدارم. مدخول لام، یعنی گرامی‌داشت (اکرام) علت ما قبل، یعنی آمدن‌است.بنابراین، گفته بعضی مبنی بر این که متعلق اراده همان زدودن پلیدی (اذهاب الرجس) است، نابه‌جا بوده متعلق اراده چیز دیگری می‌باشد. زدودن پلیدی (اذهاب الرجس) علت است برای تعلق گرفتن اراده به چیزی که در این‌جا تکالیف و اوامر و نواهی‌یی است که برای زنان پیامبر(ص) صادر شده است. بنابراین خداوند سبحان آن چیزها را به منظور زدودن پلیدی (اذهاب الرجس) از آنان خواسته است. به تعبیر دیگر: زدودن پلیدی از اهل‌بیت، علت است برای اراده خداوند سبحان از زنان پیامبر(ص)، آن هم به اراده تشریعی که فلان کار را بکنند و از انجام آن کار دیگر دست بردارند.این مطلب آن گاه روشن‌تر می‌شود که مواردی که در قرآن و جاهای دیگر، لام کی به جای «أن» استعمال شده ملاحظه گردد. از این قبیل است فرموده خداوند متعال ذیل آیه وضو و تیمم:ما یُرِیْدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ ولکنْ یُرِیْدُ لیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ [68] ؛معنای آن این است که فرمان خداوند متعال که به شما فرموده به جای وضو تیمم سازید، برای آن است که شما را پاکیزه گرداند. بنابراین تطهیر، علت است برای ارداه تیمم به نحو اراده تشریعی.در جای دیگر خداوند متعال پس از بیان بعضی از تشریعات و احکام فرموده:یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ و یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ؛ [69] .در جای دیگر فرموده:بَلْ یُرِیْدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ؛ [70] .در جای دیگر می‌فرماید:فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ ولا أَوْلادُهمْ إِنِّما یرِیْدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِالدُّنْیا؛ [71] .آنچه بر وضوح مسأله می‌افزاید این است که می‌بینیم: هر دو آیه مبارکه متعرض یک امر شده‌اند، امّا در یکی «أن» و در دیگری «لام»کی آمده که پس از آن لفظ «أن» در تقدیر است. بنابراین پس از آن که خداوند سبحان گفتار یهود و نصارا درباره عزیر و مسیح را بیان کرده، می‌فرماید:اِتَّخَذُوْا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُوْنِ اللّهِ وَالْمَسِیْحَ ابْنَ مرْیَمَ وَما أُمِرُوْا إلّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُوْنَ یُرِیْدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إلّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ، وَلَوْکَرِهَ الْکافِرُوْنَ؛ [72] .عالمان و راهبان خود را به مقام ربوبیت شناختند و خدا را نشناختند و نیز مسیح پسر مریم را به الوهیت گرفتند. در صورتی که مأمور نبودند، جز آن که خدای یکتا را پرستش کنند که منزه و برتر از آن است که کسی را با او شریک قرار دهند. کافران می‌خواهند که نور خدا را به نفس تیره و گفتار جاهلانه خود خاموش کنند و خدا نگذارد تا آن‌که نور خود را در منتهای ظهور و حد اعلای کمال برساند، هرچند کافران ناراضی و مخالف باشند.در جای دیگر می‌فرماید:ومَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وهُوَ یُدْعی إِلَی الْإسْلام واللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ یُرِیْدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ واللّه مُتِمُّ نُورِه وَلَوْکَرِهَ الْکافِرُونَ [73] ؛آیا از آن کسی که او را به راه اسلام و سعادت می‌خوانند و او (از فرط شقاوت همان دم بر خدا افترا و دروغ می‌بندد، در جهان کسی ستمکارتر هست؟! (هرگز نیست و خدا هم هیچ قوم ستمکاری را هدایت نخواهد کرد. کافران می‌خواهند که نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش کنند، البته خدا نور خود را در منتهای ظهور و حد اعلای کمال برساند، هرچند کافران ناراضی و مخالف باشند.در مورد اوّل اراده آنان مستقیماً به خاموش کردن نور خدا تعلّق گرفته است، لذا واژه «أن» به کار برده و فرموده است: «یریدون أن یطفئوا نور اللّه»؛ امّا در مورد دوم اراده آنان به افترا بر خداوند، به منظور خاموش کردن نور خداوند تعلّق گرفته است. بنابراین خاموش کردن نور خدا، انگیزه و علت و سبب تعلّق اراده آنها به افترا و دروغ است و لذا «لام» به کار برده و فرموه‌است: «یریدون لیطفئوا نور اللّه».در این باره به کتابِ مفردات راغب اصفهانی هم که مراجعه کردم، دیدم او نیز به این نکته اشاره کرده است. او می‌گوید: «یریدون أن یطفئوا نور اللّه، یریدون لیطفئوا نور اللّه، فرق بین این دو، این است که در «یریدون أن یطفئوا» قصد دارند نور خدا را خاموش کنند و در «لیطفئوا» قصد کاری دارند که به‌وسیله آن به خاموش کردن نور خدا برسند.» [74] .در آیه تطهیر نیز، همان گونه که توضیح دادیم، وضع بدین گونه است.

اولویت قطعی و مفهوم موافقت

همگان می‌دانند که اولویت قطعی، یک ظهور لفظی است که در قرآن هم مانند اهل لسان که در محاورات و بیان مقاصد خویش بر اساس آن عمل می‌کنند به کار رفته است.اولویت قطعی و مفهوم موافقت در این‌جا هم هست و به شکل قاطع و نهایی بر عصمت اهل‌بیت(ع) دلالت دارد. مطلب را با بیان مثالی توضیح می‌دهیم:هرگاه برای مردی عزّت و احترام قائل باشید و نسبت به مقام او رعایت ادب کنید و درجهت تثبیت احترام وی گام بردارید، اگر ببینید که فرزند یا هرکس دیگری از بستگان او مرتکب کارهای ناشایستی می‌شود که به شهرت و آوازه وی لطمه می‌زند و باعث می‌گردد تا مردمان از او انتقاد کنند، این کار شما را بسیار ناراحت و ملول می‌کند و به منظور حفظ کرامت و پدر و آوازه و شهرتش، فرزند را از آن کار باز می‌دارید. در حالی که این فرزند اصلاً در دایره اهتمام شما قرار ندارد. چنان که اگر پسر آن پدر نبود، هرگز متعرض او نمی‌شدید و هیچ گونه انگیزه قوی‌یی در خود برای امرو نهی وی نمی‌یافتید.وضع در این آیات شریفه هم چنین است. خداوند زنان پیامبر(ص) را امر و نهی می‌کند؛ زیرا کارهای خلاف آنان، آثار منفی در اهل‌بیت رسالت بر جای خواهد گذاشت. آنچه مهم است اهل‌بیت هستند و خداوند نمی‌خواهد که کوچک‌ترین پلیدی به آنان برسد، اگرچه این پلیدی از کسانی سرزند که با آن خانواده یک نسبت مجازی دارند مجازی بودن این نسبت را از زبان دانشمندان لغت و دیگران دانستید.این نهایت اهتمام به اهل‌بیت است که در سیاق شمول عنایات و الطاف الهی و توفیقات ربّانی قرار می‌گیرد. همان طور که گفتیم: معنای آن این است که دلالت بر اهتمام خداوندگاری نسبت به پاکیزگی اهل‌بیت و نرسیدن هرگونه پلیدی به آنان، اولاً و بالذات، شدیدتر، بزرگ‌تر، اکیدتر و کامل‌تر خواهد بود.اگر خداوند متعال اراده کرده که پلیدی را از کسی که به اهل‌بیت منسوب است، هرچند ثانیاً و بالعرض بزداید، به طریق اولی اراده کرده که هر آنچه را که اولاً و بالذات به خود آنان می‌رسد، از بین ببرد. بنابراین بر اساس مفهوم موافقت و اولویت قطعی استفاده می‌کنیم که خداوند سبحان اهل‌بیت را پاکیزه گردانده و از هرگونه پلیدی منزّه ساخته است؛ خصوصاً که مقام، مقام تعظیم و گرامی‌داشت خانه نبوّت است و در چارچوب یک حرکت الهی درجهت زدودن و دور ساختن هرگونه پلیدی، حتی مواردی هم که اینان را در آن اختیاری نیست، مثل این که از افراد دیگری هم‌چون زنان پیامبر(ص) سرزند داخل می‌شود.این که خداوند سبحان در جهت منع از حصول این پلیدی مبادرت کرده تاآن‌جا که برای همسران پیامبر(ص) کیفر و پاداش دو برابر مقرر فرموده، ازیک تصمیم و خواست قطعی خداوندگاری مبنی بر نرسیدن هیچ‌گونه پلیدی به خود اهل‌بیت، به نحو اولاً و بالذات و نیز ثانیاً و بالعرض پرده برمی‌دارد.آنچه اشاره دارد که این اهمیّت خاصّ اهل‌بیت نبوّت است و نه زنان پیامبر(ص) و بلکه آنان هم‌چون سایر افراد بشرند، مطالبی است که در آیات پیش از آیات مورد بحث بدان اشاره کرده است؛ زیرا می‌بینیم که خداوند متعال پیامبرش را فرمان داده که زنان خویش را بین دو چیز مخیّر سازد: زندگانی دنیا و زینت آن - که در این صورت پیامبر(ص) مهریه آنان را پرداخته و همه را به خوبی و خرسندی طلاق دهد - و دیگر خداوند و رسول و زندگانی آخرت که در این صورت خداوند برای نیکوکاران آنان پاداش بزرگی فراهم کرده است - این مخیّر ساختن می‌رساند که زنان پیامبر(ص) نه‌اهمیتی متمایز دارند و نه آنان را ترجیح خاصی است. در همین آیه اشاره دارد که آن عده از زنان پیامبر(ص) که خداوند و رسول را برمی‌گزینند، خوددو قسم هستند: نیکوکاران (محسنات) و غیر نیکوکاران.این مطلب را نیز اضافه کنید که همین سوره سپس بیان کرده که پیامبر(ص) مختار است تا نوبت هر کدام از ایشان را که بخواهد عقب اندازد و دیگری را نزد خود بخواند.آنچه بیان شد با وضوح تمام می‌رساند که آن اهمیّتی که موجب گشته در این‌جا چنین موضعی اتخاذ شود برای خود پیامبر(ص) و اهل‌بیت اوست، از آن جهت که او پیامبر و فرستاده خداست و نیز امر و نهی زنان پیامبر(ص) به‌خاطر خصوصیت و امتیاز ذاتی آنان نیست، چرا که از این آیات به‌دست‌آمد که پیامبر(ص) با آنان رفتاری بسیار عادی داشت.هم چنین روشن گشت که خصوصیت پیامبر(ص) از آن جهت که پیامبر و رسول خداست، موجب می‌شود که حفظ پیامبر(ص) حفظ رسالت باشد. برای همین است که خداوند سبحان مقرر فرموده که کیفر زنان پیامبر(ص) در صورت مخالفت دو برابر کیفر دیگران و پاداش آنان در صورت موافقت دو برابر اجر دیگران باشد، به طوری که اگر آنان از همسری رسول خدا(ص)، از آن جهت که پیامبر است بیرون روند، همان‌گونه که آیه تخییر دلالت داشت، هم‌چون سایر زنان خواهند گشت. به همین دلیل خداوند متعال آن دو تن را که نشان دادند که می‌خواهند از رسول خدا طلاق بگیرند تهدید کرد و آن‌گاه برای آن دو، زن نوح و زن لوط و سرگذشت آنان را مثال آورد.از سوی دیگر، قرآن در موارد فراوانی به شیوه‌ای از زنان پیامبر(ص) سخن گفته که کاملاً آشکار می‌شود که آنان از ارتکاب گناه به دور نبوده‌اند. در این‌باره سوره‌های احزاب، طلاق و تحریم را ملاحظه کنید. خداوند سبحان مخالفت‌های بزرگی را حکایت فرموده که از بعضی از آنان سرزده و در عین حال سر زدن گناهان بیش‌تری را در آینده از آنان رد نکرده است. هم چنان‌که یکی از آنان بدون دلیل معقول و مقبول در معرکه جنگ‌هایی فرورفت که درنتیجه آن خون هزاران نفر از مسلمانان، بی‌گناه بر زمین ریخت. لیکن خداوندِ متعال در این آیه و از زبان پیامبرش در ده‌ها جای دیگر به شیوه‌ای کاملاً متباین از اهل‌بیت سخن گفته است. خداوند سبحان روشن فرموده که آنان را از هر گناهی معصوم و از هر پلیدی‌یی پاکیزه گردانده است. چنان که پیامبر اکرم(ص) هم به فرمان خداوند آنان را همتای قرآن، کشتی نجات و ریسمان محکم الهی خوانده است. این قبیل موارد، فراوان و بیش از حد شمارش بوده با مراجعه به متون متواتر و مشهور به دست می‌آید.

اراده تشریعی

روشن است که اراده دو گونه است:1. اراده تکوینیو آن اراده‌ای است که به فعل خود مرید، یعنی به تکوین، تحقق و ایجاد آن تعلّق می‌گیرد.2. اراده تشریعیو آن اراده‌ای است که به فعل دیگری تعلّق می‌گیرد بدین اعتبار که وی آن را به اختیار خود انجام دهد.از آنچه گذشت روشن شد که اراده مورد نظر در این آیات اولاً و بالذات، اراده تشریعی است و متعلق به اوامر و نواهی‌یی که متوجه همسران رسول‌خدا(ص) گردیده است، امّا این اراده نشأت گرفته از اراده دیگری است که به‌زدودن پلیدی از اهل‌بیت و پاکیزه گرداندن آنان تا حد عصمت تعلق گرفته است. این اراده دوم، مدلول اولویت قطعی و مفهوم موافقت است. بدون شک این اراده از اراده اوّل شدیدتر، اکیدتر، راسخ‌تر و جدی‌تر است.

خبر راست و شهادت الهی

به تعبیر آشکارتر و صریح‌تر، این آیه متضمن این مطلب است که خداوندِ سبحان اهل‌بیت(ع) را تحت رعایت خویش دارد و در جهت پاکیزگی آنان و دور ساختن هرگونه پلیدی از آنان، حتی اگر ثانیاً و بالعرض باشد عمل می‌کند و اگر اهل‌بیت به طهارت کامل نرسیده بودند، هرگز خداوند آنان را این‌گونه مورد ستایش قرار نمی‌داد و این چنین گرامی نمی‌داشت.بنابراین، این مدح و گرامی‌داشت اهل‌بیت(ع) و اختصاص آنان به عنایت پروردگاری و این خبر راست و شهادت الهی [75] متضمن این مطلب است که از میان همگان، فقط اینان به مزیت پاکیزگی و عدم پلیدی تا درجه عصمت رسیده‌اند، عصمتی که رسول اکرم(ص) با استشهاد به همین آیه تطهیر بدان تصریح فرمود، آن‌جا که گفت:فأناو اهل‌بیتی مطهرون من الذنوب؛ [76] .من و اهل‌بیت من از همه گناهان پاکیزه هستیم.امام زین العابدین(ع) در دعای عرفه می‌فرماید:«... و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهیراً بإرادتک و جعلتهم الوسیلة... [77] ؛... و ایشان را با خواست خویش از هر پلیدی و زشتی پاک گردانیدی و آنان را وسیله ساختی...سخنان امامان(ع) در این که خداوند هرگونه پلیدی را از اهل‌بیت دورکرده و آنان را کاملاً پاکیزه گردانده بسیار زیاد است. ما در این مجال اندک فرصت برشمردن تمام آن را نداریم. در این باره به دعاها، مجادلات و دیگر سخنان آنان مراجعه کنید. [78] .مطلب دیگر این که آیه تطهیر جز اهل کساء بر احدی تطبیق نمی‌کند؛ زیرا بر عصمت اهل‌بیت(ع) از هرگونه گناه دلالت دارد. در حالی که بخش‌های مربوط به زنان پیامبر(ص) امکان صدور گناه از آنان را بیان کرده است. بیان مطلب این که کلمه «انّما» از نظر زجاج و دیگران، آنچه را که «لیس» نفی کرده اثبات می‌نماید. مانند این فرموده خداوند متعال: «إنّما الصدقات للفقراء» و نیز متعلق تطهیر، یعنی رجس، مطلق می‌باشد و محلّی به «ال» جنس است. بنابراین، آیه مبارکه مفید نفی ماهیت جنس پلیدی از اهل‌بیت است، به نحو عام مجموعی استیعابی.هم چنان که مقام، مقام تکریم و بزرگ‌داشت بوده تأکید کامل مقصود است. برای همین است که خداوند متعال پس از بیان زدودن پلیدی که آن را با ادات حصر آغاز نمود، بر تطهیر تأکید فرموده آن را با مصدری که مفعول‌مطلق است؛ یعنی کلمه «تطهیراً» با تنوین تعظیم یا تنکیر مورد تأکید قرار می‌دهد تا ذهن مخاطب به دنبال هر تطهیری که می‌خواهد برود.بنا به تعبیر سمهودی تمام این مطالب می‌رساند که اراده خداوند متعال منحصر درتطهیر اهل‌بیت(ع) است. سپس آن را با چیزی تأکید کرده که بر طهارت و پاکیزگی کامل و تمام عیار آنان و در بالاترین مراتب پاکیزگی دلالت‌دارد. [79] .آنچه بیان کردیم با این گفتار تناسب ندارد که اراده موجود درآیه مبارکه، اراده‌تشریعی برای زدودن آلودگی و پلیدی است، زیرا خداوند سبحان برای تمام افراد بشر می‌خواهد که به تکالیف و احکام عمل نمایند و حتی یک مورد خلاف را هم از آنان نمی‌پسندد و این نه منحصر در زنان پیامبر(ص) است و نه منحصر دراهل‌بیت(ع)؛ بنابراین با وجود آن تأکید و تکریم و گرامی‌داشت و افاده امتیاز اهل‌بیت از همگان، این انحصار هیچ گونه توجیهی ندارد.برای همین است که شماری ازدانشمندان گفته‌اند: «همانا که اراده مورد نظر در آیه تطهیر، اراده تکوینی است و تفکیک آن از تحققِ مراد محال است. بنابراین رسیدن هر گونه پلیدی به اهل‌بیت(ع) و انفکاک طهارت از آنان محال است.» [80] .

اختیاری بودن عصمت

روشن گشت که اراده مورد نظر در آیه تطهیر اولاً و بالذات، اراده تشریعی است، امّا نشأت گرفته از اراده دیگری که متعلق است به تطهیر اهل‌بیت(ع) و این حقیقت از آن نتیجه‌گیری می‌شود که اهل‌بیت(ع) از تمام گناهان معصوم هستند، امّا پرسشی که نیاز به پاسخ دارد این است که آیا این عصمت‌اختیاری است یا این که به صورت جبری در آنان آفریده شده است؟ چنان‌که نه می‌توانند از انجام خوبی‌ها دست بردارند و نه می‌توانند مرتکب کارهای بد شوند؟پاسخ این است که بدون تردید، عصمت از گناه، اشتباه و فراموشی، اختیاری است و هیچ‌گونه اکراه و اجباری در آن وجود ندارد. [81] توضیح مطلب این که بدون شک خداوند متعال است که وجود را به مردمان و هر موجود دیگر افاضه می‌کند. بنابراین، افعال بندگان بدون افاضه مستمر وجود، توسط خداوند بر بندگان و کارهای آنان، امکان صدور ندارد، اما این خود بندگان هستند که آن را اختیار کرده به سویش می‌روند و خداوند هیچ‌گونه بخلی نسبت به افاضه وجود ندارد. بر این اساس آیه تطهیر می‌رساندکه خداوند متعال می‌دانسته که امامان جز آنچه که او تشریع فرموده و بدان رضایت دارد چیزی بر نمی‌گزینند. این به سبب استعدادهای ذاتی، ملکات نفسانی، توفیقات الهی و امدادهای غیبی است که خداوند به آنان عنایت فرموده و نیز شناخت آنان به حق و باطل، حَسن و قبیح و نیز معرفت اینان به جلال و عظمت و قدرت و دیگر صفات خداوند است. بنابراین، در جهت نیل به کمالات و رسیدن به بالاترین مراتب تلاش می‌کنند. خداوند هم به واسطه پیراستگی ساحت قدسش از بخل، به آنان بخل نمی‌ورزد و بر اساس قاعده:اَلَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَآتاهُمْ تَقْواهُمْ؛ [82] .آنان که (به گفتارت هدایت یافتند (لطف خدا بر هدایت و ایمانشان بیفزود و پاداش تقوای آنها را عطا فرمود.وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِنَ؛ [83] .و آنان که در راه ما به جان و مال کوشش کردند، محقّقاً آنها را به راه خویش هدایت کنیم و همیشه خداوند با نیکوکاران است.نعمت‌های خود را بر اینها افاضه و آنان را در فیض و کرم خویش غوطه‌ور می‌گرداند.بنابراین، خداوند سبحان که می‌داند آنان جز خوبی و زیبایی، حق و صلاح و فلاح را برنمی‌گزینند، به این خواسته آنان پاسخ خواهد داد و هرگز وجود بر اساس اراده تکوینی، جز بر این نوع از افعال پسندیده و محبوب خداوند متعال افاضه نمی‌شود؛ آری با توجه به این نکات درست خواهد بود که به ما خبر دهد که با اراده تکوینی، جز زدودن پلیدی‌ها و پاکیزه گردانیدن آنان چیزی اراده نخواهد کرد. هم‌چنان که در مورد پیامبران هم که معصوم هستند وضع کاملاً چنین است. چه خداوند با اراده تکوینی خود جز آنچه آنان برمی‌گزینند اراده نکرده و آنان هم جز صلاح، فلاح و رستگاری را در پیش نمی‌گیرند.راز این انتخاب زمانی روشن می‌شود که بدانیم اگر انسان در آن مرتبه از اخلاص و صفا باشد که جاهلیت با تمام پلیدی‌هایش او را آلوده نکند و نیز از نیاکان خود جز خصال پسندیده و مزایای نادر به ارث نبرد و زمینه تربیت وی به بهترین وجه آماده باشد و به بالاترین مزایای اخلاقی و انسانی نایل آمده از نظر تعقّل و شعور و معرفت نسبت به خداوند و شرایع و احکام او در درجه‌ای عالی قرار داشته باشد و نیز دارای اراده‌ای قوی بوده و تسلّط بر خویشتن داشته باشد، چنان که ذره‌ای به فکر انجام کار زشت نباشد، بلکه برعکس از آن گریزان بوده، در رنج و اذیت قرار گیرد، در حالی که اختیار کامل و آزادی تمام داشته قادر است که انجام دهد یا انجام ندهد، امّا چون آن را منافی انسانیت خویش و موجب نقص و از هم پاشیدن کمالات و خصایص شخصیت خویش می‌بیند، امکان ندارد که در هر شرایطی و در هر اوضاع و احوالی در جهت ارتکاب آن کار زشت اقدام کند چنان که خداوندِ متعال باقدرت بر انجام ستم، بر احدی ظلم [84] روا نمی‌دارد؛ زیرا ظلم و ستم بر بندگان با مقام ذات اقدس الهی و کمال و عدل و الوهیت حضرت سبحان منافات دارد.هم‌چنان که انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمی‌خورد و نوزاد دستش را در آتش فرونمی‌برد و مادر فرزندانش را سرنمی‌برد و نیز هیچ یک از چیزهای فراوانی را که انسان انجام آن را مخل به کرامت و شخصیت خویش می‌داند انجام نمی‌دهد. ما درباره اختیاری بودن عصمت در اواخر جلد سوم کتابِ خود الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص) بحث کرده‌ایم. طالبان بدان‌جا مراجعه کنند.از آنچه گذشت روشن می‌شود که مراد دانشمندان که گفته‌اند: اراده مورد نظر در آیه تطهیر، اراده تکوینی است و نه اراده تشریعی، همین است که بیان کردیم و نه این که عصمت در آنان به صورت اجباری آفریده شده باشد، چنان‌که قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.

یک نکته

ما صحّت و درستی منظور عالمان آزاد خود را ردّ نمی‌کنیم، امّا معتقدیم که این آیه شریفه که فعلاً مورد بحث ماست، زمینه دیگری هم دارد که لازم است آن را بیان داریم تا روشن شود که این آیه با دلالت لفظی خود اصلاً با محذور جبر سازگار نیست و به هیچ وجه نه با آن برخورد و تلاقی دارد و نه ناظر به آن است؛ زیرا اراده در این آیه اصلاً به فعل انسان تعلّق نگرفته است. توضیح مطلب این که:از اسناد زدودن پلیدی و تطهیر به خداوند سبحان در آیه (یذهب، و یطهرکم) و آن‌گاه از عدول از تعبیر «یرید أن یذهب» به تعبیر «یرید لیذهب عنکم الرجس» استفاده می‌کنیم که اراده خداوند متعال اولاً وبالذات به زدودن‌پلیدی ودورساختن آن تعلّق گرفته است نه به اجبار اهل‌بیت و مقهور ساختن اراده آنان و بازداشتن آن از حرکت به سوی پلیدی. پس خداوند متعال می‌خواهد که پلیدی را طرد کند و از آنان دور نماید، چرا که نزدیکی پلیدی به آنان و نزدیکی آنان به پلیدی در پیشگاه خداوند مبغوض است. چنان که خود می‌فرماید:وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَمِنها وما بَطَنَ [85] ؛به کارهای زشت آشکار و نهان نزدیک نشوید.وَلا تَقْرَبُوْا الزِّنا إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَساءَ سَبِیلاً [86] ؛هرگز به عمل زنا نزدیک نشوید که کاری بسیار زشت و راهی بسیار ناپسنداست.و آیات دیگری که به این مطلب اشاره می‌فرماید.این دوری و آن موانع می‌تواند درجه حفظ در مقابل امر مبغوض را فزونی بخشد و به میزان زیادی از میزان احتمالات آلوده شدن به آن بکاهد، برخلاف زمانی که انسان به پلیدی آمیخته باشد و در فضای آن غوطه‌ور. این مسأله آن‌قدر روشن است که نیازی به توضیح ندارد. خداوند سبحان اراده فرموده که پلیدی را از اهل‌بیت دور سازد، همان گونه که اراده کرده هرگونه عیبی را از آنان دور نماید، اگرچه ثانیاً و بالعرض باشد. مانند آن که از زنان پیامبر(ص) که در حقیقت از اهل‌بیت نیستند سرزند. این علاوه بر فزونی و زیادت، میزان حصانت آنان است از طریق زیادت معرفت آنها نسبت به خداوند سبحان و تقویت ملکات نفسانی و شناخت آنان از کارهای بد و آثار آن. تمام اینها موجب دوری پلید از آنان است. لذا هرگز خود را بدان آلوده نمی‌کنند و ابداً درباره‌اش نمی‌اندیشند و به فکرشان هم خطور نمی‌کند، بلکه از آن در رنج و اذیت بوده متنفرند. با این حال اراده آنان آزاد بوده و کسی کوچک‌ترین فشار یا اکراهی بر آن وارد نمی‌سازد. ما این مطلب را پیش از این توضیح دادیم.

خلاصه سخن این که

در این آیه یک اراده تشریعی است که به اوامر و نواهی‌یی تعلّق گرفته که متوجه زنان رسول خدا(ص) است و آن متعلق «إنّما یرید الله» است، امّا این اراده تشریعی نشأت گرفته از یک اراده تکوینی است که به دوری پلیدی از اهل‌بیت و تطهیر آنان تعلّق گرفته است. ما این اراده دوم را از نسبت دادن زدودن پلیدی و پاکیزه گردانیدن در آیه «یذهب عنکم» و «یطهرکم» به خداوند سبحان استفاده می‌کنیم؛ زیرا فاعل هر دو فعل ضمیری است که به لفظ جلاله اللّه در «اِنَّما یُریدُ اللّه» برمی‌گردد، لیکن این اراده تکوینی خداوند به زدودن پلیدی و پاکیزه گردانیدن تعلق گرفته است نه به خود فعل صادر از اهل‌بیت؛ زیرا خداوند مثلاً نفرمود: «یرید اللّه أن یجعلکم تفعلون هذا و تجتنبون ذاک» (خداوند اراده کرده که شما را چنان قرار دهد که این کار را بکنید و از آن دیگر دوری ورزید.) تا این که اراده آنان، مقهور اراده تکوینی خداوند باشد، بلکه اراده خداوند، صرف‌نظر از اراده اهل‌بیت، به‌دورساختن پلیدی از آنان و ایجاد موانع بین آنان و پلیدی تعلق گرفته است. در عین حال، اراده آنان را بدون کوچک‌ترین تعرضی، رها و آزاد گذاشته‌است و همان‌گونه که پیش از این آوردیم به طور کلی از آن صرف‌نظر کرده است.آخرین چیزی که در این جا بدان اشاره می‌کنیم این است که ملاحظه می‌شود خداوند متعال طهارت زنان را به اراده خود آنان معلق کرده می‌فرماید:اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِیْنَتَها...؛اگر زندگی دنیایی و زیور آن را بخواهید....و می‌فرماید:اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُوْلَهُ...؛اگر خدا و رسولش را بخواهید....امّا آن گاه که خداوند از طهارت اهل‌بیت سخن می‌گوید، آن را متعلق اراده خود قرار می‌دهد؛ خواه اراده تشریعی و از طریق اوامری باشد که متوجه زنان پیامبر(ص) است و خواه اراده تکوینی متعلق به پاکیزه گردانیدن و دور ساختن پلیدی از اهل‌بیت(ع).

امامت در آیه تطهیر

لازم می‌دانیم که در این جا به بیان یک تذکر بپردازیم و آن این که شاید راز این که بعضی اصرار دارند که علی رغم وجود روایات صحیح و متواتری که اختصاص این آیه شریفه به پنج تن آل عبا را تأکید می‌کند، در مدلول آن تصرف نمایند، ترس و هراس آنان باشد از این که مبادا یک گام در جهت ربط این آیه به موضوع امامت بردارند و این کار، آنان را که می‌خواهند -به‌رغم متون بسیار فراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبت‌های زیاد - اهل‌بیت نبوت(ع) را از امامت دور سازند تا بتوانندمشروعیت خلافت و امامت آنانی‌را اثبات کنند که آن را به نفع خود از دیگران ربودند - دچار تنگناهای بزرگی سازد.زیرا این مطلب روشن است که اهل‌بیت(ع) همواره اصرار داشتند که امامت، تنها حق آنان است و احدی غیر از آنان را در آن حقی نیست و این اقدام و اصرار امامان اهل‌بیت(ع) چنان شایع و پراکنده است که احدی نمی‌تواند در آن ایجاد شک و تردید کند.از آن جا که بنابر نص این آیه شریفه اینان پاکیزگانند، باید که این گفته آنان را پذیرفت و در برابر آنان تسلیم شد و بدان اقرار داشت. این به معنای قرار دادن علامت سؤال بزرگی است در برابر مشروعیت خلافت دیگران. این‌چیزی است که تصورش برای ایشان در هیچ شرایطی امکان‌پذیر نمی‌نماید.به همین دلیل هیچ مانعی در سر راه خود نمی‌بینند که با این آیه قرآنی بازی کنند و در دلالت آن تشکیک و تصرف نمایند. هم‌چنان که از نظر آنان ردّ روایات متواتر و صحیح و صریح و یا تمسّک به روایاتی که از تار عنکبوت هم سست‌تر است مانعی ندارد. این مطلب را در مباحث بعدی خواهیم آورد. از سوی دیگر بعضی از عالمان را می‌بینیم که می‌گویند: اگر به تفسیر آیه: اِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُوْنٍ لا یَمَسُّهُ إلّا الْمُطَهَّرُوْنَ [87] ؛مراجعه کنیم در می‌یابیم که: معنایی که نزد دانشمندان، قوی‌ترین و مناسب‌ترین‌معنا با سیاق و نظم آیات است، این معناست که مراد از مس قرآن، رسیدن به معانی آن و آگاهی و وقوف برآن است و این امکان ندارد مگر برای کسانی که خداوند سبحان آنان را پاکیزه گردانیده است و آنان فقط اهل‌بیت و اصحاب کساء هستند. این بدان معناست وقتی که رسول خدا(ص) آنان را همتای قرآن قرار داد و فرمود: اِنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوْا بَعْدِیْ أَبداً: کِتابَ اللّهِ و عِتْرَتی أَهْلَ‌بَیْتِی؛ منظورش این بوده که اینان کسانی هستند که باید قرآن را برای مردمان تفسیر کنند، دین خدا را به پای دارند احکام و تعالیم آن را پیاده و منتشر سازند. این همان چیزی است که از امامت و خلافت پس از رسول‌خدا(ص) اراده شده و خداوند سبحان آن را در اهل‌بیت(ع) منحصر کرده است.

ظهور سیاقی

ظهور سیاقی

توجیه خطاب در آیه تطهیر به اهل‌بیت که اهل کساء هستند، هیچ گونه مخالفتی با سیاق آیات ندارد و بدون کوچک‌ترین برخورد و یا شبهه‌ای با آن موافق و هماهنگ است. در توضیح این مطلب چند نکته را بیان می‌کنیم:الف) وقتی سیاق و نظم می‌تواند دلیل و حجت باشد که بدانیم گوینده از آغاز تا پیان سخن در صدد بیان یک موضوع است تا بخشی از سخن وی قرینه بخش دیگر باشد. در این صورت اگر مطلبی آمد که با آن مخالفت داشت، مخالف با ظهور سیاقی بوده، موجب اخلال به جنبه بلاغی و بیانی کلام خواهد بود.ب) هرگاه معلوم شود که گوینده در صدد بیان یک موضوع واحد نیست، بلکه چند مسأله متعدد و مختلف از نظر احکام و موضوع را برمی‌شمارد، هرچند تحت یک هدف کلی و جامع - مثل شریعت یا دین - قرار می‌گیرد، همین خود می‌تواند توجیه‌گر بیان او بوده، بین موضوعات گوناگون جمع و مسائل مختلف آن را به هم ربط دهد. این صورت بیان موضوعات مختلف نه‌مخالف با ظهور سیاقی است و نه موجب اخلال به جنبه بلاغی و بیانی کلام، مگر این که متعرض مسأله‌ای شود که تحت آن هدف کلی، عام و جامع داخل نمی‌شود. همان طور که روشن است در این صورت هم مخلّ به بلاغت کلام است و هم مخالف با ظهور سیاقی آن.ج) وحدت سیاق، مستلزم وحدت موضوع و حکم نیست؛ زیرا ممکن‌است، شیوه بیان ایجاب کند که گوینده بعضی از جنبه‌های دیگر مسأله موردنظر را هم، اگرچه از نظر طبیعت و ماهیت با آن اختلاف داشته باشد بیان کند. از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: «هیچ چیزی مانند قرآن ازعقل و قیاس انسان، به دور نیست، چه اوّل یک آیه درباره چیزی است وآخر آن درباره چیز دیگر و سخن متصلی است که قابل تصرف به چندین وجه می‌باشد.» [88] .امام صادق(ع) فرمود:«ای جابر! همانا که قرآن باطنی دارد و باطن آن، ظاهری و هیچ چیزی مثل آن از عقل و قیاس مردم به دور نیست؛ زیرا اوّل آیه درباره یک چیز، وسط آن درباره چیز دیگری و آخرش درباره چیز سومی فرود می‌آید، درحالی که کلامی متصل و قابل تصرف به چندین وجه است.» [89] .آنچه جلب نظر می‌کند این است که مثالی که امامان(ع) در این باره بیان فرموده‌اند همان آیه تطهیر است که فعلاً مورد بحث ماست. از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: «از عقل و قیاس مردمان چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست. چه اوّل آیه درباره یک چیز، وسط آن درباره چیزی و آخرش درباره چیز دیگری فرود می‌آید. سپس فرمود: انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیراً. پس فرمود: از پلیدی جاهلیت.» [90] .لیکن این بدان معنا نیست که یک وجه عام و کلی نباشد تا آن موضوعات گونان‌گون در آن داخل شوند.اینک و با توجه به مطالبی که پیش از این بیان کردیم روشن می‌شود که آیه تطهیر از نوع اوّل است؛ زیرا این آیات برای مخاطب ساختن پیامبر(ص) فرود آمده و از او می‌خواهد که به منظور حفظ بیت نبوی، بعضی اوامر و نواهی خداوندگار را به همسرانش برساند. از سوی دیگر می‌توان قسم دوم را هم بر این آیه تطبیق داد. این در صورتی است که بدانیم جامع عام و کلی که همان حفظ اهل‌بیت(ع) است، صدور اوامر و نواهی‌یی را برای زنان پیامبر(ص) طلبیده است و کلام نیز متصل بوده سیاق و نظم واحدی دارد.

التفات و اعتراض

اگر بپذیریم که مخاطب در آیه تطهیر، پیامبر(ص) و بیت نبوّت و رسالت نبوده، بلکه از اوّل زنان پیامبر(ص) مخاطب بوده‌اند، باز هم موجب نمی‌شود که این آیه اختصاص به آنان داشته یا حتی شامل آنان هم باشد. چه دو راه دیگر هم هست که می‌توان برای رسیدن به این مطلب که آیه تطهیر مختص اصحاب کساء است پیمود. این دو راه نه به سیاق قرآن اخلال وارد می‌آورد و نه مستلزم تکذیب رسول خدا(ص) است که همواره اصرار داشت که زنان از مفاد آیه خارجند. این دو راه عبارتند از:1. التفاتالتفات یکی از شیوه‌های بیانی است که مردمان در مکالمات و مذاکرات خود بدان عمل می‌کنند و موجب زیبایی، رونق و درخشندگی کلام می‌شود و فواید ارزشمندی هم دارد که شنونده را به کلام پیوند داده، توجه و دقت وی را برمی‌انگیزد و موجب می‌شود که خود رابرای شناخت موضوع جدید و شنیدن بیش‌تر آماده کند. قرآن مجید هم در موارد فراوانی، حتی در فاتحةالکتاب، چنان که گذشت، از این شیوه استفاده کرده است. فلسفه التفات در این آیه این نکته است که تأدیب زنان پیامبر(ص) از توابع زدودن پلیدی و آلودگی از اهل‌بیت و گرامی داشت آنان است تا به سبب آنان هیچ‌گونه عیب و ایرادی به اهل‌بیت نرسد. [91] .2. اعتراضمی‌توانیم فرموده خداوند متعال: «إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل‌البیت...» را جمله معترضه برشماریم. البته این در صورتی است که ورود اعتراض در آخر کلام را درست و یا آیات سابق و لاحق را یک کلام یک‌پارچه بدانیم که جمله معترضه در میان آنها آمده تا به جنبه‌ها و علل حکم وارده اشاره کند. این جمله معترضه نه تنها معقول و قابل قبول است، بلکه به واسطه حکمتی که دارد راحج و مطلوب و حتی ضروری هم هست. آن حکمت عبارتند از بیان این امر مهم و خطیر؛ یعنی تعلق اراده الهی بر پاکیزه گرداندن اهل‌بیت و نیز بیان فرق بزرگ بین اهل‌بیت حقیقی پیامبر(ص) و همسران حضرت که شاید توهم شود آنان هم در عصمت و طهارت در حد اهل‌بیت نبوت هستند.جمله‌های معترضه در قرآن فراوان است. خداوند متعال می‌فرماید:فَلَمّا رَأی قَمِیْصَه قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إنَّهُ مِنْ کَیْدِ کُنَّ إنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیْمٌ یُوْسُفُ أَعرضْ عَنْ هَذا - وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ. [92] .وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ - لَوْ تَعْلَمُوْنَ - عَظِیْمٌ. [93] .وإذْ قالَ لُقْمانُ لإبْنِهِ وهُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیْمٌ ووَصَیْنا الإنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهناً... یابُنَیَّ إنَّها إنْ تَکُ مِثْقال حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ. [94] .در این‌جا جملات «یوسف اعرض عن هذا»؛ «لوتعلمون»؛ و «وصینا الإنسان بوالدیه حملته امه وهنا» جمله‌های معترضه‌اند که امثال آن در قرآن اندک نیست. [95] .حتی اگر بپذیریم که سیاق قرآن مؤید این مطلب است که مخاطب، زنان پیامبرند؛ باز دست برداشتن از ظهور سیاقی، که ضعیف‌ترین ظهورهاست، به‌خاطر وجود قرینه و بلکه قرینه‌های داخلی و خارجی زیاد بر خلاف آن، هیج محذوری پیش نمی‌آورد. وجود قرائنی در همین آیات و نیز وجود روایات متواتر صحیح و صریح فراوان دیگر اهل البیت را در افرادی جدای از همسران پیامبر(ص)؛ یعنی در خصوص اهل کساء معین می‌کند و هیچ مخالفتی هم با اسلوب بیان و بلاغت کلام ندارد. ما پیوسته دیده‌ایم که افراد بلیغ در سخنان خود به چندین مطلب که دریک جا و با یک سیاق و نظم واحد می‌آورند اشاره می‌کنند. البته در صورتی که دارای یک جهت عام و کلی و جامع باشند.از قرائنی که گفته‌اند باید به موجب آن از ظهور سیاقی دست برداشت، اختلاف ضمیرهای این آیه است. چه در «عنکم» و «یطهرکم» ضمیر مذکر است، در حالی که ضمایر پیش و پس در عبارات «وقرن فی بیوتکن»، «لاتبرجّن»، «اقمن الصلاة»، «آتین»، «أطعن» و... همگی مؤنث است. [96] .بعضی این را دلیل آن دانسته‌اند که زنان پیامبر(ص) در این آیه اراده نشده‌اند. بعضی دیگر بر خلاف ادعای عکرمه و دیگران، آن را دلیل بر عدم اختصاص آیه تطهیر به زنان پیامبر(ص) شمرده‌اند. [97] .

توجیهات بی‌فایده

کسانی که قائلند آیه تطهیر شامل زنان پیامبر(ص) هم می‌شود و خطاب این آیه به آنان اختصاص دارد، با چند دلیل به دفاع پرداخته‌اند.1. تغلیبگفته‌اند: این تعبیر از باب تغلیب است، چه مذکر بر مؤنث غلبه کرده‌است. [98] اما این استدلال بنا به دلایلی نا تمام است.الف) هنگامی می‌توان تغلیب را پذیرفت که محرز شود هیچ یک از دوطرف در نظر گوینده خصوصیتی ندارد و او در شمول حکم، همگان را اراده کرده و از سوی دیگر قرینه‌ای هم بر خلاف آن وجود نداشته باشد، امّا در مسأله مورد بحث نه تنها برای ما محرز نشده که وی خواهان شمول حکم است، بلکه قراین و شواهد چندی مبنی بر تمایز بین دو طرف در دست داریم. در این باره روایات صحیح و صریحی که در انحصار اهل‌بیت در اصحاب کساء آوردیم و بخش عمده آن بر خروج زنان پیامبر(ص) از دایره شمول صراحت داشت کافی است. [99] .ب) علامه مجلسی در ردّ این استدلال می‌گوید: «خطاب زنان پیامبر(ص) سرشار از سرزنش، عتاب و تهدید است، امّا خطاب اهل‌بیت آراسته به انواع مهربانی، نوازش و مبالغه در اکرام و بزرگ داشت است. پس با دقت نظر تباین کامل بین این آیه و آیات پیش و پس از آن بر کسی پوشیده نمی‌ماند.» [100] .ج) ما بیان کردیم که اگر هم بپذیریم که مراد از بیت، همان خانه مسکونی است، باز اصل صدق عنوان «اهل‌بیت» بر زنان پیامبر(ص) اشکال دارد. دانستید که منظور در این‌جا بیت رسالت و نبوت است و نه خانه مسکونی. اگر هم به فرض بپذیریم که منظور، خانه مسکونی است، خواهیم گفت: -هم‌چنان که از ملاحظه بعضی از روایت‌های حدیث کساء روشن می‌شود- منظور خصوص خانه‌ای است که رسول خدا(ص)، اهل کساء را در آن جمع کرد، آن جا که این آیه شریفه درباره آنان فرود آمد. بنابراین «ال» در «البیت» برای عهد خارجی است. با این توضیح راز این فرموده خداوند متعال روشن می‌شود که خطاب به زنان فرمود: «بیتکن»، امّا در این‌جا فقط به «اهل‌البیت» تعبیر کرده است.پیش از این آمد که سیاق و نظم آیات هم با این مطلب هماهنگ است که مراد از اهل‌بیت، خصوص اصحاب کساء هستند و لذا نیازی به ادعای تغلیب و دیگر ادعاها نیست.یک تذکرآنچه در این‌جا از لحاظ پذیرش و رد مورد نظر است، تغلیب نسبت به زنان پیامبر(ص) و انضمام و عدم انضمام آنان به اصحاب کساء است؛ امّا غلبه مذکّر بر مؤنث نسبت به خود آل عبا که فاطمه‌3 هم در میان آنان است، آن‌گونه که روایات متواتر بدان تصریح کرده، اشکالی ندارد و مورد نظر خداوند متعال بوده است.2. عمومیت لفظ «اهل‌البیت»وجه دیگری که در دفاع از نظریه خود مبنی بر این که آیه شریفه شامل زنان پیامبر(ص) هم می‌شود و نیز برای توجیه اختلاف ضمایر از لحاظ مذکر و مؤنث بودن بیان کرده‌اند، این است که لفظ بیت، لفظی است عام و کلی که بر جمع اطلاق می‌شود. [101] پاسخ این وجه چنین است:الف) بعضی از آنچه که در پاسخ وجه پیش بیان کردیم، در این‌جا هم می‌آید.ب) کلی بودن لفظ «بیت» بر حسب مصطلح اهل علم نادرست است.ج) قرینه قطعی دلالت دارد که زنان پیامبر(ص)، در آیه تطهیر مورد نظر خداوند متعال نبوده‌اند.د) این توجیه هم بی‌فایده است؛ زیرا همان گونه که پیش از این اشاره کردیم، ظاهراً منظور از بیت، خانه مسکونی نیست، بلکه مراد بیت نبوت و رسالت است. آنچه به همین مطلب اشاره دارد این‌که در این آیه، وقتی که خداوند متعال از خانه مسکونی همسران پیامبر(ص) سخن می‌گوید، لفظ جمع آورده و به ایشان اضافه کرده است. وَقَرْنَ فِی بُیُوْتِکُنَّ، در خانه‌های تان بمانید. سپس فرمود: و اذکرن ما یتلی فی بیوتکن، از آنچه در خانه‌های‌تان خوانده می‌شود پند گیرید.امّا در آیه تطهیر لفظ «البیت» را محلّی به «الف» و «لام» عهد آورده است. اگر منظور، خانه مسکونی زنان پیامبر(ص) بود، مناسب بود که هم‌چون موارد پیش و پس از آن، در این‌جا هم لفظ جمع آورده شود نه لفظ مفرد محلّی به «الف» و «لام» عهد.اگر هم بپذیریم که منظور خانه مسکونی است، باید بگوییم که منظور همان خانه خاصی است که رسول خدا(ص) اهل کساء را در آن جمع کرد و «الف» و«لام» «البیت» هم برای عهد خارجی است نه خانه‌های زنان پیامبر(ص) که در آیات پیش و پس از آن با لفظ «بیوتکن» تعبیر فرمود. این وجه را می‌توان با بعضی از متون حدیث کساء تأیید کرد. طالبین به منابع آن مراجعه‌کنند.ممکن است گفته شود از این که خانه‌ها به زنان پیامبر(ص) نسبت داده شده و نه به خود رسول اکرم(ص)، استفاده می‌شود که در نسبت دادن آن به‌پیامبر(ص) شرف بزرگی است و خداوند نمی‌خواهد که زنان حضرت را به‌این شرف اختصاص‌دهد. گذشته از این، خداوند متعال اراده فرموده که تفاوت بین زنان پیامبر(ص) و خاندان اهل‌بیت حقیقی او را که اهل کساء هستند، ظاهر سازد تا مبادا احدی تصور کند که زنان پیامبر(ص) و خاندان او نسبت به حضرت در یک مرتبه قرار دارند، بلکه اهل‌بیت او از خود اویند و به او منسوبند، امّا زنان پیامبر(ص) که خداوند حاضر نشده خانه‌ای را که آنان در آن سکونت دارند، به پیامبر(ص) نسبت دهد، این‌گونه نیستند.3. مذکّر بودن لفظ اهلآنان در توجیه دیگری می‌گویند: مذکر بودن ضمیر در «عنکم» و «یطهّرَکم» به اعتبار لفظ «اهل» است. چه ضمیر با این کلمه به صورت مذکر می‌آید. خدای سبحان در گفتار دو فرشته به همسر ابراهیم(ع) می‌فرماید:أَتَعْجَبِیْنَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ [102] .و نیز در آیه دیگری آمده: قالَ لِأَهْلِهِ: اُمْکُثُوْ. [103] .در این آیه مبارکه گوینده، موسی(ع) و مخاطب همسر اوست.همین‌طور است آن‌جا که یک نفر به دوستش می‌گوید: کیف اهلک؟ (خانواده‌ات چطورند؟) و منظورش همسر اوست. او در پاسخ می‌گوید: هُمْ بِخَیْرٍ (خوبند). [104] .این توجیه نیز به چند دلیل نادرست است:الف) لفظ اهل، چنان که زمخشری در تفسیر آیه مبارکه «هذه القریة الظالم اهلها» [105] تأکید کرده هم مذکر می‌شود و هم مؤنث. بنابراین بهتر آن بود که به تناسب سیاق آیات، ضمیر مؤنث آورده شود.ب) لفظ اهل در این آیه مفرد است، اگر معنای آن جمع بود، آیا بهتر این نبود که این مسأله هم مراعات شود؟ پس چرا ضمیر جمع آورده و فرموده: «عنکم و یطهرکم» وجهت مفرد بودن را رعایت نکرده است تا ضمیر به صورت مفرد بدان برگردد؟ج) کلمه «اهل» آیه تطهیر تابع «عنکم» است و تابع نمی‌تواند از جهت مذکر و یا مؤنث بودن در متبوع اثر کند. امّا این که بگویند کلمه «عنکم» هم تابع «اهل» دیگری است که از کلمه نساء منتزع شده مردود است؛ زیرا اگر این درست بود می‌بایست ضمایر پیشین این آیه نیز مذکّر باشند و حال آن که همه‌مؤنثند. پس به چه دلیل در ذیل آیه از آن عدول کرده ضمیر مذکر آورده‌است؟ [106] .د) در آیه «رحمة اللّه و برکاته علیکم اهل البیت» مقصود خصوص افراد ذکور است که مجموع اهل‌بیت ابراهیم هستند و داخل شدن زن در میان آنان از باب تغلیب و تجوّز است. بنابراین قیاس با آن نابه‌جاست؛ زیرا احدی تغلیب با قرینه را انکار نکرده است.در مورد آیه «قال لأهله امکثوا» هم چنین است. چنان که در مورد گفتار آن مرد هم در پاسخ دوستش که پرسید: «کیف اهلک؟» و او پاسخ داد: «هم بخیر» چنین است، چرا که در این‌جا قرینه‌ای دالّ بر تعیین مراد وجود دارد و با وجود قرینه بی‌اشکال بوده جایی برای بحث و جدال نیست.ه) علاوه بر این، فرق است میان به کار بردن «اهل الرجل» و «اهل‌بیت الرجل». بنابراین اگر اطلاق اهل بر همسر صحیح باشد، لازم نمی‌آید که اطلاق اهل‌بیت بر همسر نیز صحیح باشد و در روایات گفته شد که پیامبر(ص) نفی نفرمود که ام سلمه از اهل‌بیت باشد، بلکه او را از اهل خود قرار داد نه از اهل‌بیت خویش.و) از سوی دیگر دخول ساره در اهل‌بیت ابراهیم در آیه «رحمة الله وبرکاته علیکم اهل البیت» از این جهت است که وی دختر عموی ابراهیم(ع) بود. [107] بنابراین از حیث نسب، داخل در اهل‌بیت اوست نه از این جهت که همسر اوست. دست کم این مسأله قابل تشکیک است.تهاجم متقابل: مخالفت با سیاق آیات بی‌مورد است‌بعضی با بیان دلالت سیاقی استدلال کرده‌اند که در آیه تطهیر زنان پیامبر(ص) اراده شده‌اند. وی در اختلاف ضمایر موجود در این آیه شریفه هیچ محذوری نمی‌بیند. آن‌گاه می‌گوید: «بیان حال دیگران با جمله معترضه، بدون قرینه و یا رعایت نکته‌ای، ونیز بدون اعلام پایان کلام پیشین و یا شروع کلام جدید با وظیفه بلاغت که بالاترین هدف در کلام خداوند متعال است، مخالف می‌باشد.بنابراین سزاوار است که به پیراستگی آن از این مخالفت معتقد شد.» [108] .در پاسخ وی می‌گوییم: این سخن در حد خود درست است، امّا روشن شده که در این‌جا مناسبت لازم موجود است و آن این که امر و نهی زنان به منظور حفظ بیت پیامبر(ص) و دور ساختن عیب از او و پنج تن آل‌عبا(ع) و برای گرامی داشت و اکرام و اعتلای شأن وی و بدین هدف بوده که مصلحت اسلام و رسالت پیامبر(ص) اقتضا کرده است.قرینه‌ای که موجب می‌شود ازاین ظهور دست برداریم، روایات صحیح و صریح پیشین و نیز قراین دیگری است که در مباحث بعدی خواهیم آورد. این گذشته از مطلبی است که پیش از این آوردیم و توضیح دادیم که مخالفتی باسیاق آیات ندارد. آن مطلب را در این‌جا تکرار نمی‌کنیم.

تطهیر و اراده زنان پیامبر

اگر آن‌گونه که عموم دانشمندان و محققان معتقدند و روایات پیشین حدیث کساء تأکید کرده، پیامبر اکرم(ص) مشمول آیه تطهیر است و نیز فرض کنیم که از باب تغلیب و ادعای بعضی، خطاب در این آیه متوجه پیامبر(ص) هم هست. در این صورت مسأله، مشکل‌تر خواهد شد؛ زیرا اگر هر دو خطاب متوجه پیامبر(ص) و زنانش باشد، لازم می‌آید که او هم مأمور به نشستن در خانه و عدم تبرّج و از کسانی باشد که کیفرشان دو برابر است و خداوند به آنان دو بار پاداش می‌دهد. در حالی که فساد این مطلب آشکار بوده نیازی به توضیح ندارد، خصوصاً با ملاحظه این که ضمایر سابق و لاحق ویژه زنان (مؤنث است.اگر پیامبر(ص) مشمول دو خطاب نیست، گذشته از اختلاف سیاق، لازم می‌آید که خداوند متعال جماعتی را مورد خطاب قرار داده و آن گاه اسلوب خطاب را از اناث به ذکور تغییر داده باشد؛ زیرا افراد مورد خطاب عوض شده‌اند. به علاوه، زدودن پلیدی و پاکیزه گردانیدن زنان به طور مستقیم است؛ زیرا امتثال اوامر و نواهی خداوند از سوی ایشان حاصل می‌شود، اما تطهیر پیامبر(ص) به نحو دیگری، یعنی ثانیاً و بالعرض و به واسطه آن است که به سبب زنانش، عیبی بر او وارد نشود؛ زیرا طهارت پیامبر(ص) به واسطه عدم تبرّج و نشستن در خانه و... که در آیه ذکر شده نیست تا بدان وسیله مستقیماً طهارت حاصل آید.پس روشن می‌شود که در این صورت، تطهیر و زدودن پلیدی به دو نحو کاملاً مختلف به کار برده شده است. حتی اگر منظور طهارت پیامبر(ص) به‌طور مستقیم از پلیدی‌هایی باشد که به عنوان یک مرد با او تناسب دارد، این هم مردود است؛ زیرا چنین مطلبی در آیه بیان نشده است. پس استعمال تطهیر و زدودن پلیدی از زنان به وسیله مسائل مذکور در آیات و نسبت به پیامبر(ص) به وسیله اموری که بیان نشده، چیزی نیست که کلام آن را تأیید کند و یا بتوان آن را فهمید یا به احدی تفهیم کرد.

ترتیب قرآن و دلالت سیاقی

بعضی می‌کوشند در ردّ این عقیده که به موجب سیاق آیات، در آیه تطهیر، زنان پیامبر(ص) مورد نظرند، چنین استدلال نمایند که قرآن به تدریج فرود آمده، اما به ترتیب نزول جمع‌آوری نشده است. رسول اکرم(ص) جایی را که می‌باید آیات فرود آمده در آن قرار گیرد، معین می‌فرمود. مثلاً می‌گفت: این آیه را در فلان سوره قرار دهید و آن آیه را در فلان سوره. بنابراین آیه «إِنَّما یُرِیْدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ...» را هم در میان آیاتی قرار داده که زنانش مورد خطاب هستند تا دست خیانت تحریف و تصرف به قرآن نرسد؛ زیرا اگر پیامبر(ص) چنین نمی‌کرد، وقتی که دیگران با نص صریح قرآن درباره مسائل مربوط به امامت، جایگاه و ویژگی های آن، یعنی عصمت و طهارت مواجه می‌شدند، خود را در برابر مشکلات بزرگی می‌دیدند. بر این اساس، سیاق آیات به هنگام تعارض با دلایل صحیح و صریح نمی‌تواند با آن برابری‌کند؛ زیرا اطمینان نداریم که این آیه به هنگام نزول در همین سیاق نازل گردیده باشد. به همین دلیل اگر هم سیاق آیه مورد بحث بر گمان مخالفان دلالت داشته باشد، لازم است که دلالت سیاق را ترک کنیم و به حکم ادله قاطع و حجت‌های روشنی تسلیم شویم که بخشی از آنها را دراین‌جا بیان کردیم و این نه با بلاغت قرآن مخالف است و نه به اعجاز آن خللی می‌رساند. [109] .ممکن است عثمان و یا دیگران به گمان این که زنان پیامبر(ص) مورد نظرند و نیز به خاطر اجتهاد در ترتیب، آیه را در این جا قرار داده باشند. روشن است که در ترتیب مصاحف قرآن اختلافات فراوانی به وجود آمد تا این که سرانجام مردم در مصحف عثمان به توافق رسیدند. روایت کرده‌اند که وقتی قرآن را جمع‌آوری می‌کردند، یک آیه از سوره احزاب را گم کردند و آن‌را نزد خزیمة بن ثابت یافتند. [110] .ممکن است به منظور بعضی از مصالح و منافع دنیوی خود، آیه تطهیر را در سیاق خطاب به زنان پیامبر(ص) قرار داده باشند. عدم ارتباط این آیه با داستان زنان از روایات به دست می‌آید و لذا در این باب تکیه بر نظم و ترتیب در نهایت بطلان است. [111] آنچه این گفته را تأیید می‌کند این است که آیه «وقرن فی بیوتکن» در صورتی که آیه تطهیر از میان جملات آن برداشته شود، بر انسجام و هماهنگی خود باقی می‌ماند و هیچ خللی به هماهنگی آن وارد نمی‌شود. [112] .ما نیز در این باره می‌گوییم: هرچند که در این نظر با آنان موافق هستیم که قرآن بر جسب نزول مرتب نشده است، امّا سایرمطالبی را که بیان داشته‌اند، نمی‌توانیم بپذیریم؛ زیرا:1. روایات دالّ بر این که پیامبر(ص) جای آیات را معین می‌کرد، دلالت ندارد که آن حضرت در اجزای یک آیه - چنان که در این‌جاست - تصرف نموده باشد؛ زیرا آیه تطهیر جزئی از یک آیه است و نه یک آیه مستقل. آیا معقول است که پیامبر(ص) جزء یک آیه را با جزء دیگری تلفیق کرده باشد؟! نه چنین مطلبی برای مان نقل شده و نه احدی ادعا کرده است. صِرف احتمال هم کفایت نمی‌کند.2. احتمال آنان درباره این که ممکن است پس از پیامبر(ص) قرآن دچار تحریف شده باشد، احتمال نادرستی است؛ زیرا در زمان حیات پیامبراکرم(ص) سوره‌ها و آیات قرآن به نام خود، نزد ده‌ها تن از اصحاب محفوظ و مکتوب بود. آن حضرت هم نویسندگانی را مأمور کرده بود که تحت نظارت مستقیم خودش قرآن را می‌نوشتند و آن را حفظ و ضبط می‌کردند.3. اگر تصرف پیامبر(ص) در قرآن به شکلی بود که موجب می‌گشت تا دلالت آیه بر معنای مورد نظر پوشیده شود، باید دانست که این تصرف نامعقول است؛ زیرا همین کار، تحریف قرآن و نابودی حق بوده، مردمان را در مخالفت با آن معذور می‌سازد و حجت را بر ایشان، حتی پس از آمدن رسولان تمام نمی‌کند.اگر چنین پیامدی نداشته باشد، تصرف مذکور، بی فایده و غیرقابل توجیه بوده، مقصود مورد نظر در صیانت قرآن از تحریف نادرست خواهد بود. در نتیجه همان اشکال بزرگ که مقتضی تحریف است به حال خود باقی می‌ماند. مگر این که گفته شود: بدون تردید این جزء آیه که به تطهیر اهل‌بیت(ع) تصریح دارد، به طور مستقل در قضیه کساء نازل شده است. لیکن رسول‌اکرم(ص) آن را به فرمان خداوند متعال و به منظور گرامیداشت آل عبا و تفهیم این مطلب به زنان خود و دیگران که زنانش در سطح این گروه پاکیزگان قرار ندارند، در میان آیاتی قرار داده است که همسران پیامبر(ص) مخاطب آن هستند.4. اگر اختصاص آیه را به زنان پیامبر(ص) بپذیریم، بدان معنا خواهد بود که رسول اکرم(ص) در حدیث کساء تصریح نکند که آیه به آل عبا اختصاص دارد. در حالی که آن حضرت(ص) در مواردی چند - ظاهراً - بر خروج زنان خویش از مفاد آیه شریفه اصرار کرده است.5. ما در کتاب خود حقائق هامة حول القرآن الکریم [113] به صورت قاطع ثابت کرده‌ایم که قرآن از هر گونه تحریف یا تبدیل، توسط حاکمان پس از پیامبر اکرم(ص) مصون مانده است. در همین کتاب درباره ترتیب نزول و مباحث دیگر قرآنی سخن گفته‌ایم. کسانی که خواهان مطالب بیش‌تری در این باره هستند، بدان جا مراجعه کنند.

دلالت و استدلال

دلالت و استدلال

به منظور تکمیل بحث مطالبی را برمی‌شماریم که در غنی ساختن اندیشه و گردآوری عناصری مفید است که بدان قدرت، استواری و رسوخ بیش‌تری می‌دهد و بر زیبایی آن می‌افزاید؛ این کار وقتی ضرورت بیش‌تری می‌یابد که نادیده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگیختن این احساس در وی شود که بحث ناتمام و ناقص است و چه بسا همین امر موجب شود که وثوق خویش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شک و تردید شود. به علاوه، این کار، لازمه امانت علمی است و وظیفه شرعی و وجدانی هم بدان فرمان می‌دهد.

زمان نزول

گاهی گفته می‌شود روایات پیشین که دلالت می‌کرد پیامبر اکرم(ص) ماه‌ها و در بعضی تا زمان وفات، هر روز یا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه‌3 می‌آمد و می‌گفت: نماز! نماز! «إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس» بر تأخّر داستان کساء و در نتیجه تأخّر نزول آیه تطهیر به اواخر زندگانی آن حضرت دلالت دارد، در حالی که می‌دانیم آیات سوره احزاب در خطاب به زنان پیامبر(ص) سال‌ها پیش از آن فرود آمد و آن هنگامی است که عایشه از پیامبر(ص) درخواست اموالی کرد و در این موقع بود که آیه تخییر -که اولین آیه از این آیات است - فرود آمد.ما در پاسخ این سخن می‌گوییم: هرچند این گفته احتمال تأخیر نزول آیه را قوی می‌سازد، امّا استدلال، اعتماد بدان کفایت نمی‌کند. آنچه شکی در آن نداریم، این است که حدیث کساء مدّتی پس از ولادت حسن و حسین‌8 بود.پس از ملاحظه انسجام آیات با آیه تطهیر و ملاحظه این که آیه تطهیر جزئی از یک آیه است و نیز ملاحظه این مطلب که حدیث کساء که به طور قاطع، ثابت و صحیح دلالت دارد که بخش های تطهیر، جدای از بقیه بخش های آیه - که این آیه هم جزئی از آن است - فرود آمده و آن‌گاه با ملاحظه روایاتی که می‌گوید: پیامبر(ص) چهل صبح به در خانه علی می‌آمد و پس از وارد شدن بر فاطمه می‌فرمود: «السلام عیکم أهل البیت و رحمة الله و برکاته، نماز! خدای شما را رحمت کند، إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً.» [114] .آری، با ملاحظه همه اینها، اطمینان پیدا می‌کنیم که آیه تطهیر در اوایل هجرت فرود آمد و پیامبر(ص) آن را بر آن عده از اهل‌بیت که موجود بودند منطبق می‌کرد. سپس که حسن و حسین‌8 به دنیا آمدند، آنان را زیر پارچه (کساء) جمع می‌کرد و این آیه را می‌خواند. ظاهراً این کار پیامبر(ص) بارها تکرار شده است.امکان دارد که این آیه چند بار که اوّلین آن در اوایل هجرت بود نازل شده باشد. سپس هنگامی که رسول اکرم(ص) خاندان خود را زیر پارچه جمع کرد، بار دیگر فرود آمده و جبرئیل آن را به حضرت ابلاغ کرده باشد. شاید این کار هم تکرار شده باشد که جبرئیل در هر مورد این آیه را می‌آورد و به پیامبر(ص) فرمان می‌داد که آن را تلاوت کند، هدف آن بوده که اهل‌بیت مورد نظر را آن‌چنان بشناساند که هیچ گونه عذری برای احدی باقی نماند. شاید پیامبر اکرم(ص) هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نماز یا هر صبحگاه تکرار کرده و هر بار مدتی ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تا این که از دنیا رفت. هدف از این کار این بود که هرگونه اشکالی را برطرف نماید و هرگونه شبهه‌ای را دور سازد. در اثر همین امر است که می‌بینیم آن مردی هم که به انحراف از علی و خاندانش معروف است، ناچار گردیده به صحت این حدیث که مفسران و دیگر دانشمندان بر صحّت آن اجماع دارند اعتراف نماید.

آیه، زنان را از مدلول خود خارج می‌کند

یکی از دانشمندان می‌گوید: آیا مراد از زدودن پلیدی از اهل‌بیت، دور ساختن پلیدی یا برداشتن آن است؟ اگر فرض اوّل باشد، در این صورت تمام زنان پیامبر(ص) از حکم آیه خارج هستند؛ زیرا اگر همه نباشند دست کم بیش‌تر آنان پیش از اسلام در پلیدی بوده‌اند. و اگرفرض دوم باشد، چاره‌ای نداریم جز این که بگوییم: پیامبر(ص) از حکم این آیه خارج است؛ زیرا به اتّفاق قاطبه امت اسلامی، هیچ گونه پلیدی‌یی چه پیش از بعثت و چه پس از آن در حضرت نبوده است. در حالی که رسول خدا(ص) به اتّفاق همه مسلمانان و به طور قطع در حکم آن داخل است.بنابراین نمی‌توان گفت که رسول خدا(ص) از حکم آن بیرون است. پس فرض اوّل ثابت و فرض دوم منتفی گشت و به طور قطع زنان پیامبر(ص) از حکم بیرون شدند. [115] .مناسب بود که این نویسنده این را هم بیفزاید که به گفته ابن عباس [116] بعضی از زنان پیامبر(ص)، مثل عایشه پس از نزول آیه چنان کینه علی را به دل داشت و آن چنان او را دشمن می‌داشت که هرگز حاضر نبود از علی به نیکی یاد کند و حال آن که رسول خدا(ص) همگان را به طور قاطع، از بغض و کینه علی(ع) نهی فرموده بود. هم‌چنان که بر آن حضرت که امام زمان او بود و پیامبر(ص) درباره وی فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است، [117] خروج کرد و در اثر آن هزاران نفر از مسلمانان بی‌گناه کشته شدند و نیز با فرمان خداوند سبحان هم مخالفت کرد که دستور داده بود از خانه خود بیرون نرود. این جدای از هم رأی شدن او حفصه بر ضدّ پیامبر(ص) بود. خداوند آن دو را فرمان داد که از این کار خود توبه کنند و این گونه خطاب به آنان فرمود: اِنْ تَتُوْبا اِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوْبُکُما. [118] .و آن گاه زن نوح و زن لوط را برای‌شان مثال زد. همه اینها نشان می‌دهد که او مورد نظر آیه نبوده، چرا که اگر چنین بود خودش را از وقوع در این لغزش ها و مهالک نگه می‌داشت.

فلسفه رفتن زیر پارچه

امام عبد الحسین شرف الدین؛ می‌گوید: «... آن گاه پارچه را روی خود و آنان کشید تا از دیگران مشخص شوند و هنگامی که از میان همه اهل خانه تنها اینان زیر عبا رفتند و از سایر امت مشخص و جدا شدند، آیه را به آنان ابلاغ کرد تا دیگری از اصحاب یا خاندان وی طمع مشارکت با آنان را در این حکم ننماید. در این هنگام که این پنج تن از دیگران جدا شده بودند، آنان را مخاطب قرار داد و فرمود: إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً...» [119] .این گفته مرحوم شرف الدین کلام حق است که نه راه گریزی از آن هست و نه چاره‌ای جز پذیرش آن. امّا سخن دهلویِ معروف به تعصب کور در مخالفت با حق و صواب درست نیست که مطلب را وارونه کرده و کوشیده آن را مشوّه و دگرگون سازد. آن‌جا که می‌گوید: «وقتی تخصیص به کساء دالّ بر این است که این افراد به حکم آیه اختصاص دارند، این تخصیص (به کساء) را فایده آشکار دیگری نباشد، امّا این فایده در این جا عبارتند از دفع این گمان که این اشخاص از اهل‌بیت نیستند؛ زیرا مخاطب در این آیه فقط زنان پیامبرند.» [120] .از دیدگاه ما این سخن نادرست است؛ زیرا:1. در فصل دوم همین بخش دانستیم که پیامبر(ص) ام سلمه، عایشه و زینب را از این که جزء اهل‌بیت باشند، خارج کرد.2. دانستیم که صدق عبارتِ اهل البیت بر زنان واضح نیست و بلکه بعضی از پیشوایان لغت و نیز زیدبن ارقم آن را انکار کرده‌اند. این مطلب از پرسش بعضی از زنان پیامبر(ص) هم استفاده می‌شود که در این باره از آن حضرت سؤال کردند.3. چرا پیامبر(ص) تأکید داشت که فقط اهل کساء را در اهل‌بیت خود داخل کند، امّا عباس، عقیل و فرزندان آن دو و نیز دیگر نزدیکان خود را واردنکرد؟4. همان گونه که به طور مشروح در فصل‌های گذشته بیان داشتیم این مطلب که در آیه تطهیر زنان پیامبر(ص) مورد نظر و مخاطب بوده‌اند با سیاق آیات تناسب ندارد.این مطلب و دیگر مطالبی که بیان داشتیم و در مباحث بعد خواهیم آورد، به صورت قاطع بیان می‌دارد که سخن دهلوی چیزی جز مکابره‌ای شکست‌خورده و مذبوحانه نبوده بر یک اساس علمی صحیح مستند نمی‌باشد، پس سخن برتر و بهتر همان گفته امام شرف الدین است.

اگر آیه درباره زنان بود

آنچه این مسأله را روشن می‌سازد روایتی است از امام صادق(ع) که فرمود:«اگر رسول خدا(ص) سکوت می‌کرد و نمی‌فرمود که اهل‌بیتش چه کسانی هستند، هر آینه آل عباس، آل عقیل، آل فلان و آل فلان ادعا می‌کردند که ما اهل‌بیت او هستیم، اما خداوند در تصدیق پیامبرش این آیه را در کتابش نازل‌فرمود: «إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت...». [121] .علامه‌ای جلیل القدر داستانی را برایم بیان کرد که برای علامه امینی صاحب الغدیر پیش آمده بود. خلاصه داستان چنین است: «علامه امینی با یکی از دانشمندان اهل سنت اجتماع کرده بود. آن عالم سنی درباره آیه تطهیر از وی پرسید که درباره چه کسانی نازل شده است؟ آیا درباره زنان پیامبر(ص) فرود آمده و یا درباره کسانی دیگر؟ علامه امینی پاسخ وی را با پرسشی داد که مفاد آن چنین است: آیا به نظر شما، اگر آیه تطهیر درباره زنان پیامبر(ص) فرود آمده آنان را اندک نصیبی از آن بود، ام المؤمنین عایشه این امر را رها می‌کرد و آن را بر پیشانی شترش (عسکر) که در جنگ جمل بر آن سوار شد و مردمان را برای جنگ بر ضدّ علی(ع) تشویق می‌کرد؛ نمی‌نوشت؟! آن دانشمند پاسخ مثبت داد.» خدای بیامرزد علامه امینی را و آن دانشمند منصف را پاداش نیکو دهد. چه عایشه نیاز شدیدی به این احتجاجات داشت، خصوصاً در مقابل برادر و وصی پیامبر(ص) و کسی که با حق است و حق با او، و هر آن جا که او بچرخد حق همراه او می‌چرخد.آنچه در این جا جلب نظر می‌کند این که چند تن از زنان پیامبر(ص) تصریح کرده‌اند که این آیه درباره اصحاب کساء فرود آمده و حتی به اخراج تنی چند از زنان حضرت از دایره شمول حکم تصریح کرده‌اند و احدی از آنان ادعا نکره که به طور مشخص او و یا سایر زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه و یا در حدیث کساء داخل هستند.

ام سلمه در مقابله با تهاجم تبلیغاتی

هنگامی که شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد که اختاپوس اموی و کینه‌توزان دشمن علی و خاندان او(ع) فعالیت گسترده‌ای را بر ضدّ آنان شروع کرده‌اند، این بانوی گرامی با ایمان و اخلاص تمام به دفاع از حق پرداخت و تأیید کرد که علی و اهل‌بیت(ع) در مفاد آیه تطهیر داخل و زنان پیامبر(ص) از مفاد آن خارجند، در حالی که به نظر بعضی این گفته‌اش باعث کسر شأن و کاهش احترام وی نزد دیگران است، امّا او کسی نبود که به این احکام ستمگرانه و ناشی از نفوس شرور، کینه‌توز و بیمار اعتنا کند. شهر بن حوشب به او گفت: ام المؤمنین! مردمانی نزد ما درباره این آیه چیزهایی می‌گویند؟ام سلمه گفت: چه می‌گویند؟- این آیه را بیان می‌کنند که «إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً» بعضی می‌گویند: درباره زنان پیامبر(ص) فرود آمده و بعضی می‌گویند: درباره اهل‌بیتش.- شهر بن حوشب! به خدای سوگند! این آیه در این خانه من و در این سجده‌گاهم فرود آمد. روزی پیامبر(ص) آمد و با من در این سجده‌گاه و این جانمازم نشست...آن گاه ام‌سلمه حدیث کساء و نزول آیه تطهیر را بیان داشت و متذکر شد که از پیامبر(ص) در خواست کرد که او همسرش را با آنان داخل کند، امّا پیامبر(ص) به او فرمود: ام سلمه! تو خوب هستی. [122] .

جبر الهی عذر بدتر از گناه

بیهقی و دیگران روایت کرده‌اند: از عایشه درباره امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب - رضی الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: میل نداشتم که درباره‌اش چیزی بگویم. او محبوب‌ترین مردمان نزد رسول خدا(ص) بود. دیدم که رسول‌خدا(ص) عبای خود را بر سر علی، فاطمه، حسن و حسین کشید و گفت: اینان اهل‌بیت من هستند. خدایا! پلیدی را از آنان دور ساز و آنان را پاکیزه‌گردان.به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتی؟پاسخ داد: من پشیمان هستم. آن کار مقدر شده بود. [123] .ام المؤمنین با جبر الهی سرزنش را از خود دور می‌سازد و به گمان خود توانسته بدین وسیله خویشتن را تبرئه یا دست کم تا حد زیادی از گناه خویش‌بکاهد. بسیاری از افراد در مسائلی که نتوانسته‌اند برایش توجیه معقول و قابل قبولی دست و پا کنند، به جبر الهی استدلال نموده و بدین‌وسیله کار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقیماً به ذات حق متوجه ساخته‌اند.عقیده جبر از بقایای عقیده اهل کتاب است که کتاب‌های آنان بدان تصریح دارد. در تورات به صورت کاملاً آشکار و در تلمود و انجیل هم آمده‌است. [124] .خداوند سبحان این عقیده را از یهود حکایت کرده می‌فرماید:وَقالَتِ الْیَهُوْدُ یَدُ اللّهِ مَغْلُوْلَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوْا بِما قالُوْا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ [125] ؛یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، این گفتار دروغ است، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گردیدند، بلکه دو دست خدا (دست قدرت و رحمت او) گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق می‌کند.آن‌گاه این اعتقاد را از مشرکان هم حکایت می‌کند:سَیَقُوْلُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنا و لا آباؤنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ شَی‌ء کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ [126] .آنان که شرک آوردند خواهند گفت: اگر خدا می‌خواست ما و پدران ما مشرک نمی‌شدیم و چیزی را حرام نمی‌کردیم (بدین گفتار جاهلانه جبریان) پیشینیان آنان تکذیب رسل کردند.پس از آن هم به رغم مبارزه جدی اسلام با این عقیده و تلاش‌های ستودنی، این دین جاودانی در جهت ریشه کن کردن آن از عقل و اندیشه انسان عرب که مغلوب اهل کتاب و متأثر از رسوبات شرک بود، هم‌چنان بر تفکر و اندیشه بسیاری از مردمانی که به اسلام گراییدند، حاکم ماند. امّا این کار ساده و آسان نبود. این عقیده به حیات خود ادامه داد و در موضع‌گیری‌ها و تصریحات، بسیاری از آنان آشکار گشت، حتی نزد کسانی هم که سهمی در حکومت و سلطنت داشتند و بلکه نزد بالاترین رده رهبری که زمام حکومت پس از رسول خدا(ص) را به دست گرفته بودند، ظهور یافت. به علاوه این عقیده در بسیاری از مواضع و سخنان خلفای پس از پیامبر(ص) به استثنای علی(ع) و آن‌گاه در سخنان معاویه، عایشه، خالد بن ولید، عمربن سعد، منصور و افراد بسیار دیگری آشکار شد که با مراجعه به متون تاریخی روشن می‌شود.این عقیده همان کلید جادویی بود که به وسیله آن رمزها باز و گنج‌ها گشوده و تمامی اعتراضات دفع و کلیه نقاط نفوذ بسته می‌شد. همین عقیده بود که عثمان، تمسک خویش به حکومت را توجیه کرد تا این که کشته شد. عایشه هم خروج خود را برای جنگ با امیرالمؤمنین علی(ع)، و معاویه در بیعت برای فرزند شراب‌خوار و فاجرش برای خلافت بدان احتجاج کرد. عمربن سعد هم برای کشتن امام حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشت و ارتکاب فاجعه کربلا بدان استدلال کرد. خالد بن ولید هم در قتل مالک بن نویره و یاران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همین عقیده بود که معاویه و منصور عباسی، بازداشتن مردمان از رسیدن به حقوق خود از بیت المال را بدان توجیه کردند. موارد فراوان دیگری هم هست که ما در این مختصر مجال برشمردن و تتبع آن را نداریم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقی معلوم می‌شود. کار به همین جا ختم نشد، بلکه احادیث فراوانی هم در تأیید این عقیده و تأکید، ترویج و نشر آن از زبان پیامبر اکرم(ص) ساخته شد. با مراجعه به منابع، گوشه‌ای از آنچه بیان کردیم معلوم می‌شود. [127] .امیرالمؤمنین علی(ع) با این عقاید فاسد وارداتی مبارزه کرد و در مقابل آن ایستاد. خطبه‌ها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبی است که بر تباهی و فساد این عقیده دلالت می‌کند. شهرت این اقدام علی(ع) و این که او پرچم‌دار این مبارزه بود، ما را از بیان شواهد فراوان آن بی‌نیاز می‌گرداند.

نقد و بررسی

دلیل ضعیف

اشاره

از دو زاویه به دلیل ضعیف نگریسته می‌شود: 1. منشأ؛ 2. اثر. می‌کوشیم این دو زاویه را توضیح دهیم:1. ضعف دلیل از جهت منشأ: گاهی اوقات سبب ضعف دلیل، قصور و یا تقصیر استدلال کننده است و آن هنگامی است که وی در علم، کم مایه بوده و یا از محدودیت یا قصور در فهم و یا از تتبع اندک در مسائلی که نیاز به پژوهش و تتبع دارد رنج می‌برد. گاهی اوقات هم این ضعف ناشیاز سوء نیت و بدی طینت است و آن هنگامی است که می‌خواهد مخالفان فکری خود را به عنوان کسانی مطرح کند که به هر علف هرز و به هر آنچه که از تار عنکبوت سست‌تر است چنگ می‌زنند. از این جهت، از روی مکر و نیرنگ و بی‌انصافی و ستم پیشگی علیه آنان به دلایلی بیهوده و واهی استدلال می‌کند. ممکن است هدف وی از این استدلال و تعلیلی که برای مخالفان خود ردیف می‌کند این باشد که آنان را به چیزی ملتزم کند که بدان ملتزم نیستند و آن را نمی‌پذیرند و با اصول تفکرات و عقاید آنان تناسب ندارد.2. ضعف دلیل از جهت اثر: این ضعف هنگامی است که استدلال ضعیف و سخیف سبب می‌شود تا انسان غافل، اطمینان خویش را به پایه‌های علمی خود ازدست داده آن را به کناری نهد و به دنبال جایگزینی برای آن برآید. این‌جاست که به گمراهی و سرگردانی دچار می‌شود و آنان که در کمین او هستندبه عنوان نجات دهنده و رهایی بخش به سراغش آمده او را به تاریکی‌های خود وارد و در دریای ترّهات و نادانی‌های خویش غرق و با مطالب گمراه کننده و سخنان بی پایه او را نابود می‌سازند. او را دیگر راه رهایی از این منجلاب نباشد و نداند که چگونه و کی خویشتن را از آن خلاص‌کند.از این رو لازم است که دست به کار شده در جست و جوی حق و نابودی و رسوایی باطل برآید تا خداوند حق را با کلمات خود پایدار سازد.بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُوْنَ؛ [128] .بلکه ما همیشه حق را بر باطل غالب و پیروز می‌گردانیم تا باطل را محو ونابود سازد. وای بر شما مردم جاهل که خدا را به وصف کار باطل و بازیچه متّصف می‌گردانید.در این جا به بیان نمونه‌هایی چند از استدلال‌های ضعیفی می‌پردازیم که دانشمندان آزاده ما به آنها توجه و التفاتی نکرده‌اند. چون هدف این ادله را می‌دانستند.

قرابت

بعضی دخول علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را در اهل‌بیت از جهت قرابت آنان با پیامبر (ص) و ارتباط نسبی با وی تعلیل کرده‌اند. آن گاه روایات‌پیشین را - که تصریح دارد اینان اهل‌بیت پیامبر(ص) و سبب نزول آیه‌تطهیرند - مؤید این استدلال خویش قرار داده‌اند. [129] در ردّ این استدلال‌می‌گوییم:1. اگر قرابت نسبی علت آن بود، می‌بایست پیامبر(ص) عمویش عباس را با آنان وارد می‌کرد؛ زیرا عمو از پسرعمو - که علی(ع) باشد نزدیک‌تر است. هم‌چنین عقیل و فرزندان عباس و جعفر هم در قرابت با علی(ع) در یک رتبه‌اند. پس چرا فقط علی(ع) را داخل کرد نه آنان را؟2. اگر قرابت نسبی معیار بود باید فاسقان و مشرکانی هم که به هاشم نسبت می‌برند، از اهل‌بیت باشند؟! در حالی که بعضی از ایشان تا زمان فتح مکه اسلام نیاورده بودند، مانند عتبه و معتب پسران ابولهب.

معاشرت

بعضی دخول علی(ع) در اهل کساء را به خاطر معاشرت وی با فاطمه دختر پیامبر(ص) و ملازمت و معاشرت با خود آن حضرت(ص) دانسته‌اند. [130] پاسخ استدلال وی این است:1. ما نمی‌دانیم که از کی صِرف معاشرت سبب استحقاق این نشان بزرگ گردیده که بالاترین آرزوها و نهایت بلندپروازی‌هاست.2. روایاتی که در فصل پیش آوردیم بر خروج زنان پیامبر(ص) تصریح دارد، با این که معاشرت آنان با پیامبر(ص) و حضور دائمی آنان در خانه‌اش چیزی است که احدی در آن تردید ندارد. از سوی دیگر در قرآن آمده:ونادی نُوْحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وأَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِیْنَ قالَ یا نُوْحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ؛ [131] .نوح به درگاه خدا عرض کرد: بار پروردگارا! فرزند من از اهل‌بیت من است و وعده تو هم حتمی است که تو قادرترین حکمفرمایانی، خدا به نوح خطاب کرد که فرزند تو هرگز از اهل تو نیست، او را عملی بسیار ناشایسته است.در حقیقت هدف از طرح ادعاهایی از قبیل: قرابت و معاشرت، برای بازداشتن انظار از حقیقت امتیاز این برگزیدگان بر دیگراندر فضایل و خصال نیک و در تمام خوبی‌ها و زیبایی هاست.

استعمال کلمه اهل البیت

ابن حجر هیثمی پیرامون این کلمه می‌گوید: «اهل‌بیت دو استعمال دارد: یک استعمال به معنای اعم که گاهی اوقات شامل تمام افراد خاندان می‌شود و گاهی اوقات شامل زنان و گاهی اوقات هم شامل افرادی است که در محبت و ولایت وی صادق هستند. استعمال دیگر به معنای اخص و آنان کسانی هستند که در خبر مسلم نام برده شده‌اند.» [132] مقصود از کسانی که در خبر مسلم آمده همان اصحاب کساء است. در این باره می‌گوییم: این مطلب جای تأمل دارد؛ زیرا:1. صحت استعمال اهل‌بیت برای زنان، جز با نوعی مجازگویی و مسامحه معلوم نشده است. پیش از این بیان کردیم که گروهی از دانشمندان لغت این استعمال را انکار و یا در آن تشکیک کرده‌اند.2. وجود چند استعمال برای یک لفظ، در این جا برای ما اهمیت ندارد و بلکه صحت یا عدم صحت استعمال اهل‌بیت برای زنان پیامبر(ص) هم برای ما مهم نیست. آنچه اهمیّت دارد این است که مشخص شود منظور از این لفظ در خصوص آیه تطهیر چیست؟ گفتیم: رسول اکرم(ص) که از هر کس به اهداف و معانی قرآن آگاه‌تر است، آن را مشخص و معین فرموده است. پیامبر(ص) توضیح داده است که منظور خصوص اهل کساء هستند و تصریح نموده که دیگران و خصوصاً همسرانش از دایره شمول آن خارج می‌باشند. پیامبر(ص) تأیید کرده که آنان از اهل اویند ونه از اهل‌بیتش.3. آنچه که درباره سؤال ام سلمه و دیگران گذشت که از حضرت(ص) پرسید آیا او هم از اهل‌بیت است، بر عدم صحت استعمال این لفظ بر همسران پیامبر(ص) دلالت دارد وگرنه پرسش آنان که اهل زبان بودند چه معنایی داشت؟واثله روایت کرده که از رسول خدا(ص) شنیدم می‌گفت: فاطمه! تو اوّلین کسی هستی که از اهل‌بیتم به من می‌پیوندد و زینب اوّلین فرد از همسرانم است که به من ملحق می‌شود. [133] .این تفصیل بین دو لفظ، دالّ بر فرق موجود بین دو تعبیر است.4. سخن بعضی پیرامون مسأله‌ای دور می‌زند که آن را مسلّم گرفته‌اند و آن این که منظور از بیت در عبارت اهل البیت، خانه مسکونی ساخته شده از سنگ و خاک است و «الف» و «لام» هم «الف» و «لام» جنس و یا خانه نسبی؛ در حالی که اظهر و ارجح این است که مراد از بیت، بیت نبوت و رسالت باشد، با این احتمال که «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد خارجی باشد و در نتیجه منظور خصوص خانه‌ای باشد که اهل کساء در آن اجتماع کردند. روشن است که بنا بر احتمال ارجح و اقوی برای آن که یک انسان بتواند جزء بیت نبوت گردد منوط است به حصول کمال اهلیت و استعداد برای نیل به این مقام عالی. بنابراین ابولهب نمی‌تواند از بیت نبوت باشد و همین طور دو فرزندش عتبه و معتب که پس از نزول آیه تطهیر به اسلام گراییدند. خداوند متعال آنانی را که به کمالات لازم جهت نیل به این مقام رسیده‌اند می‌شناسد و آنان را به پیامبر اکرم(ص) معرفی و آن حضرت هم آنان را از طریق حدیث کساء و دیگر متونی که از او به ما رسیده برای‌مان معین‌می‌کند.

توجیه نادرست

ملاحظه دیگری که یکی از نویسندگان در این جا ثبت کرده این است که حدیث ام سلمه و ابوسعید با این حقیقت تصادم دارد که آیه تطهیر، یک آیه مستقل نیست، بلکه بخشی از یک آیه است. پس چگونه یک جزء آیه می‌تواند در یک امر و مناسبت نازل شود و جزء دوم آن ناظر به آن مناسبت نباشد و متعرض آن مسأله نشود...؟ حق این است که گفته شود این شمول (شمولیت اهل کساء) یا حصر، با استناد به این جمله قرآنی و سیاق و شرایط نزول آن درست نیست. [134] .آنچه کلام او را توجیه می‌کند احادیث منسوب به پیامبر(ص) است که اگر صحیح باشد، قصد تعمیم مدلول این جمله قرآنی را دارد تا افزون بر زنان‌پیامبر(ص) چهار تن پاکیزه: علی، فاطمه، حسن و حسین را هم دربرگیرد. [135] .ما در این جا چند نکته را بیان می‌داریم:1. در وجود جمله‌های معترضه و نیز التفات در قرآن تردیدی نیست. هدف از این التفات بیان چیزی است مربوط به همان موضوعی که سایر فقرات قبلی و بعدی آیه به بررسی آن پرداخته است. با توجه به این وجه جایی برای ملاحظه وی مبنی بر این که آیه تطهیر، آیه مستقلی نیست، بلکه جزئی از یک آیه است باقی نمی‌ماند.2. پیش از این بیان کردیم که سیاق آیات، سخن با پیامبر(ص) و بیان کرامت اهل‌بیت اوست. پیامبر اکرم(ص) با آن اوامر و نواهی همسرانش را مورد خطاب قرار داده یا خطاب الهی از باب التفات متوجه زنان او شده و با بیان مطالبی آنان را مورد خطاب قرار داده که در تعظیم و تکریم مقام اقدس نبوت مدخلیت دارد. سپس برگشته تا کلام را در بیان آنچه که در آغاز شروع نمود به پایان رساند. این امر - بنا به هر دو تقدیر - موجب هیچ‌گونه مخالفتی با سیاق آیات نمی‌شود. ما این مطلب را پیش از این توضیح دادیم. از انحصار مقصود از اهل‌بیت در اصحاب کساء هیچ گونه معذوری پیش نمی‌آید، نه از حیث مخالفت با سیاق و نه از حیث شرایط نزول آیه مبارکه.3. سخن این مرد به وجود شکی در صحت حدیث کساء اشاره می‌کند. درحالی که ما پیش از این آوردیم که در صحاح سته و دیگر کتاب‌های مهم آمده و از روایات متواتر است. اگر جایز بدانیم که بر این حدیث شک و تردید وارد شود، پس از این به کدام حدیث می‌توان اعتماد کرد؟! و چگونه هم‌کیشان وی رضایت می‌دهند که در احادیث صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، مسند احمد بن حنبل و دیگران تشکیک کند؟!4. اگر قرآن دالّ بر چیزی است که پیامبر(ص) از عبارت اهل البیت می‌خواهد و بیان فرموه، توجیه این مرد بی معناست و اگر دالّ بر آن نیست، ولی پیامبر(ص) خواسته که مدلول آن را تعمیم بخشد، باید گفت که این غیر ممکن است؛ زیرا دلالت امری است واقعی و به صِرف خواست و محبت وی، از سوی مردم تحقق نخواهد یافت، مگر این که منظور این باشد که پیامبر(ص) قصد داشت از راه تنزیل و مجاز، دایره حکم قرآنی را توسعه دهد و اشخاصی را که در حقیقت از اهل‌بیت نیستند از آنان شمارد. اگر منظور این باشد پیش از این آوردیم که عکس آن درست است؛ زیرا کلمه اهل‌بیت جز با نوعی مجاز گویی بر زنان پیامبر(ص) صدق نمی‌کند.5. روایاتی که در فصل دوم بخش اوّل تقدیم داشتیم بیان کرد که پیامبر(ص) می‌خواست زنانش را از اهل‌بیت نفی کند. بنابراین، بر این نویسنده بود که با توجه به آن مدعی شود که پیامبر(ص) می‌خواست معانی قرآنی را تغییر داده، دلالت آیات را از وجه اصلی آن بگرداند؛ خصوصاً که روایات مورد نظر این نویسنده برحسب تصریح خود وی خصوص احادیث ام‌سلمه و ابوسعید خدری بوده است و مقتضای این احادیث آن است که ما بیان کردیم نه آنچه وی گفته‌است.

پیامبر برای تطهیر آنان دعا کرد

ابن تیمیه و دیگران گفته‌اند: مضمون این احادیث این است که پیامبر(ص) برای آنان دعا کرد که خداوند پلیدی را از آنان ببرد و آنها را پاکیزه گرداند. [136] نهایت این که پیامبر(ص) پس از نزول آیه برای آنان دعا کرده باشد که از پرهیزگارانی باشند که خداوند پلیدی را از آنان زدوده و آنها را پاکیزه گردانده است، لذا رسول خدا(ص) دوست داشته که آنان را در آیه‌ای داخل کند که همسرانش مورد خطاب آن هستند. بنابراین، دعایی است خارج از قرآن و بی‌ارتباط با آن. [137] .بنا به تعبیر دهلوی این دلیل صریحی است که نزول آیه فقط درباره زنان پیامبر(ص) بوده است. پیامبر(ص) با دعای مبارک خود این چهار تن‌4 را در آن کرامت داخل کرده است و اگر آیه درباره آنان فرود آمده بود نیازی به دعای پیامبر(ص) نبود. چرا پیامبر(ص) تحصیل حاصل می‌کرد؟ به همین دلیل است که ام سلمه را در این دعا شریک می‌کند با این که می داند این دعا در حق وی تحصیل حاصل است. [138] و بنا بر تعبیر آلوسی، اگر اراده، اراده تکوینی باشد، این دعا بی معناست. [139] .ما در این جا چند نکته را بیان می‌کنیم:1. این گفته وی که اگر این آیه درباره اهل کساء نازل شده بود، نیازی به این دعا برای آنان نبود؛ چه این دعا تحصیل حاصل است، گفته نادرستی است؛ زیرا فایده دعا، استمرار و تداوم این تطهیر در آینده است. بنابراین، هیچ اشکالی ندارد که این آیه درباره اهل کساء فرود آمده باشد که از اوّل از هرگونه پلیدی پاکیزه بودند و پیامبر اکرم(ص) هم برای آنان دعا فرموده تا در آینده نیز این طهارت تداوم یابد. ممکن است فایده این دعا، زیادت مراتب و درجات خلوص و پاکیزگی آنان و تعمیق و ترسیخ آن به صورت قوی‌تر و کامل‌تر باشد. ممکن است که فایده آن هر دو مسأله باشد.2. علامه مجلسی؛ می‌گوید: «بنا بر آنچه که در بعضی از روایات آمده این آیه پس از دعای پیامبر(ص) برای آنان فرود آمده است.» [140] .3. در پاسخ به آلوسی که گفت: اگر اراده، اراده تکوینی باشد، این دعا بی‌معناست، بیان می‌داریم: اگر اراده، اراده تشریعی هم باشد، باز نیازی به‌دعا نیست؛ زیرا معنا ندارد که آن حضرت(ص) بگوید: خدایا! خاندانم را مشمول اوامر و نواهی خود قرار ده و اگر به اوامر و نواهی تو عمل کردند، آنان‌را از آثار مخالفت با اوامر و نواهی خود دور گردان. هر کس کوچک‌ترین فهمی داشته باشد چنین دعا نمی‌کند تا چه رسد به عقل کل، مدیرکل و امام کل.4. ابن تیمیه هم که آن گفته را بر زبان آورده، حدیث کساء را صحیح دانسته و بیان کرده که مسلم و احمد (بن حنبل آن را روایت کرده‌اند. در این‌جا چند نکته را بیان می‌داریم:الف) کسانی که ابن تیمیه آنان را نام برده علاوه بر این که حدیث کساء را روایت کرده‌اند، بیان داشته‌اند که رسول خدا(ص) هنگامی این آیه را خواند که اهل کساء را جمع کرده بود، نه این که به مضمون آیه برای آنان دعا فرمود. بعضی از اینان تصریح کرده‌اند که آیه در این مناسبت نازل شد. ده‌ها منبع دیگر هم به همین مطلب تصریح کرده‌اند؛ بدان جا مراجعه نمایید.ب) شخص ابن تیمیه همان متنی را برگزیده که در آن تصریح شده این آیه در همین مناسبت نازل شد، [141] امّا آن‌گاه که درصدد اعتراض و مناقشه برمی‌آید، متن دیگری را مورد اعتراض قرار می‌دهد که به گمان وی در رسیدن به هدف وی که ناشی از ناصبی‌گری، کینه‌توزی و عداوت با علی(ع)، خاندان و شیعیان اوست؛ یعنی برگراندن هرگونه فضیلتی که از آن ایشان است به دشمنان و بدخواهانشان مفید است.5. حتی اگر پیامبر(ص) آن گونه برای شان دعا فرموده و اصلاً آیه تطهیر نازل نشده بود، باز خداوند سبحان فرموده: «ادعونی أستجب لکم» حال آیا گمان می‌رود که خدا دعای پیامبرش را رد کند و او را ناکام سازد، در حالی که خود اینان اعتراف کرده‌اند که پیامبر(ص) مستجاب الدعوه بود. [142] .6. دهلوی سخن خود را نقض کرده می‌گوید: «... لیکن محققان اهل سنت عقیده دارند که اگر چه این آیه درباره زنان پاکیزه پیامبر(ص) فرود آمده، امّا به حکم این که عمومیت لفظ معتبر است نه خصوصیت سبب، همه اهل‌بیت در این بشارت داخل هستند و دعای پیامبر(ص) در حق این چهار تن با توجه به خصوص سبب بوده است.» [143] .7. امّا این که گفت: آیه تطهیر در اراده زنان صراحت دارد، لیکن پیامبر(ص) دوست داشت که اصحاب کساء را در ضمن آنان داخل کند...؛ پیش از این آوردیم که نه تنها سیاق آیات از اراده اصحاب کساء بدون زنان پیامبر(ص) ابا ندارد، بلکه انسجام و مناسبت بیش‌تری دارد تا این که زنان مخاطب باشند. ما این مطلب را در بخش اوّل کتاب توضیح دادیم.8. در این جا این سؤال پیش می‌آید که چرا رسول خدا(ص) دوست داشت که فقط این اشخاص را در اهل‌بیت داخل کند؟ اگر این کار به خاطر قرابت نسبی آنان بود، باید دانست که افرادی بودند که از این جهت از بعضی از اینان به پیامبر(ص) نزدیک‌تر بودند و یا افرادی در همین رتبه قرار داشتند - چنان‌که پیش از این آوردیم - پس چرا آنان را نیاورد؟ علاوه بر این که ما پیامبراکرم(ص) را بالاتر از آن می‌دانیم که حرکات و مواضعش ناشی از تعصبات قومی و خویشاوندی باشد. اگر این اقدام پیامبر(ص) به واسطه خصوصیتی در اینان بود، حال اگر این خصوصیت در زنانش هم موجود بود مثل معاشرت، چنان که ادعا کرده‌اند، پیش از این آوردیم که معاشرت موجب این مدال عظیم و این تکریم و گرامی داشت مهم نمی‌شود؛ و اگر این خصوصیت در زنانش موجود نبود، مثل عصمت و برگزیده خدا بودن، به مقتضای این خصوصیت، زنان از مفاد آیه خارج می‌شوند.

هیثمی و به هم آمیختن غث و سمین

هیثمی می‌گوید: (این آیه با کلمه «إنّما» که مفید حصر است شروع شده تا بیان دارد که اراده خداوند منحصر به زدودن پلیدی - که گناه و شک در چیزی است که بایستی بدان ایمان داشت - از آنان و نیز پاکیزگی آنها از تمامی احوال و اخلاق مذموم است.» [144] .همو گوید: «حکمت ختم آیه به کلمه تطهیراً، مبالغه در رسیدن آنان به بالاترین رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهیر است. تنوین آن هم تنوین تعظیم و تکثیر و اعجاب است و مفید این مطلب می‌باشد که این طهارت از جنس طهارت متعارف و مأنوس مردمان نیست. آن‌گاه پیامبر(ص) تمام آن را با تکرار درخواست آنچه در این آیه آمده، با این دعا تأکید فرمود: خداوندا! اینان اهل‌بیت من هستند...، چنان که گذشت، و نیز با داخل کردن خود در شمار آنان در تأکید آن کوشیده تا از اندراج آنان در سلک خویش به آنان نیز برکت رسد. در روایتی آمده پیامبر(ص) جبرئیل و میکائیل را هم در اشاره به علو مرتبت آنان همراه ایشان کرده است. با درخواست صلوات بر آنان هم براین معنا تأکید کرده است.» [145] وی آن‌گاه بخشی از روایات را در این باره برشمرده است. اگرچه ما با این گفته‌های هیثمی موافق هستیم، امّا حق خود می‌دانیم که دو نکته را در این باره متذکر شویم:1. وی پلیدی را در گناه و شک در آنچه که باید بدان ایمان داشت منحصر کرده است، امّا پلیدی (رجس) عام‌تر از آن است. بروسوی گفته: «و شما را از آلودگی‌های گناهان به نحو شایسته‌ای پاکیزه گرداند. استعاره رجس برای معصیت و ترشیح به تطهیر برای افزونی تنفر از معاصی است.» [146] .این سخن پیامبر(ص) را با استناد به آیه تطهیر آوردیم که فرمود: من و اهل‌بیتم از گناهان پاکیزه‌ایم.رازی گفته: «لیذهب عنکم الرجس؛ یعنی گناهان را از شما دور سازد.» [147] .ابن عباس هم می‌گوید: «رجس، عمل شیطان است و هرآنچه که رضای خدا در آن نباشد.» [148] .خداوند فرموده:انّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان؛ [149] .همانا که شراب و قمار و بت‌پرستی و تیرهای گروبندی، همه اینها پلید و از عمل شیطان است.إِلّا أَنْ یَکُوْنَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوْحاً أَوْ لَحْمَ خِنْزِیْرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ [150] ؛جز آن که میته (حیوان مرده) باشد یا خون ریخته یا گوشت خوک پلید است. خداوند متعال درباره اغنیا که از رفتن به جهاد سرباز زده بودند، می‌فرماید:فَأعْرِضُوْا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْواهُمْ جَهَنَّم [151] ؛از آنها اعراض کنید که مردمی پلیدند و به موجب کردار زشت خود به آتش دوزخ مأوا خواهند یافت.آنچه بر این مطلب دلالت دارد فراوان است و ما در این مختصر مجال تتبع همه آن را نداریم. در این باره به کتاب های تفسیر، حدیث و تاریخ مراجعه کنید. [152] .2. این که گفت: «آن‌گاه پیامبر(ص) تمام آن را با تکرار درخواست آنچه در این آیه آمده، با این دعا تأکید فرمود...» به روایاتی اشاره دارد که می‌گوید: پیامبر(ص) دعا کرد که خداوند پلیدی را از اهل کساء بزداید و آنان را پاکیزه گرداند. سؤال این جاست که چرا وی به این مطلب اشاره نکرده که آیه تطهیر درباره این مناسبت و در اجابت دعای پیامبر(ص) و پاسخ درخواستش نازل شده است. چنان که روایات فراوانی بدان تأکید دارد؟ چرا به روایاتی اشاره نکرده که تصریح دارد پیامبر(ص) چندین ماه به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه(ص) می‌آمد و آیه تطهیر را تلاوت می‌کرد و بلکه در بعضی از متون آمده که آن حضرت(ص) تا هنگام وفات به این کار ادامه داد؟! ما پاسخ آن را نمی‌دانیم. چه بسا که زیرکان تیزهوش برای آن پاسخی بیابند.

دلایل واهی در شمول همسران پیامبر

دلایل واهی در شمول همسران پیامبر

ما قصد داریم این فصل را به طرح استدلال‌های کسانی اختصاص دهیم که عقیده دارند در آیه تطهیر، زنان پیامبر(ص) به تنهایی - چنان که عکرمه پیرو مذهب خوارج می‌گفت و یا همراه اصحاب کساء، آن‌گونه که سایر اهل سنت عقیده دارند - اراده شده‌اند.

زنان پیامبر

گروهی از عالمان سنی بر این عقیده خود که زنان پیامبر(ص) به تنهایی اهل‌بیتند یا با دیگران، به چند چیز استدلال کرده‌اند. ما آن امور را بیان و به مناقشه‌هایی که بر آن وارد است یا دانشمندان بر آن وارد کرده‌اند اشاره می‌کنیم.دلیل اوّل: دلالت سیاقیمهم‌ترین چیزی که اینان در اثبات عقیده خود بدان استدلال کرده‌اند، سیاق آیات است؛ زیرا آیات پیش و آیات پس از این آیه خطاب به آنان است. بنابراین، تطهیر هم فقط از برای اینان باشد. خداوند متعال فرموده: یا نساء النبی لستّن کأحد من النساء إن اتقیتنّ فلا تخضعن بالقول... إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس... واذکرن ما یتلی فی بیوتکن... [153] .در این باره می‌گوییم:1. پیش از این دانستیم که سیاق آیات از انحصار آیه تطهیر در اصحاب کساء ابا ندارد و بلکه ظاهر کلام و متعیّن از آن هم همین است؛ چه مراد بودن زنان پیامبر(ص) از این آیه یا حتی شامل آنان بودن هم به محذورهای متعددی برخورد می‌کند و بلکه به سبب عدم تناسب بین لحن خطاب در آیات پیش و پس از آیه تطهیر و لحن خطاب در آیه تطهیر، موجب خلل در سیاق است. این گذشته از محذورهای دیگری است که پیش از این آوردیم و نیازی به تکرار آن نمی‌بینیم.2. دانستیم که در صحت اطلاق عبارت اهل‌بیت بر زنان پیامبر(ص) مناقشه بزرگی وجود دارد. بعضی از پیشوایان لغت، به عدم صحّت آن تصریح کرده‌اند. تصریح زید بن ارقم هم خواهد آمد که می‌گوید: اطلاق این عبارت بر زنان پیامبر(ص) نادرست است.3. پرسش ام سلمه از پیامبر(ص) که آیا او هم از اهل‌بیت است و یا این‌که‌از پیامبر(ص) خواست تا او را هم از اهل‌بیت قرار دهد، مؤید عدم صدق این عبارت بر زنان پیامبر(ص) است و گرنه شک و پرسش و یا درخواست ام سلمه از پیامبر(ص) موجه نبود.به این نکته هم اشاره می‌کنیم که بر حسب تصریح روایات، پیامبر(ص) پذیرفت که ام‌سلمه از اهل و از همسران او باشد، اما این را که از اهل‌بیت او باشد رد کرد. بدین ترتیب روشن می‌شود که این ادعا بی‌مورد است که می‌گوید: وقتی که ام سلمه دید پیامبر(ص) اهل‌بیت خود را زیر پارچه جمع کرده، دراین‌باره به شک افتاد و همین شک او را بر آن داشت تا از پیامبر(ص) پرسش کند. مگر این که فهمیده باشد که مراد خانه مسکونی خاصی است که پیامبر(ص) اهل‌بیتش را در آن جمع کرد و ام سلمه خود را از آن بیرون دید و رسول‌خدا(ص) او را از ورود بدان بازداشت. این در ردّ کلام و نیز ادعای آنان مبنی بر دخول زنان پیامبر(ص) در حکم آیه مؤکّدتر است.4. اگر بپذیریم که سیاق آیات در مخاطب بودن زنان پیامبر(ص) ظهور دارد، باز دانستیم که بایستی به واسطه روایاتی که اهل‌بیت را منحصر در آل‌عبا می‌داند، از این ظهور دست برداشت.5. حتی اگر وجود اختلاف سیاق را بپذیریم، با استطراد و اعتراض، نه منافاتی با بلاغت کلام دارد و نه از ارزش و قوت آن می‌کاهد.6. تغییر ضمیرها از مؤنث به مذکر و سپس آوردن لفظ بیت محلّی به «الف» و «لام» عهد و این مطلب که وقتی خانه‌های زنان پیامبر(ص) را اراده کرده، از آن به صیغه جمع مضاف به «کنّ» یاد کرده: «بیوتکن»، همه مؤید این است که زنان پیامبر(ص) مخاطب آیه تطهیر نیستند.این جدای از سایر مطالبی است که پیرامون این نکته بیان داشتیم که خطاب آیات، متوجّه پیامبر(ص) و بیت نبوت است و سخن زنان حضرت بر سبیل التفات به آنان آمده و یا استمرار خطاب پیامبر(ص) به آنان است، درجهت امتثال فرمان خداوند متعال در ابلاغ آن امور به زنان خود.دلیل دوم: بیت، به معنای خانه مسکونیاینان در اثبات عقیده خود مبنی بر ورود زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه استدلال کرده‌اند که منظور از بیت در این آیه، خانه‌های مسکونی زنان اوست؛ زیرا خداوند فرموده: «واذکرن ما یتلی فی بیوتکن» در این‌جا بیت (خانه را به زنان اضافه کرده، بنابراین، باید زنان پیامبر(ص) در مدلول این آیه داخل باشند؛ زیرا آنان ساکن در خانه‌های پیامبرند. [154] .آن گونه که زمخشری و بیضاوی گفته‌اند: دست کم این آیه ناظر به این است که بیت (خانه) اعم از خانه نسبی و خانه مسکونی است. بنابراین، زنان پیامبر(ص) را هم در بر می‌گیرد. [155] .امّا این استدلال هم بنا به دلایلی ناتمام است. ما به چند مورد اشاره می‌کنیم:1. پیش از این دانستیم که مراد از بیت، بیت نبوت و مرکز رسالت [156] است. دست کم ظاهر مطلب، هرچند به نحو احتمال چنین است؛ زیرا احتمال این‌معنا موجب می‌شود که استدلال بدان بر مراد بودن خانه مسکونی و آن‌گاه استدلال بر این که خطاب آیه متوجه زنان پیامبر(ص) است سست و ضعیف باشد.اگر هم به فرض بپذیریم که مراد خانه مسکونی است، باز «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد خارجی و آن خانه‌ای است که اهل کساء با پیامبر(ص) در آن اجتماع کردند. بنابراین، هر کس در آن موقع داخل آن خانه نبود، از مفاد آیه بیرون می‌شود، خصوصاً که بنا به نص روایات، پیامبر(ص) ام سلمه و دیگران را بیرون کرد.2. بارها بیان کرده‌ایم که کلمه «أهل البیت» در این آیه مفرد محلّی به «الف» و «لام» عهد آمد، بر خلاف خانه مسکونی که دو بار پیش و پس از آیه‌تطهیر با صیغه جمع مؤنث آمده است. این دلالت دارد که در این آیه، مراد از بیت، خانه مسکونی نیست.3. پیش از این آمد که صحت اطلاق «اهل البیت» بر زنان پیامبر(ص) مورد وثوق نیست. انکار آن توسط زید بن ارقم هم خواهد آمد. پرسش ام سلمه از پیامبر(ص) را هم آوردیم که پرسید: آیا او هم از اهل‌بیت است و می‌تواند در جمع آنان وارد شود؟ امّا پیامبر(ص) آن را رد کرد. اگر این استعمال مجازی است باید قرینه داشته باشد.دلیل سوم: حدیث ام سلمهاینان در اثبات عقیده خود به روایتی استدلال کرده‌اند که از ام سلمه نقل شده است. در این روایت آمده وقتی که پیامبر(ص) اهل‌بیتش را زیر پارچه جمع کرد و در ارتباط با آیه تطهیر - که فعلاً مورد بحث ماست - در حق آنان چیزی بیان فرمود، ام سلمه به او گفت: آیا من از اهل‌بیت تو نیستم؟ پیامبر(ص) گفت: چرا، ان شاء الله. [157] .در این باره چند نکته را بیان می‌کنیم:1. همین پرسش ام سلمه اشاره دارد که کلمه «اهل البیت» برای دلالت بر ورود وی در مدلول آیه تطهیر کفایت نمی‌کند وگرنه سؤالش بی مورد بود؛ زیرا در آن صورت شکی در این نبود که وی از اهل‌بیت است. آنچه روایات دیگر بیان داشته، مبنی بر این که پیامبر(ص) ام سلمه را از اهل و از زنان خود دانست، نه از اهل‌بیتش، جایی برای این ادعا باقی نمی‌گذارد که اقدام پیامبر(ص) در جمع آن افراد زیر پارچه، این شبهه را برای او پیش آورد و در اثر همین شبهه بود که آن سؤال را مطرح کرد؛ زیرا این کار پیامبر(ص) بر خروج ام سلمه از دایره شمول اهل‌بیت مؤکّدتر است. چه نه به درخواستش پاسخ مثبت داد و نه شبهه حاصله برای او را نفی نمود، البته اگر بتوان نام آن را شبهه گذاشت.2. پاسخ پیامبر(ص) به ام سلمه در روایتی که هم اکنون مورد بحث است؛ یعنی عبارت «إن شاء الله»، شک در صدق عبارت «أهل‌بیت» بر زنان پیامبر(ص) را تقویت می‌کند؛ زیرا اگر آنان داخل در مدلول آیه بودند، تعلیق آن بر مشیت خداوند بی‌معنا بود. این گفته که «اِن» به معنای «اذ» است، هیچ توجیهی ندارد، مگر تمایل شدید آنان، مبنی بر این که زنان پیامبر(ص) از اهل‌بیت باشند.اگر بپذیریم که «اِن» به معنای «اذ» است، باز دلالت دارد که آنان در حال حاضر از اهل‌بیت نیستند، بلکه هنگامی که مشیت الهی بدان تعلق گیرد. دست کم دلالت دارد که اگر مشیت الهی تعلق نگیرد، کلمه «أهل البیت» بر ورود آنان در دایره آن دلالت نمی‌کند.3. این حدیث معارض احادیث فراوانی است که تصریح دارد زنان پیامبر(ص) از دایره اهل‌بیت خارج هستند. این مطلب از چندین طریق صحیح از ام سلمه روایت شده است؛ این حدیث قادر به معارضه با احادیث نفی کننده نیست؛ زیرا بین این حدیث و آن احادیث، هیچ گونه تناسبی، چه از جهت سند و چه از جهت دلالت وجود ندارد.4. این حدیث با زیادتی روایت شده که دلالت دارد پیامبر(ص) ام سلمه را زیر پارچه وارد نکرد تا او را در آنچه که خداوند به اهل‌بیت اختصاص داده شریک سازد، بلکه منظورش خشنودی ام‌سلمه و طیب خاطر او بود. آمده است که ام‌سلمه پس از فرموده پیامبر(ص) در پاسخ او که فرمود: چرا، گفت: پیامبر(ص) وقتی او را زیر پارچه برد که دعایش برای پسرعمو، دختر و دو نواده‌اش تمام شده بود.در این باره به منابعی که در فصل دوم بخش اوّل بیان کردیم مراجعه فرمایید.5. اگر وارد کردن ام سلمه در اهل‌بیت درست باشد، باز اخص از مدعای آنان است؛ زیرا تنها بر این دلالت دارد که ام‌سلمه از اهل‌بیت است نه سایر همسران پیامبر، چرا که ممکن است ام‌سلمه را خصوصیتی باشد که به واسطه آن مستحق ورود به دایره اهل‌بیت پیامبر(ص) شده است، کاملاً مثل سلمان فارسی که به خاطر خصوصیتی که داشت، پیامبر(ص) فرمود: سلمان از ما اهل‌بیت است. آنچه دلالت می‌کند که این کار به خاطر خصوصیتی در ام‌سلمه بود، روایتی است که می‌گوید: پیامبر(ص) عایشه و زینب را از ورود به دایره اهل‌بیت خود منع کرد. داشتن این خصوصیت از ام‌سلمه آن زن با اخلاص مجاهد بعید نمی‌نماید.دلیل چهارم: حدیث زید بن ارقمهم‌چنین در اثبات ورود زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه تطهیر به حدیث زید بن ارقم استدلال کرده‌اند. هنگامی که زید حدیث ثقلین را در سیاق روایت خویش از حدیث غدیر روایت کرد، به او گفتند: آیا زنان پیامبر(ص) از اهل‌بیت او نیستند؟ پاسخ داد: زنانش از اهل‌بیت اویند، ولیکن اهل‌بیت او کسانی هستند که پس از وی صدقه بر آنان حرام شده است؛ یعنی آل علی، آل‌عقیل، آل جعفر و آل عباس. [158] .ما در پاسخ می‌گوییم: این استدلال هم به چند دلیل نادرست است. ماگذشته از متون صحیح و صریحی که آوردیم و بیان می‌داشت که اهل‌بیت پیامبر(ص)، آل عبا و امامان دوازده‌گانه(ع) هستند، دلایل زیر را بیان می‌کنیم:1. این تفسیر زید بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارده از رسول‌خدا(ص) که در آن اهل‌بیت خویش را در اهل کساء و امامان دوازده‌گانه محدود کرده، به آن عمل نمی‌شود.2. ما در صحّت انتساب این روایت به زید بن ارقم تردید داریم؛ زیرا خواهد آمد که وی منکر این بود که زنان پیامبر(ص) از اهل‌بیت باشند و بر این انکار خود استدلال می‌کرد. ما انکار زید را به هنگام بحث پیرامون نظریه، قائل به این که اهل‌بیت پیامبر(ص) بنی هاشم هستند که صدقه بر آنان حرام شده است خواهیم آورد.3. از سیاق عبارت منقول از زید در این استدلال به دست می‌آید که زید این عقیده را که زنان پیامبر(ص) از اهل‌بیت او باشند نفی کرده است. دلیل آن این است، وی بیان داشته که مراد از اهل‌بیت کسانی است که پس از پیامبر(ص) صدقه بر آنان حرام شد، در حالی که زنانش از صدقه محروم نشدند، بلکه فقط بنی‌هاشم بودند که از صدقه محروم گشتند.4. ظاهراً زید کلامش را با صیغه استفهام انکاری آورده است و ادات استفهام را حذف و آن را در تقدیر گرفته است. گویا گفته است: آیا زنانش از اهل‌بیت او هستند؟ آنچه بدین مطلب اشاره دارد این است که عبارت (ولکن) را به دنبال آن آورده است. معنای این عبارت آن است که آنچه پس از آن آمده درست است. در غیر این صورت، مناسب‌تر این بود که عبارت این‌گونه باشد: «زنانش از اهل‌بیت اویند و همین طور (کذا) کسانی که پس از او از صدقه محروم شدند.»5. کسانی پس‌از رسول‌خدا(ص) از صدقه محروم شدند، منحصر به‌کسانی که زید نام برده نیست؛ زیرا بنی‌عبدالمطلب هم در محرومیت با آنان شریکند. [159] .6. بنابر نظر صحیح، ال مرد غیر از خود اویند. بنابراین، پیامبر(ص) از دایره اهل‌بیت خارج می‌شود. [160] این خلاف عقیده محققان و نیز مخالف مدلول صریح روایات فراوانی است که پیش از این آوردیم. هم‌چنین علی(ع) هم خارج می‌شود، چرا که او هم بنابر نص آیه مباهله نفس پیامبر(ص) است.دلیل پنجم: گفتار عکرمه و ابن عباسدر اثبات این نظر که آیه تطهیر ناظر به خصوص زنان پیامبر(ص) است استدلال کرده‌اند که ابن عباس و عکرمه بدان عقیده داشته‌اند. [161] .در ردّ این استدلال می‌گوییم:1. حتی اگر نسبت این عقیده به ابن عباس درست باشد - اشاره خواهیم کرد که این انتساب نادرست است - باید دانست که این اجتهاد او، عکرمه، مقاتل و عروة بن زبیر است و با وجود نص صریح و صحیح رسول خدا(ص) در تبیین اهل‌بیت، این اجتهاد مردود است.2. پیش از این آمد که سیاق آیات می‌رساند که زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه تطهیر داخل نیستند. این هم قرینه دیگری است بر اشتباه اینان در اجتهاد خود. علاوه بر این دلالیل دیگری هم در اشتباه آن وجود دارد. از جمله گفته اهل لغت و دیگر مسائل که بدان اشاره کرده‌ایم و همه با هم عدم دخول آنان در مدلول آیه را تقویت می‌کند.3. گفته ابن عباس - اگر درست باشد - و نیز گفته عکرمه ودیگران با گفتار ابو سعید خدری، ام‌سلمه، عایشه و دیگران معارض است که گفته‌اند: آیه تطهیر به اهل کساء اختصاص داشته، زنان پیامبر(ص) از مفاد آن خارجند.

بی گناهان متهم

ما در صحت انتساب این گفته به ابن عباس، کلبی و سعید بن جبیر تردید زیادی داریم. در بیان تردید خویش می‌گوییم:الف) ابن عباسنسبت این گفته به ابن عباس نادرست است. در روایات دیگری از وی باسند صحیح‌تر آمده که می‌گفت: آیه تطهیر درباره اهل کساء(ع) فرود آمد. بعضی از روایات وی دلالت دارد که اهل‌بیت(ع) کسانی هستند که با پیامبر(ص) نسبت رحمی داشته و از عشیره اویند. این روایت همان روایتی است که در آن بیان کرده که خداوند پیامبرش را از میان بهترین قبیله‌ها و آن‌گاه از بهترین خانواده‌ها برگزیده است. [162] .ظاهراً روایت این عقیده از ابن عباس، منحصر در روایت عکرمه از اوست و به نظر می‌رسد که سعید بن جبیر هم روایت خود از ابن عباس را از عکرمه گرفته است؛ زیرا ابن مردویه آن را از سعید بن جبیر از عکرمه از ابن عباس روایت کرده است. [163] .ب) کلبینسبت دادن این عقیده به کلبی هم واضح البطلان است؛ زیرا کلبی در شمار کسانی آمده که عقیده داشتند مراد این آیه خصوص اهل کساء است و زنان پیامبر(ص) را دربر نمی‌گیرد. [164] .ج) سعید بن جبیرنسبت این عقیده به سعید بن جبیر هم مورد شک و تردید است. آنان ادعا کرده‌اند که سعید بن جبیر اختصاص آیه به زنان پیامبر(ص) را از ابن عباس روایت کرده است. بنابراین، روشن می‌شود که نویسنده، ابن عباس را اهمال کرده و به ذکر ابن جبیر بسنده کرده است، لذا دیگران وی را در شمار معتقدان به این عقیده نام برده‌اند.

کینه توزان و بدخواهان

ما بدخواهی و کینه‌توزی عروة بن زبیر، عکرمه و مقاتل بن سلیمان را نسبت به علی(ع) خصوصاً و نسبت به فرزندان علی(ع) عموماً بعید نمی‌دانیم. در توضیح این مطلب می‌گوییم:الف) عروه متهم به بدخواهی بنی هاشمآرای عروه که دوست داشت برای خاله‌اش عایشه فضیلت ردیف کند، خصوصاً درباره علی(ع) غیر قابل اعتنااست. عروه بغض و کینه شدید و دشمنی و عداوت بزرگی از علی(ع) دردل داشت تا آن‌جا که هرگاه نام علی(ع) برده می‌شد، از او بدگویی و انتقادمی‌کرد [165] و او را ناسزا و دشنام می‌داد و دستانش را بر هم می‌زد. [166] اسکافی او را از جمله تابعینی شمرده است که اخبار زشتی درباره علی(ع) می‌ساختند. [167] .عبد الرزاق صنعانی از معمر روایت کرده که گفت: زهری دو حدیث از عروه از عایشه درباره علی(ع) داشت. روزی درباره این دو حدیث از وی پرسیدم. پاسخ داد: می‌خواهی با آن دو و حدیثشان چه کنی؟ همانا که من هر دو را متهم به بدخواهی بنی هاشم می‌دانم. [168] مردم برای استماع روایات او اجتماع می‌کردند. [169] به ابن عمر گفت: ما نزد این پیشوایان خود می‌نشینیم. آنان سخن می‌گویند و با این که می‌دانیم حق غیر آن است، آنان را تصدیق می‌کنیم، به ستم قضاوت می‌کنند و ما آنان را تقویت می‌کنیم و این قضاوتشان را نیکومی‌شماریم. نظر تو در این باره چیست؟ پسر عمر به او گفت: پسربرادرم! ما نزد رسول خدا(ص) بودیم و آن را نفاق می‌شمردیم، ولی نمی‌دانم که از نظر شما چگونه است؟ [170] .ب) عکرمه خارجی، کینه توز اهل‌بیتوضع عکرمه مشهورتر از آن است که بیان شود. او از خوارج [171] و از پیروان عقیده نجده حروری است (نجده از سردمداران خوارج و دشمن‌ترین آنان با علی(ع) بود). عکرمه به مغرب رفت و اوّلین کسی است که عقیده صفریه را در میان آنان نشر داد. [172] بنابراین، مذهب خوارج در مغرب از او گرفته شده است. [173] .در متن دیگری آمده عکرمه بر در مسجد ایستاد و گفت: کسی در مسجد نیست مگر کافران. او پیرو عقیده اباضیه (فرقه‌ای از خوارج بود. [174] عکرمه ادعا کرده که ابن عباس هم معتقد به رأی خوارج بود. [175] او متهم به کذب بود. [176] به حدیث او احتجاج نکنند و مورد انتقاد مردم باشد. [177] دروغ سازی وی از زبان ابن عباس معروف و مشهور است. [178] عبدالله بن عباس او را به در مستراح بسته بود، به او گفتند: آیا از خدا نمی‌ترسی؟ پاسخ داد: این خبیث بر پدرم دروغ می‌بندد. [179] انگشتر طلا به دست می‌کرد، آواز می‌خواند و به بی نمازی و بازی نرد متهم است. به شرح حال وی در منابع مراجعه کنید.ج) مقاتل بن سلیماندانشمندان علم رجال، مقاتل بن سلیمان را کذّاب خوانده‌اند. [180] جوزجانی می‌گوید: مقاتل کذّابی بی باک بود. از ابوالیمان شنیدم که می‌گفت: مقاتل به این جا آمد و پشت به قبله کرد و گفت: در مورد آنچه پایین‌تر از عرش است از من بپرسید. گفته شده که وی مانند این سخن را در مکّه هم برزبان آورد. مردی برخاست و پرسید: به من بگو روده‌های مورچه کجاست؟ مقاتل ساکت شد. [181] داستان دیگری هم در بیروت دارد. [182] روشن است که وی با این کار خویش قصد داشت خود را شبیه به علی(ع) سازد، امّا خداوند او را رسوا ساخت. ابن حبان گوید: مقاتل علم قرآن را از یهود و نصارا، آن گونه که موافق کتاب‌های آنان بود می‌گرفت. (او اهل تشبیه بود و) خداوند را به مخلوقات تشبیه می‌کرد. در حدیث دروغ‌پرداز بود. [183] .بحث درباره این مرد و این که وی دجّال، در حدیث ضعیف، متروک و متهم بود، فراوان است و در این مختصر فرصت ایراد آن را نداریم. [184] او را فاجر و فاسق هم توصیف کرده‌اند. [185] برای شناخت آنچه درباره او گفته‌اند به شرح حال وی در کتب رجال مراجعه کنید.دلیل ششم: زنان پیامبر(ص) سبب نزول آیهدر اثبات عقیده خود مبنی بر این که زنان پیامبر(ص) در آیه تطهیر مورد نظرند، استدلال کرده‌اند که آنان سبب نزول این آیه بودند و لذا یا به تنهایی بنابر قولی، و یا بنابر قول صحیح‌تر با دیگران داخل در آن هستند. در این باره احادیثی به ما رسیده که بیش‌تر آنها می‌تواند مستمسک این گفته باشد. [186] .از نظر ما این مطلب مورد شک و تردید است؛ زیرا پیش از این دانستیم که:1. سبب نزول آیه، زنان پیامبر(ص) نیستند، بلکه رسول اکرم(ص) و حفظ بیت نبوت و رسالت از کوچک‌ترین عیب و نقص، اگرچه ثانیاً و بالعرض و به‌واسطه زنان پیامبر(ص) باشد، سبب نزول آیه بوده است.2. احادیثی که بدان اشاره کرده‌اند، احادیث کساء است که اگر نگوییم همه آنها، دست کم بیش‌تر آنها نمی‌تواند مستمسک این عقیده باشد؛ زیرا این احادیث با تصریح و یا تلمیح بیان می‌دارد که زنان پیامبر(ص) در مضمون این آیه داخل نیستند.3. شک بزرگی در این باره وجود دارد که کلمه «أهل‌بیت» شامل زنان پیامبر(ص) هم باشد، مگر از باب مجاز که این هم نیاز به قرینه دارد. پیش از این آمد که قرائن، از خود آیات و خارج از آن بر ضد این مسأله اشاره دارد. افزون بر این محتمل است که منظور خانه‌ای باشد که اهل‌بیت در آن اجتماع کردند و «الف» و «لام» عهد خارجی باشد، چنان که در جای خود توضیح دادیم.دلیل هفتم: ظهور و عمومدر اثبات عقیده خود مبنی بر ورود زنان پیامبر(ص) در مضمون آیه تطهیر استدلال کرده‌اند که این لفظ، زنان و همسران را هم در بر می‌گیرد. بنابراین، منظور جمیع آنان است. [187] عقل نیز به اعتبار عرف و عادت لفظ «بیت» را به کسانی که در خانه سکونت دارند تخصیص می‌زند، نه به قصد انتقال، و عادتاً تبدّل و تحوّل در آنان، مثل زنان و فرزندان جاری نبود. برعکس غلامان و کنیزان که در معرض تحوّل و تبدّل از یک صاحب به صاحب دیگر بودند. [188] .گذشته از شک در این که لفظ «أهل‌بیت» بر زنان صدق کند - چنان که گذشت - در اصل برای ما محرز نشده که این لفظ عام باشد، و گذشته از وجود روایات متواتر و تصریح کننده یا اشاره کننده به خروج زنان از مفاد آیه، و گذشته از این که شک داریم منظور خانه مسکونی باشد و بلکه مراد بیت نبوت و رسالت است؛ در این باره می‌گوییم:صرف این که این لفظ، زنان و همسران را هم بر گیرد - اگر آن را بپذیریم - نمی‌تواند دالّ بر اراده جمیع باشد، مگر این که قرائنی دیگر - داخلی یا خارجی بر تعیین دقیق مراد اقامه نشود، در حالی که این قرائن، اهل‌بیت را در این جا در خصوص اهل کساء تعیین و منحصر می‌کند.دلیل هشتم: صلوات بر همسران پیامبر(ص)یکی از عالمان سنی در اثبات این مطلب که مراد از اهل‌بیت، زنان پیامبر(ص) است، چنین استدلال کرده که در صحیح مسلم و صحیح بخاری از پیامبر(ص) ثابت شده که وی به مسلمانان آموخت که این گونه صلوات بفرستند: أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَأَزْواجِهِ وَذُرِیَّتِهِ‌گذشته از اشکالات مختلفی که در جای جای این مختصر آوردیم و گذشته از این که در صحت روایت مورد اشاره وی شک و تردید فراوان داریم و بحث از آن را به جای دیگر به تأخیر می‌اندازیم، امّا نمی‌دانیم که چگونه چیزی که در صحیحین به اثبات رسیده بر ورود زنان در اهل‌بیت دلالت می‌کند، در حالی که پیامبر(ص) اصلاً در این حدیث - اگر صحیح باشد - به این کلمه (اهل‌بیت تصریح نفرموده است.روشن است که صلوات بر همسران پیامبر(ص) مستلزم آن نیست که آنان هم اهل‌بیت باشند. صلوات بر مؤمنان به اثبات رسیده، امّا آنان به این خاطر اهل‌بیت پیامبر(ص) نشده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید:خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ [189] ؛ای رسول ما تو از مؤمنان صدقات را دریافت بدار تا بدان صدقات نفوس آنها را پاک و پاکیزه سازی و آنها را به دعای خیر یاد کن که دعای تو موجب تسلّی خاطر آنان است.هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلائِکَتُهُ [190] ؛اوست خدایی که هم او و فرشتگانش بر شما بندگان رحمت می‌فرستند...اُوْلئِک عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ [191] ؛آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهی و رحمت خاص خداوند.وَیَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرْباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَواتِ الرَّسُوْلِ [192] ؛آنچه در راه خدا انفاق می‌کنند، موجب تقرّب نزد خدا و دعای خیر رسول دانند.دلیل نهم: آیات قرآنبعضی ادعا کرده‌اند تعبیر «اهل‌بیت» در آیه قرآن، کنایه از همسر آمده است. آن‌جا که خطاب ملائکه را به همسر ابراهیم(ع) حکایت می‌کند که گفتند:«أتعجبین من أمر اللّه رحمة اللّه و برکاته علیکم أهل البیت» [193] و نیز در حکایت گفته موسی(ع) که به همسرش گفت:فَقالَ لأَهْلِهِ اُمْکُثُوْا إِنّی آنَسْتُ ناراً [194] .بنا به تعبیر بعضی: «همانا که به دلالت قرآن، همسر ابراهیم از آل وی و اهل‌بیت اوست و زن لوط هم از آل او و اهل‌بیتش، پس چگونه زنان محمّد از آل او و اهل‌بیتش نباشند؟!» [195] .در پاسخ می‌گوییم:الف) در مورد خطاب فرشتگان به همسر ابراهیم(ع) دو نکته را بیان می‌داریم:1. پیش از این آمد که ورود زن در اهل‌بیت را در بعضی اوقات و از باب غلبه و مجاز و در صورت وجود قرینه احدی انکار نکرده است.2. بیت مورد نظر در آیه همسر ابراهیم، خانه مسکونی یا نسبی است، در حالی که بیت مورد نظر در آیه تطهیر با استناد به قرائن، بیت نبوت و رسالت است. از جمله این قرائن است:تغییر صیغه از بیوت مضافه به جمع مؤنث، به بیت محلّی به الف و لام عهد، با این احتمال که مراد، خصوص خانه مسکونی‌ای باشد که پیامبر(ص) اصحاب کساء را در آن جمع و زنانش را از آن بیرون کرد.از دیگر قرائن، روایات فراوانی است که مراد از اهل‌بیت در آیه تطهیر را در خصوص آل عبا معین کرده است. این امر با اراده مطلق بیت مسکونی و یا بیت نسبی از آیه شریفه جوردر نمی‌آید، بر خلاف آیه سوره هود که در آن فرشتگان همسر ابراهیم خلیل(ع) را مخاطب خود ساختند، چه ساره دختر عموی ابراهیم - چنان که آمد و ساکن در خانه‌اش بود. برای همین اطلاق کلمه اهل‌بیت از باب مجاز بر وی صحیح است. قرینه مجاز بودن این اطلاق این است که خطاب ملائکه متوجه ساره می‌باشد.ب) در مورد گفته موسی(ع) به اهلش که گفت: امکثوا و همین طور در مورد زن لوط به سه نکته زیر اشاره می‌کنیم:1) پیش از این آمد که پیامبر(ص) وجود فرق بین دو کلمه «أهل البیت» و «اهل الرجل» را تأیید کرده است. آن جا که پذیرفت ام‌سلمه از اهل وی باشد نه از اهل‌بیتش. در این باره به متون مربوط به حدیث کساء در اوایل کتاب مراجعه فرمایید.2. اطلاق کلمه «اهل» از باب مجاز بر زوجه و آن گاه که قرینه‌ای مبنی بر مجازی بودن آن در دست باشد مورد انکار نیست. این قرینه در این‌جا خطاب در داستان موسی و استثنای موجود در قصه لوط است.3. گذشته از این، بین آیه تطهیر و این آیات فرق است؛ زیرا رسول خدا(ص) مقصود از اهل‌بیت در این آیه را بیان و آن را در اهل کساء منحصر کرده است. پس اراده زوجه در یک مورد مستلزم آن نیست که در مورد دیگر حتی با وجود قرینه دال بر خروج زوجه، مراد از اهل، زوجه باشد.دلیل دهم: لزوم لغوییکی از عالمان سنی گفته است: این آیه (آیه تطهیر) دلالت دارد که زنان پیامبر(ص) از اهل‌بیت اویند وگرنه ذکر آن در این کلام معنا نداشت. [196] .در پاسخ وی می‌گوییم: بلکه برعکس، آیه را معنایی صحیح و سلیم است، حتی در صورتی که زنانش داخل در مدلول آیه نباشند. ما این مطلب را در اوایل کتاب و به هنگام بحث از انسجام سیاق با خروج زنان پیامبر(ص) از مفاد آیه بیان کرده‌ایم. بدان جا مراجعه کنید. [197] بلکه آن چه متعیّن بوده راه فراری از آن نیست، خروج زنان از مفاد آیه است؛ زیرا لحن خطاب، آن‌جا که زنان مورد خطابند و لحن خطا، آن‌جا که اهل بیت(ع) مورد خطا بند، با هم منافات دارد. ما در این باره پیش از این بحث کرده‌ایم. بدان جا مراجعه کنید.

سیاست ستمگرانه

پیش از این آمد که عکرمه در بازارهای مدینه جار می‌زد که آیه تطهیر درباره زنان پیامبر(ص) نازل شده است و مردم را در این باره به مباهله دعوت می‌کرد.اگرچه ما این کار را از عکرمه خارجی معروف به ناصبی‌گری و بغض با علی و خاندانش(ع) شگفت نمی‌دانیم، لیکن در موضع‌گیری وی دلالت‌های دیگری می‌بینیم. شاید روشن‌ترین آنها این باشد:1. نزول آیه تطهیر درباره اهل‌بیت، در زمان عکرمه معروف و شایع بوده است. او می‌خواست با هر وسیله‌ای شده، حتی با جار زدن در بازارها و دعوت برای مباهله آن را از بین ببرد.2. عکرمه دلیل قانع کننده‌ای درباره نزول این آیه در مورد زنان پیامبر(ص) نداشت، جز اصرار شدید که می‌خواست آن را با نوعی تهدید و به هدف واردکردن شکست روانی برطرف دیگر تقویت کند. این کار وی موجب تزلزل یقین طرف مقابل شده و انسانی را در برابر خود می‌دید که حاضر است با دعوت به مباهله جانش را در این راه بدهد. بدین ترتیب با خود خواهد گفت: اگر این شخص نسبت به آنچه می‌گوید یقین نداشت، هرگز مردم را به مباهله که عواقب خطرناکی به دنبال دارد دعوت نمی‌کرد.3. عکرمه در بازار جار می‌زد که این آیه درباره زنان پیامبر(ص) فرود آمده است، آیا دیگران هم که چنین عقیده‌ای نداشتند، می‌توانستند برای اثبات خلاف این عقیده همان کار را انجام دهند (در بازارها جار بزنند)؟!4. این کار عکرمه اشاره دارد که رقبای اهل‌بیت(ع) در پذیرش نزول آیه درباره اهل‌بیت(ع) احساس خطر بزرگی می‌کردند. شاید از این جهت بود که آثاری در عقاید و مواضع آنان در ضدّیت با اهل‌بیت از خود بر جای می‌گذاشت.

از گفته‌های ضعیف تا دلایل ضعیف تر

از گفته‌های ضعیف تا دلایل ضعیف تر

از گفته هایی که ملتزمان بدان کوشیده‌اند در اثبات آن ادلّه‌ای اقامه کنند جز دو گفته باقی نمانده است:1. اهل‌بیت پیامبر(ص) بنی هاشم هستند؛ 2. اهل‌بیت، امت محمد(ص) یا خصوص پرهیزگاران امت اویند.به زودی روشن خواهد شد که این دو عقیده با دلایل خود هم چون سرابی است در بیابان هموار بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد و چون بدان جا رسد هیچ آبی نیابد.

عدم شمول بنی هاشم

با احادیث زیر استدلال کرده‌اند که آیه تطهیر شامل همه بنی هاشم است یا همراه با زنان پیامبر(ص) و یا بدون آنان.1. حدیث زید بن ارقم که پیش از این آمد. [198] .2. حدیث ابن عباس که در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم کرده و مرا در قسمت بهتر قرار داده است... سپس قبایل را خاندانی چند و مرا در بهترین خاندان قرار داد. این فرموده خداوند متعال است که: «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» من و اهل‌بیت من پاکیزه از گناهان هستیم. [199] .3. روایت زید بن ارقم در پاسخ به حصین که از او پرسید: چه کسانی اهل‌بیت پیامبرند؟ زنانش؟ زید پاسخ داد: نه به خدای سوگند، چه بسا زن مدتی با مرد زندگی کند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قوم خود باز گردد. اهل‌بیت پیامبر، اهل و عُصبه اویند، آنان که پس از او از صدقه محروم شدند. [200] .4. صلاحیت لفظ «أهل‌بیت» برای شمول زنان و آل او. چرا که مراد از بیت، هم خانه مسکونی است و هم خانه نسبی. [201] .کنجی شافعی سه ایراد بر گفته زید بن ارقم گرفته که عبارتند از:1. زید بن ارقم گفته: اهل‌بیت پیامبر(ص) کسانی هستند که پس از او از صدقه محروم شدند، در حالی که محرومیت از صدقه به پس از وفات پیامبر(ص) اختصاص ندارد، بلکه پیش از وفات را هم در بر می‌گیرد.2. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذکور نیست، بلکه بنی عبدالمطلب هم از صدقه محروم بودند.3. بنا بر قول صحیح‌تر، آل مرد، غیر از خود اویند. بنابراین، بر اساس گفته زید، امیر المؤمنین علی(ع) از دایره اهل‌بیت خارج می‌شود. [202] .بعضی معتقدند که منظور کنجی از عبارت اخیر این است، همان گونه که زن پس از مدتی زندگانی با شوهر به خاطر طلاق از دایره بیت خارج می‌شود، داماد هم اگر از دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بیرون می‌شود. چه ملاک در هر دو یک است. بنابراین، همان‌گونه که همسران پیامبر(ص) از اهل‌بیت خارج هستند، علی هم از آنان خارج می‌شود.ممکن است گفته شود: این توجیه سخن کنجی بی جاست؛ زیرا زید بن ارقم تأکید کرده که اهل‌بیت، اهل و عصبه مرد هستند، و علی(ع) هم از عصبه پیامبر(ص) است. پس معنا ندارد که کنجی از زید بن ارقم ایراد بگیرد که علی(ع) را از دایره اهل‌بیت بیرون می‌کند، اما بعضی از محققان، عبارتِ کنجی را به نحو دیگری توضیح داده‌اند که ممکن است گفته شود این توجیه نزدیک‌تر به قبول است. حاصل این توجیه چنین است:علی(ع) بنا بر نص آیه مباهله نفس پیامبر(ص) است؛ بنابراین، از مدلول آیه خارج می‌شود (چون آل مرد غیر از خود اویند.) در حالی که پیامبر(ص) و هر آن کس که به منزله اوست، چنان که نزد بیش‌تر عالمان و محققان معلوم است، در مدلول آیه داخل می‌باشد. ما ضمن پذیرش این توجیه، احتمال می‌دهیم که به هنگام نوشتن اشتباهی رخ داده باشد. بدین معنا که می‌خواسته بنویسد رسول الله، ولی نوشته امیر المؤمنین. با این حال احتمال اشتباه در نوشتن معمولاً ضعیف است. بنابراین، چاره‌ای جز پذیرش آنچه گذشت نیست. ما به ایرادهای کنجی بر گفته زید بن ارقم چند مورد می‌افزاییم:1. این تفسیر زید از اهل‌بیت اجتهادِ اوست. هرگاه چیزی غیر از آن از رسول خدا(ص) ثابت شود، معیار کلام رسول خدا(ص) خواهد بود نه اجتهاد زید و نه اجتهاد دیگری؛ زیرا گفته دیگران، اجتهاد در مقابل نص است. [203] همان‌گونه که هنگام بیان متون متواتر و صحیح حدیث کساء در اوایل کتاب ملاحظه کردید، ثابت شده که رسول اکرم(ص) مراد از اهل‌بیت را معین فرموده است.2. اگر سخن زید درست باشد بر رسول خدا(ص) لازم بود که عباس، فرزندانش، عقیل، جعفر و دیگر نزدیکانش را زیر عبا آورد و از جلو خانه آنان بگذرد و این آیه را تلاوت کند.3. معلوم نیست که مرد از بیت، بیت نسبی و اصل و عصبه پیامبر(ص) و یا خانه مسکونی و یا هر دو باشد. چه پیش از این آمد که با ملاحظه آیات و سیاق آن و کاربردهای وارده، ارجح این است که مراد از بیت، بیت نبوت و رسالت باشد. اعضای این بیت، از طریق راهنمایی پروردگار به واسطه رسول‌اکرم(ص) شناخته می‌شوند؛ زیرا خداوند است که افرادی را که شایستگی مقام والا و رفیع را در اثر تلاش‌ها و مجاهدت‌های خویش دارند می‌شناسد.پیش از این آمد که پیامبر اکرم(ص) اهل‌بیت را منحصر به آل عبا و ائمه دوازده‌گانه(ع) کرده است. اگر هم بپذیریم که منظور، خانه مسکونی است باید همان گونه که گذشت خانه خاصی باشد که رسول اکرم(ص) اهل کساء را در آن گرد آورد.4. زید در صدد بیان مراد عبارت اهل‌بیت در آیه تطهیر نیست، بلکه حدیث ثقلین را تفسیر می‌کند. [204] .هر چند زید بنا به آنچه بیان کردیم در این تفسیر خود دچار اشتباه شده، امّا ممکن است رأی وی در مورد عبارت «أهل البیت» در آیه تطهیر خلاف آن باشد، خصوصاً که وی اَصراء پیامبر(ص) در تطبیق آیه بر خصوص اهل کساء را دیده و شاهد بوده که پیامبر(ص) چندین ماه و بلکه تا زمان رحلت به این امر ادامه داد.در خصوص حدیث ابن عباس نکات زیر را بیان می‌داریم:1. این حدیث دلالت ندارد که مراد از اهل‌بیت، همه بنی‌هاشم یا تمام کسانی است که پس از پیامبر(ص) از صدقه محروم شدند، چنان که زید بن ارقم مدعی بود.2. حدیث ابن عباس با حدیث کساء که پیش از این آمد منافاتی ندارد؛ زیرا مراد این است که عنایت ربانی بر این تعلق گرفته که پیامبر(ص) از خانواده‌ای با شرافت، پاکیزه، و دارای مجد و فضیلت باشد. حال اگر این پیامبر پس از آن که به پیامبری رسید، اهل‌بیتی داشت که از گناهان پاکیزه بودند، خلاف قاعده نخواهد بود؛ زیرا پیامبر(ص) در بهترین خانواده‌های قریش قرار داده شد. آن گاه اهل‌بیت او آمده‌اند که آنان هم در دامان نبوت پاکیزه از گناهان تربیت شدند. بنابراین، وجود اهل‌بیت پیامبر(ص) در طول وجود آن حضرت به عنوان پیامبر می‌باشد نه در عرض آن.3. اگر پیوندهای قبیله‌ای معیار بود، می‌بایست ابوطالب و امثال او هم از گناهان پاکیزه باشند، در حالی که این گونه نیست. این به دست می‌دهد که هرچند قبیله و خانواده اثر بزرگی دارد امّا نه همه چیز است و نه نسبت به همگان چنین می‌باشد. بنابراین، باید به پیامبر(ص) مراجعه کنیم تا در عمل، پاکیزگان را برای ما معرفی کند و آنان را از دیگران متمایز سازد. این از یک‌سو، از سوی دیگر نوح(ع) می‌گوید:... رَبِّ اِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وَاِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِیْنَ قالَ یا نُوْحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ [205] ؛بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو که قادرترین حکمفرمایانی. خداوند به نوح خطاب کرد که فرزندت هرگز با تو اهلیّت ندارد. او را عملی بسیار ناشایسته است...ملاحظه می‌کنید که خداوند به نوح وعده داده که او و خاندانش را نجات‌دهد. نوح از خداوند می‌خواهد که به وعده‌اش عمل کند. پاسخ می‌رسد که پسر نوح به سبب معصیت از اهل وی نیست، در حالی که از نزدیک‌ترین افراد اوست.این دلالت دارد که معیار اهل‌بیت بودن قرابت نیست، بلکه معیار اصلی، عمل صالح است. حسن بن موسی بن علی وشاء از امام رضا(ع) در حدیثی پیرامون پسر نوح روایت کرده که آن حضرت فرمود: «هرگز، او پسر نوح بود، امّا از آن جایی که معصیت خدای - عزّ وجل - کرد، خداوند او را از پدرش نفی نموده همین طور هر کس از ما باشد و اطاعت خدای - عزّ وجل نکند - از ما نیست و هرگاه تو از خدای - عزّ وجل - اطاعت نمایی، از ما اهل‌بیت هستی.» [206] .امام صادق(ع) فرمود: «هر کس از شما تقوای الهی پیشه کند و کار شایسته انجام دهد، از ما اهل‌بیت است.» راوی گفت: از شما اهل‌بیت؟! فرمود: «(آری از ما اهل‌بیت، ابراهیم در این مورد فرمود: هر کس از من پیروی کند، همانا که از من است.» [207] .از این جهت است که پیامبر اکرم(ص) درباره سلمان فارسی فرمود: «سلمان از ما اهل‌بیت است.» [208] .به همین جهت است که کسانی از زنان پیامبر(ص) که مرتکب مخالفت‌های بزرگی - چه در زمان حیات حضرت و چه پس از رحلت او - شدند، از اهل‌بیت او نیستند.

توجیه نادرست گفته زید

ابن کثیر تلاش کرده تا مراد زید بن ارقم را توجیه کند. او احتمال می‌دهد که مقصود زید این باشد: مراد از اهل، فقط زنان نیستند، بلکه آنان همراه آل خاندان ، اهل مرد را تشکیل می‌دهند. این احتمال برای جمع بین قرآن و احادیث پیشین - اگر صحیح باشد چه بعضی از اسانید آنها ایراد دارد - ارجح است. خداوند (به حقیقت امر) آگاه‌تر است. [209] .به نظر ما این توجیه نادرست است؛ زیرا سخن دیگر زید بن ارقم که ابن‌کثیر بدان اشاره کرده منافاتی با این سخن زید ندارد؛ زیرا متن سخن وی در آن کلام چنین است: به او گفته شد: آیا زنانش از اهل‌بیت او نیستند؟ زید گفت: زنانش از اهل‌بیت اویند، لیکن اهل‌بیت پیامبر(ص) کسانی هستند که پس از او از صدقه محروم شدند.این سخن زید نفعی برای ابن کثیر ندارد تا بدین وسیله اثبات کند که مراد زنان پیامبر(ص) و نزدیکان نسبی او هستند؛ زیرا:1. زید پس از آن بیان کرده که مراد از اهل‌بیت کسانی هستند که پس از پیامبر(ص) از صدقه محروم شدند و این بر زنان پیامبر(ص) صدق نمی‌کند.2. ظاهراً این گفته زید: زنانش از اهل‌بیت اویند، استفهام انکاری است که ادات استفهام به منظور تخفیف حذف شده است و اقرار زید مبنی بر این که زنانش هم از اهل اویند نمی‌باشد؛ زیرا در ادامه می‌گوید: «ولیکن» و این لفظ دلالت دارد که آنچه پس از آن آمده صحیح است وگرنه صحیح‌تر آن بود که بگوید: «نساؤه من اهل‌بیته وکذا من حرموا الصدقة بعده» زنانش از اهل‌بیت اویند، همین طور که پس از او از صدقه محروم شدند.3. مراد بودنِ دیگران، جدای از زنان پیامبر(ص) منافاتی با قرآن ندارد. ما این مطلب را شرح دادیم و دلایل و شواهد آن را که بر خروج زنان از مفاد آیه دلالت دارد آوردیم؛ زیرا این مطلب در بسیاری از متون صحیح و متواتر از رسول اکرم(ص) آمده است. بنابراین، ادعای این که به این وجه جمع برای جلوگیری از منافات بین قرآن واحادیث نیاز داریم قابل قبول نیست.یک تذکّرتشکیک های ابن کثیر در صحت روایات حدیث کساء غیر معقول و غیر قابل قبول است، چرا که این روایات به طور متواتر به ما رسیده و در صحاح‌سته و دیگر کتب اهل سنت با اسانید صحیح آمده است. حتی افرادی مثل ابن تیمیه معروف به انحراف از علی(ع) و اهل‌بیت هم به صحت این روایات اعتراف کرده‌اند. افزون بر این، شخص ابن کثیر هم نتوانسته در مقابل حقیقت مقاومت کند. چه آن قدر واضح و آشکار است که دریافته انکار آن از شهرت و درجه اعتبار وی خواهد کاست و لذا ناچار شده که در ادامه بگوید: «بعضی از اسانید آن ایراد دارد.» این سخن وی دلالت دارد که اسانید دیگر اشکالی ندارد.

اهل‌بیت امت یا پرهیزگاران؟

فردی که از نظر وی، قوی‌تر این است که فرقی بین «آل» و «اهل‌بیت» نیست، می‌گوید: گفته شده آل البیت شامل همه امت محمّد(ص) می‌شود. این گفته اصحاب محمّد، مالک و دیگران است. [210] .گفته شده منظور اهل‌بیت الحرام و خصوص پرهیزگاران امت است. [211] خداوند سبحان فرموده: «إن أولیاؤ ءلا المتقون.» [212] .به نظر اینان روایت واثلة بن اسقع می‌تواند این مدعای آنان را تقویت کند. چه از واثله روایت شده که:پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را زیر پارچه جمع کرد و آنچه را که پیش از این آمد به آنان گفت:واثله گفت: و من؟پیامبر(ص) فرمود: تو نیز. [213] .به نظر ما این گفته به چند دلیل نادرست است:1. پیش از این آمد که مراد از بیت در این آیه شریفه، بیت نبوت و رسالت است نه بیت الحرام و غیر آن، بلکه یک احتمال قابل اعتنا در این باره کافی است که این عقیده را از اعتبار بیندازد.2. بحث از بیت الحرام در یک آیه قرآنی مستلزم آن نیست که مراد از اهل‌بیت در آیه تطهیر هم بیت الحرام باشد.3. این گفته، اجتهاد در مقابل نص صریح و صحیح رسول خدا(ص) است که در آن اهل‌بیت را برای ما معین و مورد تأکید قرار داده است.4. روایت واثله که مخالف با تمام روایات متواتر (بسیار زیاد) است، بر مطلوب آنان دلالت ندارد؛ زیرا اگر هم این حدیث صحیح باشد، رسول اکرم(ص) از این که فرمود: تو نیز، قصد داشته است که او را تنها در دعا داخل کند، نه در اهل‌بیت و مدلول آیه.5. اگر حدیث واثله صحیح باشد، پیامبر(ص) به او گفت: تو از اهل من هستی نگفت از اهل‌بیت من. پیش از این آدم که بین این دو تعبیر فرق است و آن حضرت(ص) ام سلمه را از اهل خود خواند، امّا این مطلب را که از اهل‌بیت او باشد نفی کرد.6. این روایت واثله به نحو دیگری هم نقل شده و در آن گفته واثله و پاسخ پیامبر(ص) نیامده است. به منابع روایت حدیث کساء مراجعه کنید.7. در بعضی از متون آمده وقتی که پیامبر(ص) برای اهل‌بیت خود دعا فرمود که خداوند پلیدی را از آنان ببرد و آنها را پاکیزه گرداند (آیه را تلاوت نکرد). واثله به او گفت: یا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نیز. [214] این بدان معناست که واثله از پیامبر(ص) درخواست کرد او را در دعا داخل کند نه در اهل کساء و پیامبر(ص) هم به درخواست وی پاسخ مثبت داد. این از یک سو، از سوی دیگر جالب این جاست که بعضی از برادران ما احتمال داده‌اند که پیامبر(ص) بر سبیل استفهام و انکار به او پاسخ داده نه بر سبیل قبول و اقرار. قرینه احتمال این است که پیامبر(ص) زنانش را از این که از اهل‌بیت او باشند بیرون کرد.8. واثله، آخرین صحابی که در دمشق مرد، [215] از اعوان بنی امیه بود. احادیث فراوانی از وی در فضیلت معاویه روایت شده که حافظان حدیث به بطلان و ساختگی بودن آن حکم کرده‌اند. [216] .

تار عنکبوت

تار عنکبوت

شک‌ها و شبهاتی مطرح شده که مضمون این آیه مبارکه را در دلالت بر عصمت اهل‌بیت(ع) و تطهیر بالفعل آنان از هر گونه پلیدی و گناه و از هرآنچه که قبیح است و مذموم، هر چند از راه خطا و نسیان باشد هدف قرار داده است. شاید برانگیزندگان این شک‌ها و شبهات ناگهان با صراحت آیه شریفه در دلالت بر عصمت اهل کساء از هرگونه پلیدی و زشتی مواجه شده‌اند و لذا در جهت انجام عملیاتی نافرجام تلاش آغاز کرده‌اند تا شاید بتوانند آیه را از دلالت بر این مسأله بیندازند و از این که بتواند امتیاز یا خصوصیتی را برای این برگزیدگان به ثبت برساند دور سازند. مزایا و ویژگی‌های اهل‌بیت خواهد توانست این مردمان را دچار تنگاهای شدید سازد و توان توجیه بسیاری از امور را از آنان بگیرد. اموری که یا خود، خویشتن را بدان ملزم کرده‌اند یا اسلافشان چنان که خردسالان با این امور به جوانی رسیده‌اند و بزرگان به پیری؛ امّا این تلاش‌ها از تار عنکبوت سست‌تر و از خار و خاشاکی که غریق مشرف به مرگ بدان چنگ می‌زند بی‌فایده‌تر است. در آنچه که در پی می‌آید گفته‌های شگفت آنان را می‌خوانید و ترهّات و سخنان گمراه کننده عجیب آنان را می‌شنوید.

آیه تطهیر و افاده عموم؟!

گفته‌اند: «فرموده خداوند متعال: «لیذهب عنکم الرجس»، مفید عموم نیست؛ زیرا معرف به «لام» جنس در سیاق اثبات است. پاسخ این است که این کلام در قوه نفی است؛ زیرا معنای اذهابِ رجس، زدودن پلیدی است و برداشتن جنس، مفید نفی افراد آن است.» [217] .ابن تیمیه بدان اعتراف کرده می‌گوید: «لفظ جنس عام است و اقتضا دارد که خداوند تمامی پلیدی را می‌برد و پیامبر(ص) هم بدان دعا کرد، امّا این که گفت: و آنان را پاکیزه گردان پاکیزه گرداندنی، خواسته مطلقی است از چیزی موسوم به طهارت. بعضی از مردم گمان می‌برند که این هم مطلق است و لذا به یک فرد از افراد طهارت بسنده می‌شود. مثل این مطلب را درباره این آیه هم می‌گویند که: «فاعتبروا یا اولی الأبصار...» تحقیق مطلب این است که این امر به مسمّای عبرت گرفتن است که به هنگام اطلاق گفته می‌شود. چنان که وقتی گفته شود: «اکرم هذا»؛ یعنی با او چنان کن که به هنگام اطلاق، اکرام نامیده می‌شود. در مورد عبرت گرفتن هم همین طور است، چیزی که به هنگام اطلاق، عبرت گرفتن نامیده می‌شود. اگر انسان از یک داستان عبرت گیرد و از داستان دیگر عبرت نگیرد، معتبر (عبرت گیر) نامیده نمی‌شود. همین طور اگر انسان از یک چیز پاک باشد و به نظیر آن آلوده، پاک (طاهر) یا پاکیزه (مطهر) نامیده نمی‌شود.» [218] .

اراده به معنای محبت

می‌گوید: فرموده خداوند: «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً» مانند آیات زیر است.مایُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ [219] ؛خدا هیچ گونه سختی برای شما قرار نخواهد داد.یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ [220] ؛خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است.یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیکُمْ سُنَنَ الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوْبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیْمٌ حَکِیْمٌ وَاللّهُ یُرِیْدُ اَنْ یَتُوْبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِیْن یَتَّبِعُوْنَ الشَّهَواتِ اَنْ تَمِیْلُوْا مَیْلاً عَظِیْماً [221] ؛خداوند می‌خواهد راه سعادت را برای شما بیان کند و شما را به آداب آنان که پیش از شما بودند رهبر گردد و بر شما از لطف و کرم ببخشاید و خداوند به احوال خلق دانا و به حقایق امور آگاه است. خدا می‌خواهد بر شما بازگشت به رحمت و آمرزش فرماید و مردم هوس‌باز و پیرو شهوات می‌خواهند که شما مسلمانان از راه حق و رحمت خدا بسیار دور باشید.اراده خداوند در این آیات متضمن محبت خداوند نسبت به چیز اراده شده و رضایت بدان است و آن را برای مؤمنان تشریع و آنان را بدان فرمان داده است، امّا نمی‌رساند که خداوند این مراد را آفریده یا قضا و قدرش بدان تعلق گرفته و یا قطعاً خواهد بود. [222] .چند نکته را در این باره بیان می‌داریم:1. بدون شک خداوند سبحان این آیه را به هدف مدح، تکریم و تشریف خاص رسول اکرم(ص) و اهل‌بیت آن حضرت - چنان که خودش در متون فراوانی که پیرامون آیه بیان داشته - آورده است.واضح است که محبت خداوند مبنی بر این که مردمان به احکام شرعی عمل کنند، اختصاص به رسول اکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) ندارد. بنابراین، باید در این آیه چیزی باشد که با آیات دیگری که در این جا آورده تفاوت داشته باشد، لذا هیچ کدام نمی‌تواند شاهد بر مراد دیگری باشد.2. نیازی به تکرار آنچه پیش از این بیان کردیم نمی‌باشد. آن جا گفتیم: عصمت مستلزم اکراه و اجبار نیست. بنابراین، آیه مبارکه دلالت دارد که زدودن پلیدی و طهارت قطعاً حاصل شده است. شکی در صدق گفتار خداوند متعال و تحقق آنچه که از آن خبر داده نیست. این اخبار خداوند چنان است که ما از طلوع خورشید در فردا خبر می‌دهیم. این خبر ما دلالت ندارد که ما در طلوع خورشید دخالت یا تأثیری داریم، هر چند با استناد به علت خاص خود، آنچه خبر داده‌ایم قطعاً انجام خواهد شد.3. متون فراوانی تصریح کرد که پیامبر(ص) مشمول آیه تطهیر است. دانشمندان و محققان عموماً آن را پذیرفته‌اند [223] و حتی بر این مسأله ادعای اجماع شده است. [224] خداوند سبحان اراده فرموده که آنان را به واسطه تکلیف همسران پیامبر(ص) به این احکام پاکیزه گرداند، آیا در این حالت معقول است که پیامبر(ص) و آل عبا که اهل‌بیت اویند، پیش و پس از آن به طهارت ذاتی نرسیده باشند؟! به عبارت دیگر خداوند با اوامر خود به زنان پیامبر(ص) اراده فرموده که عیب و نقص را هرچند به همین اندازه، از ساحت پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) دور سازند، حال آیا معقول است که رسول اکرم(ص) و اهل‌بیت او در عمل از پلیدی‌ها پاکیزه نباشند؟!4. دانستیم که پیامبر(ص) در سیاق سخن از آیه تطهیر و با استناد بدان فرموده: من و اهل‌بیت من از گناهان پاکیزه‌ایم. [225] این بدان معناست که مسأله فقط محبّت و تمایل خداوند متعال نیست، بلکه مسأله طهارت و عصمت کامل و عینیت یافته است. این گذشته از نصوص تقریباً غیر قابل شمارشی است که امامان(ع) در احتجاجات و ذکر فضایل خویش و در بسیاری از دعاهای خود بیان کرده‌اند. اینها دلالت دارد که خداوند سبحان آنان را در عمل پاکیزه گردانده، هرگونه پلیدی را از آنان برده است، نه این که فقط آنان را دوست داشته است. [226] .

برگزیدگان معصوم

بعضی را نظر بر آن است که آیه تطهیر بر عصمت اهل‌بیت دلالت نمی‌کند، بلکه آنان برگزیدگان هستند و نه اهل عصمت، عصمت فقط از آن پیامبران است. امّا اینکه در حدیث ثقلین فرمان داده که احکام از آنان اخذ شود، فقط از امامان آنان است و شامل گناهکار و آن که اندیشه‌ای فاسد و تباه دارد نمی‌شود. منظور اقتدا به عالمان آنان است. پس هرگاه علم در دیگران یافت شود باید به دیگران اقتدا کرد. رسول خدا(ص) از این جهت به آنان اشاره کرده که هرگاه عنصر پاکیزه گردد، آنان را بر فهم آنچه مورد نیازشان است یاری خواهد کرد؛ زیرا پاکی عنصر به محاسن اخلاق و اخلاق نیک به صفا و نزاهت قلب منجر می‌شود... و این موجب نورانیت بیش‌تر می‌شود و نورش را به سینه می‌تاباند و همین کمکی است برای درک مسائل مورد نیاز از شریعت. [227] .ما نمی‌توانیم تمام آنچه را که این مرد گفته بپذیریم؛ زیرا:1. گفته وی مبنی بر اخذ از خصوص امامان عالم اهل‌بیت نه گناهکاران...، غیر قابل توجیه است، چرا که آیه تطهیر ناظر به خصوص برگزیدگان و امامان آنان است و رسول اکرم(ص) در حدیث کساء و این حدیث: امامان پس از من دوازده نفرند که همه از قریش و دقیقاً از بنی‌هاشم هستند، آنان را بیان کرده است. آن‌گونه که در متونی چند آمده، رسول‌اکرم(ص) همه آنان را به نام، یکی پس از دیگری ذکر کرده است. [228] بنابراین، جایی برای برانگیختن این شبهات به نحوی که گذشت، باقی نمی‌ماند.2. این که گفت: اگر علم نزد دیگران یافت شود، باید به دیگران اقتدا کرد، سخن بی‌جایی است و بلکه ردّ خداوند و رسول اوست که برای وی و همگان منابع معرفت را که قرآن و عترت هستند، به صورتی دقیق و آشکار معیّن کرده‌اند. پیامبر(ص) فرموده که عترت او کشتی نجاتند و عترت و قرآن از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر او وارد شوند. بنابراین، فرض جدایی آن دو پیش از آن، تکذیب رسول خدا(ص) است، پناه بر خدا. خداوند و رسول‌خدا به عالمان حقیقی که از هر کس نسبت به امور دین و شریعت آشناترند، از همگان آگاه‌تر هستند. بنابراین، وقتی خداوند و رسول(ص) به ما خبر دهند که اهل‌بیت، عالمان حقیقی هستند، راهی جز تسلیم و رضا در پیش نخواهیم داشت. این دقیقاً همان چیزی است که در عمل صورت گرفته است. حدیث ثقلین یکی از متونی است که رسول اکرم(ص) به واسطه آن ما را از عالمان حقیقی آگاه کرده است.3. این گفته که عصمت فقط از آن پیامبران است، از وی بسیار شگفت می‌نماید؛ زیرا:الف) اینان خود می‌گویند: امت معصوم است و اجماع امت، نبوت پس از نبوت است. [229] .ب) صدیقه طاهره فاطمه زهرا3 در احتجاجی با خلیفه دوم با آیه‌تطهیر بر عصمت کسانی استدلال فرمود که این آیه درباره آنان نازل‌شده‌است. آن‌جا که فرمود:آنان از هر بدی معصوم و از هر زشتی‌یی پاکیزه‌اند. [230] .ج) حدیثی است که اهل سنت و شیعه از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده‌اند که پیامبر(ص) پس از تلاوت آیه تطهیر فرمود: «من و اهل‌بیت من از آفات گناهان پاکیزه‌ایم.» [231] .در بعضی از منابع آمده که پیامبر(ص) پس از تلاوت آیه فرمود: «من و اهل‌بیت من از گناهان پاکیزه‌ایم.» [232] .پیش از این گفتیم: آیه تطهیر به طور کامل و واضح بر عصمت اهل‌بیت دلالت دارد؛ زیرا لازمه آن اخبار و گواهی الهی بر طهارت آنان(ع) است و این بدون شک خبری است راست از خدای راستگو.ما این مطلب را با طرق و جهات گوناگون، خصوصاً عموم رجس که خداوند اراده کرده از اهل‌بیت دور سازد و تأکیدهای مختلف بر این مسأله بیان و توضیح دادیم. در این باره به بخش اوّل کتاب مراجعه کنید.

رد نقض

بعضی گفته‌اند: «نهایت مقصود این که (اهل‌بیت پس از تعلق اراده خداوند به زدودن گناهان، از آن محفوظ هستند. اگر منظور از تطهیر، ازاله تمامی گناهان بود، برای تمام اهل بدر هم لازم می‌آمد؛ زیرا خداوند درباره آنان گفته:ولکِنْ یُرِیْدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُوْنَ [233] ؛و نیز فرموده:... لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ [234] ؛اگر طهارت و بردن رجز (کید) مفید عصمت بود، اصحاب از دیگران سزاوارتر بودند.چه تمام کردن نعمت مذکور در آیه، بدان است و تمام کردن نعمت بدون حفظ از معاصی و شر شیطان قابل تصور نیست. [235] .به نظر ما این مغالطه آشکاری است؛ زیرا:1. در آیه انفال که در داستان بدر نازل شده، بحث از سبب فرو فرستادن باران است، آن‌گاه که بدان نیاز شدیدی داشتند. این تصریح آیات قرآن است، لذا این آیه، آن‌گونه که در آیه تطهیر برای اهل‌بیت مطرح است، ناظر به تطهیر از گناهان و نقایص نیست.در مورد آیه 6 سوره مائده هم وضع چنین است. این آیه از سبب تشریع وضو تیمم سخن می‌گوید. بنابراین، تطهیر مورد نظر، تطهیری است مناسب وضو و تیمم، بر خلاف آیه تطهیر که ناظر به تطهیر افرادی معین از هرگونه نقصان و پلیدی است.2. سخن این مرد متناقض است. یک بار اعتراف می‌کند که این آیه بر عصمت از گناه پس از تعلق اراده خداوند به زدودن آن دلالت دارد و بار دیگر با مقایسه آن با دو آیه سوره‌های انفال و مائده، دلالت آیه بر ازاله تمامی گناهان را نمی‌پذیرد، چرا که از سخنش استفاده می‌شود که حتی موقع تعلقِ اراده خداوند به ازاله گناهان، اهل‌بیت از گناهان محفوظ نیستند.3. این که گفت: آنان پس از تعلق اراده خداوند محفوظ هستند، سخن درستی است، امّا سؤال این است که این اراده چه وقت تعلّق گرفته است؟ چه این آیه، زمانِ تعلق اراده خداوند را با صراحت معین نکرده است. ما با استناد به حدیث ابن عباس، پیرامون انتخاب پیامبر(ص) از میان امت‌ها و قبایل که پیامبر(ص) در آن گفت: من و اهل‌بیت من از گناهان پاکیزه‌ایم، و دیگر اخبار و احادیث، حکم کردیم که طهارت اهل‌بیت از گناهان از ابتدای امر تا پایان بوده است. این افزون بر وجوه عدیده‌ای است که از خود آیه آوردیم و بر عصمت مطلق اهل‌بیت(ع) دلالت دارد. به مطالب و مباحث پیشین مراجعه کنید.

آیه تطهیر، قضیه شرطی

شگفتا که نویسنده‌ای ضمن اعتراف به تکوینی بودن اراده در آیه تطهیر بازگشته و در نقض گفتار خود می‌گوید: این آیه، در قوه قضیه شرطی است.حاصل گفته وی چنین است: خداوند سبحان اراده کرده که اهل‌بیت را پاکیزه گرداند و هرگونه پلیدی را از آنان دور سازد و ملازمت با تقوا و عمل صالح را از آنان اراده نموده است.بدین منظور اوامر و نواهی‌یی را برایشان صادر کرده که فقط برای امتحان نیست، بلکه برای آن است که اهل‌بیت را به فضایل واصل واز رذایل دورسازد. بنابراین، در این‌جا یک قضیه شرطی است که مفاد آن چنین است: اگر آنان اوامر را امتثال و از نواهی اجتناب ورزند، خداوند به نحو تکوینی پلیدی را از آنان دور و آنان را پاکیزه می‌گرداند. پس اراده خداوند مشروط به اطاعت آنان است. نظیر این گفته ما که اراده کرده‌ایم که آب، تشنگی را ازبین‌ببرد، در این‌جا صرف اراده برای رفع تشنگی کافی نیست، بلکه مشروطبه آن است که فرد تشنه آب را بنوشد. با این حال، رفع تشنگی به اراده تکوینی است. [236] .حقا که این گفته، سخن عجیب و غریبی است؛ زیرا:1. تکوینی بودن اراده و آن گاه مشروط کردن آن به امتثال اوامر و نواهی، قابل جمع نیست؛ زیرا اراده با این شرط، اراده تشریعی است نه تکوینی؛ زیرا به این گفته منتهی می‌شود که خداوند سبحان اراده کرده که شما را فرمان دهد تا به اراده شما فعل صادر شود. این معنای اراده تشریعی است.2. پیش از این توضیح دادیم که اراده خداوند سبحان که به دور ساختن پلیدی از اهل‌بیت تعلق گرفته، اراده تکوینی است و امتثال و یا عدم امتثال آنان هیچ‌گونه مدخلیتی در آن ندارد. امّا امر و نهی متوجه زنان پیامبر(ص) متعلق به اراده تشریعی است و ناشی از اراده تکوینی برای زدودن پلیدی از اهل‌بیت.اگر بپذیریم که آیه تطهیر به عنوان یک جمله معترضه و استطرادی در میان آیات مربوط به زنان پیامبر(ص) آمده، باید دانست که جمله معترضه و استطرادی نمی‌تواند شرط کلامی قرار گیرد که در ضمن آن آمده است؛ زیرا دراین صورت شرطی بودن آن با معترضه و استطرادی بودن منافات دارد.3. پیش از این آمد که هدف از نزول این آیه ثبت امتیاز اهل‌بیت از دیگران است. اگر این اراده، اراده تشریعی یا مشروط به اطاعت آنان باشد، مدح احدی نخواهد بود؛ چه خداوند اراده کرده که همگان از او اطاعت کنند و از هر اطاعت کننده‌ای، پلیدی مربوطه را می‌برد و این اختصاص به اهل‌بیت(ع) ندارد.4. این گفته‌ها با استدلال‌های فراوان اهل‌بیت به این آیه، در حصول تطهیر بالفعل آنان منافات دارد. چه دیگران می‌توانستند اعتراض کنند که این آیه برای تطهیر شما شرط می‌کند که به اوامر خداوند عمل کنید و از نواهی او بپرهیزید و چه بسا که این مسأله از شما به تحقق نرسد.

اثبات یا نفی پلیدی

در حالی که بعضی می‌گویند: این آیه بر نفی پلیدی دلالت ندارد، بعضی دیگر به خود جرأت داده می‌گویند: این آیه بر ثبوت پلیدی دلالت دارد نه بر نفی آن. بدین منظور لازم دیدیم که به مستند هر دو گروه و پاسخ آن به طور خلاصه اشاره کنیم.الف) تصریح آیه به نفی پلیدیبیاضی و دیگران گفته‌اند: یرید، لفظ مستقبل (آینده) است. بنابراین، دلیلی بر وقوع آن نداریم.می‌گوییم:1. پیامبر(ص) برای اهل‌بیت دعا کرد که خداوند پلیدی را از آنان ببرد و آن حضرت هم جز به فرمان خدای خود دعا نمی‌کند. پس مورد قبول خدا است و در نتیجه واقع شده است.2. صیغه مستقبل در قرآن برای گذشته و حال استعمال شده است:إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوْقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ؛ [237] .همانا شیطان می‌خواهد که به وسیله شراب و قمار میان شما عداوت و کینه برانگیزد.یُریدُ اللّهُ اَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ؛ [238] .خداوند می‌خواهد که کار را بر شما آسان کند.یُریدُوْنَ اَنْ یُبَدِّلُوْا کَلامَ اللّهِ؛ [239] .قصدشان این است که سخن خدا را تغییر دهند.در غالب مواردی که در قرآن به صیغه مضارع آمده، منظور چیزی است که واقع شده است. بعضی از بزرگان، حکمت آن را افاده استمرار و تداوم اراده دانسته‌اند. [240] .3. سیاق آیه که ظاهر در تکریم و گرامی داشت آنان است، قرینه بر اراده چیزی است که واقع گشته است.4. اگر درست باشد که خداوند آن را در بعضی از اوقات اراده کرده، دلیل بر عصمت مطلق آنان خواهد بود؛ زیرا عقیده به عصمت آنان در بعضی از اوقات خرق اجماع مرکب است. [241] .5. اگر اراده تشریعی خداوند به بعضی از احکام مربوط به زنان پیامبر(ص) تعلّق گرفته تا پلیدی را از پیامبر(ص) و اصحاب کساء بزداید، این بدان معناست که خداوند طهارت بالفعل آنان را اراده کرده است. هم‌چون پزشک که دارو را برای درمان می‌دهد. چه نزد پزشک اراده درمان و شفای مریض تحقق بالفعل دارد.6. اکثریت عالمان و محققان در این باره تردید ندارند و روایات وارده هم دلالت دارد که پیامبر(ص) در مدلول آیه تطهیر داخل است. آیا صحیح است که گفته شود خداوند سبحان طهارت پیامبرش از گناهان و نقایص را اراده نکرده‌است؟ب) دلالت آیه بر ثبوت پلیدیبعضی مدعی‌اند که این آیه بر عدم عصمت دلالت می‌کند. تقریب مطلب این که زدودن پلیدی مستلزم آن است که ابتدا پلیدی باشد تا خداوند آن را از بین ببرد؛ زیرا در حق کسی که پاکیزه است گفته نمی‌شود، من اراده کرده‌ام که او را پاکیزه گردانم وگرنه تحصیل حاصل است. در حالی که شما بر عصمت آنان از اوّل عمر تا پایان زندگانی عقیده دارید. نهایت امر این که آنان پس از تعلق اراده خداوند به زدودن پلیدی از گناهان محفوظ هستند. [242] بدین منظور است که ابن عربی گفته: بر مسلمان سزاوار است که معتقد باشد خداوند هر آنچه را که از اهل‌بیت سرزده بخشیده است. [243] .در این باره می‌گوییم:1. پیش از این آوردیم که پیامبر(ص) با استناد به آیه تطهیر فرمود: من و اهل‌بیت من از گناهان پاکیزه‌ایم.2. هم‌چنین گفتیم: اراده خداوند، از آن هنگام که اهل‌بیت(ع) را آفریده به تطهیر آنان تعلق گرفته است. همین مسأله شهادت پروردگاری بر طهارت آنان است؛ زیرا امام علی، امام حسن و سایر امامان(ع) در دعاها، استدلال‌ها، احتجاجات و دیگر موارد، تصریح کرده‌اند که خداوند سبحان در عمل، آنان را پاکیزه گردانده و پلیدی را از آنان دور ساخته است، حتی به همین آیه هم استدلال کرده‌اند.3. این گونه هم پاسخ داده شده که این کار مبتنی بر تخیل ذهنی است؛ انسان به دیگری می‌گوید، خداوند هر گونه مرضی را از تو دور گرداند، در حالی که به تمام بیماری‌ها مبتلا نیست. بنابراین، آیه شریفه، خیالی را که انسان در ذهن خود تصور می‌کند از بین می‌برد. [244] .4. هرگاه دلالت اجمالی بر عصمت درست باشد، همین اندازه در ثبوت مطلوب کفایت می‌کند؛ زیرا اعتقاد به عصمت آنان در بعضی از اوقات، خرق اجماع مرکب است.5. گاهی اوقات اذهاب (زدودن) به معنای ازاله آنچه موجود است به کار می‌رود و گاهی اوقات در منع از وارد شدن چیزی بر محلی که قابلیت پذیرش آن را دارد. مثل این فرموده خدا: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء» [245] چرا که قطعاً یوسف دچار فحشا نشد. شما هم در دعا می‌گویید: «صرف الله عنک کل سوء و أذهب الله عنک کل محذور». [246] .پیامبر(ص) در خیبر برای علی(ع) دعا فرمود که: «اللهم اذهب عنه الحرو البرد؛» علی(ع) می‌فرمود: پس از آن هرگز احساس سرما و گرما نکردم، یاچیزی شبیه این فرمود. [247] .6. دانستیم که بنابر دلالت متون روایی و عقیده عالمان و محققان، پیامبر(ص) در مدلول آیه داخل است. آیا در او هم پلیدی موجود است؟!7. اگر آنچه بیان کرده‌اند درست باشد، در این صورت این که می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم» اعتراف به عدم هدایت خواهد بود و دلیل بر ثبوت ضلالت و گمراهی. [248] در حالی که چنین نیست، بلکه این صرف درخواست استمرار وضع موجود و حاصل است یا درخواست زیادت هدایت و تثبیت و تعمیق آن.8. بعضی از دانشمندان بیان کرده‌اند که بدون تردید پیامبر(ص) به اجماع شیعه و سنی در مفاد آیه داخل است. روایاتی مثل روایت ابن عباس که پیش از این آمد و روایات فراوان دیگر نیز بر آن دلالت دارد.بنابراین امکان ندارد که در این آیه، اذهاب الرجس یک بار به معنای دفع -نسبت به پیامبر(ص) - و بار دیگر به معنای رفع - نسبت به اهل‌بیت(ع)- آمده باشد؛ زیرا این به معنای استعمال لفظ مشترک در چند معنا، بدون داشتن جامع بین آنهاست. [249] .ممکن است گفته شود در این جا جامع وجود دارد و آن مطلق عدم ملابست رجس است، به هر نحوی که باشد. بنابراین، لفظ مشترک با نوعی عنایت برای جامع دو عنوان استعمال شده است. این گفته را به دقت بنگرید.ما بعید و شگفت می‌دانیم که مراد آیه دفع پلیدی باشد. به قرینه این که شامل پیامبر(ص) و نیز حسن و حسین علیهماالسلام هم هست و این دو تن به هنگام نزول آیه خردسال بودند و بنابر هر تقدیری، هیچ گونه گناهی در مورد آنان متصور نیست.

آیه تطهیر و عصمت

بعضی می‌گویند: خداوند از آیه تطهیر اراده نفی صدور اشتباه نکرده است؛ زیرا خطا بخشیده شده و بودنش زیانی ندارد. [250] .تطهیر از گناه دو صورت دارد: یا مکلف مرتکب گناه نشود و یا این که ازآن توبه کند. بنابراین، عصمت از گناه و اشتباه شرط پاکیزگان نیست. چه‌کسی که گناهش بخشیده شود یا با کفّاره جبران کند، خداوند او را از گناه‌پاکیزه گردانیده است. وقتی که پیامبر(ص) دعا کند، خداوند بر حسب استعداد محل، دعایش را اجابت می‌کند. هرگاه پیامبر(ص) برای مؤمنان طلب‌بخشش و مغفرت کند، مستلزم آن نیست که از هیچ یک از مؤمنان گناهی سرنزند، بلکه خداوند گناهان آنان را یا با توبه می‌بخشد و یا با حسنات محومی‌کند.بنابراین، تطهیر، عصمت نیست؛ از نظر اهل سنت جز پیامبر(ص) احدی معصوم نیست و شیعه را عقیده بر آن است که غیر از پیامبر(ص) و امام کسی معصوم نیست. بر این اساس هر دو اتفاق دارند که عصمت مختص به پیامبر(ص) و امام بوده، از زنان و دختران پیامبر(ص) و زنان دیگر منتفی است. در این صورت ممتنع است که تطهیر خواسته شده برای چهار تن، متضمن عصمتی باشد که از نظر آنان مخصوص پیامبر(ص) و امام است.بنابراین، دعای پیامبر(ص) برای تطهیر آنان عصمت نخواهد بود؛ نه برای علی و نه برای دیگران، بلکه پیامبر(ص) برای چهار تن به نحو مشترک دعاکرد، بدون این که بعضی را به دعایی خاص اختصاص دهد. [251] .در مورد عصمت از گناه پیش از این مطالبی بیان شد که ادعای این مرد را به صورت قاطع از بین می‌برد. بنابراین، نیازی به بیان دوباره آن نیست.درباره ارتکاب بعضی از معاصی از راه خطا و نسیان می‌گوییم:1. رجس بنابر معنای وارده در نهایه ابن اثیر و دیگر کتاب‌های لغت و آن‌گونه که از موارد استعمال آن فهمیده می‌شود، عبارتند از: هر آنچه که موجب نقص در روح و اضطراب در رأی می‌شود. معصیت و اشتباه، و فراموشی و خطا موجب آن است. پس این هم رجس است که با آیه نفی شده است. بنابراین آیه تطهیر از ادله عصمت و مخالف با آیات مربوط به زنان پیامبر(ص) است. [252] .2. بعضی از دانشمندان، دلالت آیه تطهیر بر عصمت از خطا و سهو را این‌گونه تقریر کرده‌اند: حرام - بنابر عقیده شیعه و معتزله - مفاسد واقعی دارد که نهی از آن را اقتضا کرده است. مثلاً شراب به خاطر این که سکرآور (مست کننده) است، حرام شده و سم از آن جهت که موجب ضرر می‌گردد. هرچند سهو و خطا، رافع تکلیف، مشروط به قدرت و التفات است، امّا اثر وضعی حرام و قبح ذاتی آن را از بین نمی‌برد، بلکه صورت دیگری از پلیدی (رجس) است. [253] .کسی که از روی اشتباه شراب می‌نوشد، اگر چه از روی عمد نبوده تا مستحق عذاب گردد، امّا اثر وضعی آن، مثل مستی و نقص روحی تحقق می‌یابد.

پایان سخن

اینک وقت آن رسیده که از پی‌گیری بحث در سایر مسائل مربوط به آیه تطهیر باز ایستیم، فرصت را مغتنم شمرده مراتب اعتراف و عذرخواهی خویش را به واسطه زیاده‌گویی در مواردی و مجمل‌گویی مخلّ به جنبه بیانی مسأله مورد نظر، در موارد دیگر، به خواننده گرامی تقدیم داریم. گذشته از این گاهی اوقات به اقتضای بحث استدلالی و اقناعی ناجار شده‌ایم که در تأیید یا ردّ بعضی از مسائل، مطالبی را تکرار نماییم. در مواردی نیز: خواننده را به مطالب گذشته یا آینده ارجاع داده‌ایم، بدون این که جای دقیق آن را بیان کنیم. ما در این باره به تیزهوشی، نظر ثاقب و حسن التفات آنان - در مواردی که نیاز به توجه و التفات داشته - اعتماد کرده‌ایم.

پاورقی

[1] قصص (28) آیات 12 - 13.
[2] هود (11) آیه 73.
[3] احزاب (33) آیات 32 - 33.
[4] جامع البیان، ج‌22، ص‌7؛ الدرالمنثور، ج‌5، ص‌198؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌278 - 279؛ التبیان، ج‌8، ص‌206، 308؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌310؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌56.
[5] تفسیر القرآن العظیم، ج‌3، ص‌483، سیر اعلام النبلاء، ج‌2، ص‌208 و 221؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ المواهب اللدنیه، ج‌2، ص‌122؛ اسباب النزول، ص‌302؛ نور الابصار، ص‌110، الصواعق المحرقه، ص‌141؛ لباب التأویل، ج‌3، ص‌466.
[6] تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌206؛ نور الابصار، ص‌110؛ لباب التأویل، ج‌3، ص‌466؛ و اسعاف الراغبین، ص‌108.
[7] فتح القدیر، ج‌4، ص‌278؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌14، ص‌182.
[8] الدر المنثور، ج‌5، ص‌198؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌279؛ ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌310.
[9] ر.ک: به السنن الکبری، ج‌2، ص‌150؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208 - 209؛ فتح‌القدیر، ج‌4، ص‌280؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌14، ص‌183؛ سخن ابن روزبهان در دلائل الصدق، ج‌2، ص‌94. [
[10] الصواعق المحرقة، ص‌141.
[11] فتح القدیر، ج‌4، ص‌280؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌4، ص‌183؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌310؛ لباب التأویل، ج‌3، ص‌466.
[12] المواهب اللدنیه، ج‌2، ص‌127.
[13] تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌209.
[14] ر.ک: اسعاف الراغبین، ص‌108؛ الصواعق المحرقه، ص‌14.
[15] ر.ک: ینابیع الموده، ص‌294؛ الصواعق المحرقه، ص‌141؛ تفسیر قمی، ج‌2، ص‌194 - 193؛ الکشاف، ج‌3، ص‌538.
[16] مجمع البیان، ج‌8، ص‌356.
[17] تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌908؛ ر.ک: مجمع البیان، ج‌8، ص‌356.
[18] ر.ک: مشکل الآثار، ج‌1، ص‌332 - 339؛ کفایة الطالب، ص‌54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج‌2، ص‌67 و 371؛ تفسیر قمی، ج‌2، ص‌193 - 194.
[19] فتح القدیر، ج‌4، ص‌279؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208.
[20] تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌279.
[21] ینابیع الموده، ص‌294.
[22] نهج الحق و کشف الصدق، ص‌173.
[23] ر.ک: احقاق الحق، تعلیقات آیة الله مرعشی، ج‌2، ص‌502، (پاورقی) و 565؛ دلائل الصدق، ج‌2، ص‌95.
[24] ر.ک: آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌1 و 2؛ کتاب سلیم بن قیس، ص‌150.
[25] ر.ک: پاورقیهای جوامع الجامع، ص‌372.
[26] ر.ک: فروع کافی، ج‌8، ص‌53؛ بحار الانوار، ج‌75، ص‌359؛ الوافی، ج‌5، ص‌274؛ المحجة البیضاء، ج‌2، ص‌264؛ البیان، ص‌249.
[27] نفحات اللاهوت، ص‌85.
[28] شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌10.
[29] تأویل الآیات الظاهره، ج‌2، ص‌456.
[30] نهج الحق و کشف الصدق، ص‌173.
[31] المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌13.
[32] ینابیع الموده، ص‌174.
[33] منهاج السنه، ج‌3، ص‌4 و ج‌4، ص‌20.
[34] درباره این احادیث بسیار فراوان دارای اختلاف الفاظ، ر.ک: جامع البیان، ج‌22، ص‌5 و 7؛ الدر المنثور، ج‌5، ص‌198 - 199؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌271 - 279؛ جوامع الجامع، ص‌372؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج‌3، ص‌137؛ تأویل الآیات الظاهره، ج‌2، ص‌457 - 459؛ الطرائف، ص‌130 - 132؛ مجمع البیان، ج‌9، ص‌138 و ج‌8، 356 - 357؛ بحارالانوار، ج‌35، ص‌206 و 223 و ج‌45، ص‌199 و ج‌37، ص‌35 - 36؛ نهج‌الحق، ص‌173 - 175؛ صحیح مسلم، ج‌7، ص‌130؛ کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین، ص‌405؛ الایضاح، ص‌170؛ مسند احمد، ج‌4، ص‌107 و ج‌3، ص‌259 و 285 و ج‌6، ص‌292، 298 و304 و ج‌1، ص‌331؛ المعجم الصغیر، ج‌1، ص‌65 و 135؛ الجامع الصحیح، ج‌5، ص‌663، 699 و 351 - 352 و ص‌133، 146، 147، 158 و 172؛ التبیان، ج‌8، ص‌307 و 309؛ احقاق الحق (ملحقات)، ج‌9، ص‌1 - 69و ج‌3، ص‌31 - 53 و ج‌2، ص‌573-502 و ج‌14، ص‌105 - 400 و ج‌18، ص‌383 - 359؛ ذکر اخبار اصبهان، ج‌1، ص‌108؛ الفصول المهمة، ص‌7 - 8؛ الاصابه، ج‌2، ص‌509 و ج‌4، ص‌378؛ الصواعق المحرقه، ص‌137 و 141 - 143؛ تفسیر نور الثقلین، ج‌4، ص‌270 - 277؛ فضائل الخمسه من الصاح السته، ج‌1، ص‌224 - 243؛ ینابیع الموده، ص‌107 - 108، 167 - 174 و 193؛ العقد الفرید، ج‌4، ص‌313؛ التاریخ الکبیر، بخاری، ج‌1، قسم‌2/ ص‌69 - 70، 110 و 197؛ انساب الاشراف، ج‌2، ص‌106-104؛ الکافی، ج‌1، ص‌287؛ تاریخ بغداد، ج‌10، ص‌278، و ج‌9، ص‌26 - 27؛ مناقب خوارزمی، ص‌23 و 224؛ السیرة النبویه، ج‌2، ص‌300؛ السنن الکبری، ج‌2، ص‌149 - 153 و ج‌7، ص‌63؛ البدایة والنهایه، ج‌5، ص‌321 و ج‌8، ص‌35 و 205.
[35] جامع البیان، ج‌22، ص‌5؛ التفسیر الحدیث، ج‌8، ص‌262؛ الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ الفصول المهمه، ص‌8؛ ینابیع الموده، ص‌108، 260 و 193؛ مجمع الزوائد، ج‌9، ص‌121 و 168؛ البرهان، ج‌3، ص‌324؛ مسند احمد، ج‌3، ص‌258 - 259.
[36] الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ الطرائف، ص‌128؛ مناقب خوارزمی، ص‌13؛ بحارالانوار، ج‌35، ص‌223؛ احقاق الحق، ج‌2، ص‌563؛ مشکل الآثار، ج‌1، ص‌338 - 339؛ ذخائر العقبی، ص‌25-24؛ کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین، ص‌405؛ بحارالانوار، ج‌35، ص‌214 و223.
[37] الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ مناقب خوارزمی، ص‌23؛ وفاء الوفاء، ج‌2، ص‌45 و 467؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌27 - 28 و 51؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌313 - 314؛ امالی صدوق، ج‌1، ص‌257؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌145، 209، 213 و 216.
[38] مسند طیالسی، ص‌274؛ اسد الغابه، ج‌5، ص‌66.
[39] جامع البیان، ج‌22، ص‌6؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌280؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌50 و 91؛ نورالابصار، ص‌112؛ البدایة و النهایه، ج‌5، ص‌321.
[40] شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌28، 50 - 51؛ کفایة الطالب، ص‌376؛ ینابیع الموده، ص‌260؛ نورالابصار، ص‌112.
[41] شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌50؛ ینابیع الموده، ص‌260.
[42] مجمع الزوائد، ج‌9، ص‌169؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌50.
[43] مجمع الزوائد، ج‌9، ص‌169؛ الصراط المستقیم، ج‌1، ص‌188.
[44] الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌313؛ نورالابصار، ص‌112؛ امالی مفید، ص‌318؛ امالی طوسی، ج‌1، ص‌88؛ اسد الغابه، ج‌5، ص‌174.
[45] البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌317؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌207؛ تفسیر قمی، ج‌2، ص‌67.
[46] ینابیع الموده، ص‌260.
[47] تفسیر القرآن العظیم، ج‌3، ص‌485؛ فرائد السمطین، ج‌1، ص‌368؛ التفسیر الحدیث، ج‌8، ص‌262؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌357؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌222.
[48] الطرائف، ص‌128؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌32؛ الصراط المستقیم، ج‌1، ص‌187؛ العمده، ص‌40؛ نفحات اللآهوت، ص‌84؛ احقاق الحق (ملحقات)، ج‌9، ص‌52.
[49] جامع البیان، ج‌22، ص‌7؛ الدر المنثور، ج‌5، ص‌198.
[50] اسد الغابه، ج‌2، ص‌12؛ الجامع الصحیح، ج‌5، ص‌351 و 663؛ التفسیر الحدیث، ج‌8، ص‌261.
[51] ذخائر العقبی، ص‌21؛ ینابیع الموده، 87، ص‌228؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌223.
[52] تفسیر فرات، ص‌335.
[53] این سخن اگر در تمامی مصادری که آمد و در پی خواهد آمد نباشد، دست کم در بیش‌تر آنها دیده می‌شود29. ما در این‌جا خواننده گرامی را به منابع زیر یادآور می‌شویم: الدرالمنثور، ج‌5، ص‌198؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌279؛ جامع البیان، ج‌22، ص‌6 - 7؛ جوامع الجامع، ص‌372؛ الفصول المهمه، ص‌8؛ تأویل الآیات الظاهره، ج‌2، ص‌457 - 459؛ کفایة الطالب، ص‌12 و 372؛ اسعاف الراغبین، ص‌106؛ تفسیر فرات، ص‌332 - 340؛ مجمع البیان، ص‌356 - 357؛ اسد الغابه، ج‌3، ص‌413 و ج‌2، ص‌12؛ الجامع الصحیح، ج‌5، ص‌351، 663 و 669؛ العمدة، ص‌33 و 39؛ الطرائف، ص‌124 - 126؛ بحارالانوار، ج‌35، ص‌209، 213، 214، 219، 220، 226، و 270؛ تاریخ بغداد، ج‌9، ص‌126 - 127، وج‌10، ص‌278؛ ینابیع الموده، ص‌107، 230، 228 و 294؛ مستدرک حاکم، ج‌2، ص‌416؛ مناقب ابن المغازلی، ص‌303؛ الصواعق المحرقه، ص‌227 و 541؛ لباب التأویل، ج‌3، ص‌466؛ مسند احمد، ج‌6، ص‌292 و 404؛ الکافی، ج‌1، ص‌287؛ فرائد السمطین، ج‌1، ص‌316؛ احقاق الحق، ج‌2، ص‌568؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌357.
[54] الدر المنثور، ج‌5، ص‌198؛ مشکل الآثار، ج‌1، ص‌334؛ جامع البیان، ج‌22، ص‌7؛ نفحات اللاهوت، ص‌84؛ مرقاة الوصول، ص‌106؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌217 و 228.
[55] احقاق الحق، ج‌2، ص‌568.
[56] الکافی، ج‌2، ص‌287؛ تاریخ بغداد، ج‌10، ص‌278؛ السیرة النبویه زینی دحلان، ج‌2، ص‌330؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌311؛ تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌250 - 251.
[57] ذخائر العقبی، ص‌22؛ ینابیع الموده، ص‌108 - 109 و 294 و نیز ر.ک: نور الابصار، ص‌112؛ اسعاف الراغبین، ص‌107؛ الصواعق المحرقه، ص‌34142. برای آگاهی از خصوصیات گوناگون از روایت ر.ک: ج‌1 و 2، آیة التطهیر فی احادیث الفریقین.
[58] مجله مکتب تشیع، سال دوم، شماره جمادی الثانی.
[59] تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ روح البیان، ج‌7، ص‌171.
[60] روح البیان، ج‌1، ص‌171.
[61] تاج العروس، ج‌1، ص‌217، ذیل کلمه اهل.
[62] لسان العرب، ج‌1، ص‌38.
[63] مفردات، ص‌29.
[64] منهاج السنه، ج‌4، ص‌21.
[65] منابع این سخن به هنگام بحث پیرامون استدلال به سیاق قرآن خواهد آمد.
[66] احزاب (33) آیات 27 - 37.
[67] منابع این سخن به هنگام بحث از انحصار آیه در اهل کساء خواهد آمد.
[68] مائده (5) آیه 6.
[69] نساء (4) آیه 26.
[70] قیامت (75) آیه 5.
[71] توبه (9) آیه 55.
[72] همان، آیات 31 - 32.
[73] صف (61) آیات 7 - 8.
[74] مفردات، ص‌305.
[75] امیر المؤمنین‌علیه‌السلام در مسأله فدک خطاب به ابوبکر تأکید فرمود که این آیه متضمن شهادت خداوندگاری بر طهارت و پاکیزگی است. ر.ک: علل الشرایع، ج‌1، ص‌191؛ الاحتجاج طبرسی، ج‌1، ص‌124؛ تفسیر قمی، ج‌2، ص‌156 - 157.
[76] منابع این حدیث در مباحث پایانی کتاب خواهد آمد.
[77] صحیفه سجادیه، دعای‌47.
[78] ر.ک: آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌1 و 2.
[79] ینابیع الموده.
[80] ر.ک: متشابه القرآن و مختلفه، ج‌2، ص‌52؛ التبیان، ج‌8، ص‌308؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌357؛ بحارالانوار، ج‌35، ص‌233؛ تأویل الآیات الظاهره، ج‌2، ص‌456؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص‌149 - 150.
[81] در این‌باره در کتاب خود «الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)»، اواخر جلد سوم توضیح داده‌ایم که عصمت از سهو، اشتباه و نسیان نیز اختیاری است، تا چه رسد به عصمت از گناهان و زشتی‌ها.
[82] محمد (47) آیه 17.
[83] عنکبوت (29) آیه 69.
[84] کهف (18) آیه 49.
[85] انعام (6) آیه 151.
[86] اسراء (17) آیه 32.
[87] واقعه (56) آیات 77 - 79.
[88] این مضمون در منابع زیر موجود است: بحار الانوار، ج‌89، ص‌95؛ وسائل الشیعه، ج‌18، ص‌142 و 150؛ تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌12؛ محاسن برقی، ص‌300.
[89] ر.ک: وسائل الشیعه، ج‌18، ص‌150؛ تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌11.
[90] تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌17؛ بحار الانوار، ج‌89، ص‌110.
[91] ر.ک: نفحات اللاهوت، ص‌85؛ دلائل الصدق، ج‌2، ص‌72.
[92] یوسف (12) آیات 28 - 29.
[93] واقعه (56) آیه 76.
[94] لقمان (31) آیه 13 - 16.
[95] ر.ک: تفسیر قمی، ج‌2، ص‌193 - 194؛ الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص‌213 - 214؛ نهج الحق و کشف الصدق (پاورقی)، ص‌174.
[96] ر.ک: تفسیر قمی، ج‌2، ص‌193 - 194؛ الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص‌213 - 214؛ نهج الحق و کشف الصدق (پاورقی)، ص‌174.
[97] ر.ک: التسهیل لعلوم التنزیل، ج‌3، ص‌137؛ الکلمة الغراء فی تفصیل الزهراء، ص‌213 - 214؛ التبیان، ج‌8، ص‌38؛ المواهب اللدنیه، ج‌2، ص‌123؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص‌174؛ تفسیر قمی، ج‌2، ص‌193 - 194؛ الصراط المستقیم، ج‌1، ص‌185؛ نوادر الاصول، ص‌266؛ احقاق الحق، ج‌2، ص‌566؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌310؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص‌158؛ الصواعق المحرقه، ص‌141؛ ینابیع الموده، ص‌294.
[98] ر.ک: تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ السنن الکبری، ج‌2، ص‌150؛ التبیان، ج‌8، ص‌308 - 309؛ غرائب القرآن، ج‌22، ص‌10؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌14، ص‌183؛ فضل بن روزبهان در دلائل الصدق، ج‌2، ص‌64.
[99] التبیان، ج‌8، ص‌308 - 309. [
[100] بحار الانوار، ج‌35، ص‌235.
[101] ر.ک: نظریة الامامه، ص‌182؛ مختصر التحفة الانثی عشریه، ص‌151.
[102] هود (11) آیه 73.
[103] قصص (28) آیه 29.
[104] ر.ک: فتح القدیر، ج‌4، ص‌279؛ نوادر الاصول، ص‌266؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌14، ص‌183؛ مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌150؛ نظریة الامامه، ص‌182.
[105] نساء (4) آیه 75؛ الکشّاف، ج‌1، ص‌535.
[106] جوامع الجامع، ص‌372.
[107] قصص الانبیاء، ص‌100.
[108] مختصر التحفة الانثی عشریه، ص‌149.
[109] ر.ک: الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص‌213 - 214؛ الصراط المستقیم، ج‌1، ص‌185؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌312؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص‌158.
[110] ر.ک: احقاق الحق، ج‌2، ص‌570؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌234؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌312؛ امّا وی آن را به طور مطلق بیان کرده است.
[111] بحار الانوار، ج‌35، ص‌234.
[112] المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌312.
[113] این کتاب با مشخصات زیر ترجمه و منتشر شده است: پژوهشی نو درباره قرآن کریم، ترجمه محمّد سپهری، تهران.
[114] منابع این روایت را در فصل دوم همین بخش ملاحظه کنید.
[115] جوامع الجامع، ص‌372 (پاورقی).
[116] الطبقات الکبری، ج‌2، ص‌232؛ مسند احمد، ج‌6، ص‌34 و 228؛ الجمل، ص‌82 - 83؛ انسان الاشراف، ص‌544 و 545 نیز ر.ک: ارشاد مفید، ص‌107 و کتاب‌های گوناگونی که از نماز ابوبکر در بیماری پیامبر(ص) بحث کرده‌اند.
[117] ینابیع الموده، ص‌55 و 130؛ مناقب خوارزمی، ص‌76.
[118] تحریم (66) آیه 4.
[119] الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص‌205؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص‌156.
[120] مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌152.
[121] اصول کافی، ج‌1، ص‌287 و ر.ک: تفسیر فرات، ص‌110؛ تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌250؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌211.
[122] شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌72 - 73.
[123] المحاسن و المساوی، ج‌1، ص‌471 و ر.ک: شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌38 - 39؛ تفسیر نورالثقلین، ج‌4، ص‌276؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌357؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌222.
[124] ذکر موارد آن موجب طولانی شدن بحث و خروج از موضوع می‌گردد. خواننده گرامی به منابع آن مراجعه کند.
[125] مائده (5) آیه 64.
[126] انعام (6) آیه 148.
[127] آنچه گذشت در منابع مختلف پراکنده است. کسانی که می‌خواهند بدان آگاهی یابند بعضی از آن را می‌توانند در این منابع پیدا کنند: تأویل مختلف الحدیث، ص‌5 - 6، 29، 45، 48، 82، 83، 128 و 235، 236؛ الهدی الی دین المصطفی، ج‌2، ص‌162 و 271؛ المصنف، ج‌1، ص‌119 - 122 و ج‌6، ص‌356؛ حیاة الصحابه، ج‌2، ص‌12، 94 - 95 و 230 و ج‌3، ص‌487، 492، 501 و 529.
[128] انبیا (21) آیه 18.
[129] ر.ک: فتح القدیر، ج‌4، ص‌280.
[130] ر.ک: اسعاف الراغبین، ص‌108 به نقل از شرح قطلانی بر صحیح بخاری و از: خطیب، رازی، تفسیر کبیر، ج‌25، ص‌209؛ غرایب القرآن، ج‌22، ص‌10.
[131] هود (11) آیات 36 - 45.
[132] الصواعق المحرقه، ص‌277.
[133] مجمع البیان، ج‌8، ص‌356؛ مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌151؛ کنز العمال، ج‌21، ص‌108 و ج‌13، ص‌703، (به نقل از ابن عساکر).
[134] ر.ک: التفسیر الحدیث، ج‌8، ص‌263.
[135] همان؛ ر.ک: نوادر الاصول، ص‌266.
[136] صیغه دعا در شماری از منابع آمده است از جمله: مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌151؛ منهاج السنه، ج‌3، ص‌4؛ التبیان، ج‌8، ص‌307؛ الدر المنثور، ج‌5، ص‌198؛ م جمع البیان، ج‌8، ص‌356 - 357؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌320؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌320؛ مسند احمد، ج‌6، ص‌292 و 304؛ الاستیعاب، ج‌3، ص‌37؛ المحاسن و المساوی، ج‌1، ص‌481؛ تهذیب التهذیب، ج‌2، ص‌297؛ الاتقان، ج‌2؛ تاریخ بغداد، ج‌10، ص‌278؛ ذکر اخبار اصبهان، ج‌1، ص‌108؛ اسد الغابه، ج‌3، ص‌413 و ج‌4، ص‌29؛ ینابیع الموده، ص‌107 - 108 و 228 - 230؛ احقاق الحق، ج‌2، ص‌568؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌357.
[137] ر.ک: منهاج السنه، ج‌3، ص‌4 و ج‌4، ص‌20؛ نوادر الاصول، ص‌266؛ مرقاة الوصول، ص‌105؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌14، ص‌184.
[138] مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌151.
[139] روح المعانی، ج‌22، ص‌18.
[140] چند روایت بر این معنا دلالت دارد. ر.ک: آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌1، ص‌46 - 48، 107، 112، 182 و 228.
[141] منهاج السنه، ج‌3، ص‌4 و ج‌4، ص‌20.
[142] همان، ج‌4، ص‌22.
[143] مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌151.
[144] الصواعق المحرقه، ص‌142 - 143.
[145] همان، ص‌143.
[146] روح البیان، ج‌1، ص‌171؛ مرقاة الوصول، ص‌107.
[147] بحار الانوار، ج‌35، ص‌234؛ التفسیر الکبیر، ج‌25، ص‌209.
[148] مجمع البیان، ج‌8، ص‌356.
[149] مائده (5) آیه 90.
[150] انعام (6) آیه 145.
[151] توبه (9) آیه 95.
[152] ر.ک: التبیان، مجمع البیان، تفسیر نیشابوری، تنویر المقیاس، انوار التنزیل، مفردات راغب، مجمع البحرین، صحاح اللغه، النهایة فی اللغه، المصباح المنیر، القاموس المحیط، اقرب الموارد و تمام کتب تفسیر ذیل آیه تطهیر.
[153] ر.ک: فتح القدیر، ج‌4، ص‌279 - 281؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ احکام القرآن، ج‌5، ص‌230؛ نفحات اللاهوت، ص‌85؛ الکلمة القراء فی تفضیل الزهراء، ص‌213؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌234؛ المواهب اللدنیه، ج‌2، ص‌123؛ السیرة النبویه، ج‌2، ص‌300؛ دلائل الصدق، ج‌2، ص‌94؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌311؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌356.
[154] ر.ک: فتح القدیر، ج‌4، ص‌278 و 280؛ الصواعق المحرقه، ص‌141؛ لباب التأویل، ج‌3، ص‌466؛ الجامع لاحکام القرآن، ج‌14، ص‌182؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج‌3، ص‌137؛ اسعاف الراغبین، ص‌108؛ السنن الکبری، ج‌2، ص‌150؛ نظریة الامامه، ص‌151 و 182 (به نقل از: التحفة الاثنی عشریه، ص‌202).
[155] ر.ک: اسعاف الراغبین، ص‌108.
[156] ر.ک: مجمع البیان، ج‌8، ص‌356؛ تأویل الآیات الظاهره، ج‌2، ص‌456.
[157] السنن الکبری، ج‌2، ص‌150؛ ینابیع الموده، ص‌228 - 229 و 294؛ تفسیر فرات، ص‌335؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌331؛ مسند احمد، ج‌6، ص‌296؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌220 و ج‌45، ص‌199؛ ذکر اخبار اصبهان، ج‌2، ص‌253؛ اسد الغابه، ج‌5، ص‌521 و 289؛ مناقب ابن المغازلی، ص‌306؛ مشکل الآثار، ج‌1، ص‌333 و 335؛ الصواعق المحرقه، ص‌142 و 227؛ مناقب خوارزمی، ص‌23؛ مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌149؛ احقاق الحق، ج‌2، ص‌568.
[158] ر.ک: الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ صحیح مسلم، ج‌7، ص‌130؛ کنز العمال، ج‌13، ص‌641؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌324؛ الصواعق المحرقه، ص‌226 - 228؛ السنن الکبری، ج‌2، ص‌148؛کتاب سلیم بن قیس، ص 104؛ السیرة النبویة، ج‌2، ص‌300؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌229؛ اسد الغابه، ج‌2، ص‌12؛ المستدرک علی الصحیحین، ج‌3، ص‌109.
[159] ر.ک: کفایة الطالب، ص‌54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج‌2، ص‌67و 371 به نقل از آن.
[160] همان.
[161] ر.ک: فتح القدیر، ج‌4، ص‌279 - 280.
[162] برای دیدن روایاتی که از ابن عباس نقل شده ر.ک: الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌280؛ کتاب سلیم بن قیس، ص‌104؛ کفایة الطالب، ص‌377؛ الصواعق المحرقه، ص‌142؛ ینابیع الموده، ص‌15؛ اسعاف الراغبین، ص‌108؛ مجمع البیان، ج‌9، ص‌138؛ بحار الانوار، ج‌37، ص‌35 و ج‌9، ص‌536، مستدرک حاکم، ج‌3، ص‌132؛ الغدیر، ج‌1، ص‌50 و ج‌3، ص‌196؛ قاموس الرجال، ج‌6، ص‌403.
[163] ر.ک: الدر المنثور، ج‌5، ص‌189.
[164] ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، ج‌4، ص‌182 - 183؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌279؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌204.
[165] الغارات، ج‌2، ص‌576؛ ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 102، ج‌4، ص‌102.
[166] قاموس الرجال، ج‌6، ص‌300.
[167] ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج‌4، ص‌63.
[168] همان، ص‌64؛ قاموس الرجال، ج‌6، ص‌299.
[169] صفة الصفوه، ج‌2، ص‌85؛ تهذیب التهذیب، ج‌7، ص‌182؛ حلیة الاولیاء، ج‌2، ص‌176؛ تذکرة الحفاظ، ج‌1، ص‌62؛ خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ص‌265.
[170] الترغیب و الترهیب، ج‌4، ص‌382؛ احیاء العلوم، ج‌3، ص‌159.
[171] ر.ک: میزان الاعتدال، ج‌3، ص‌93 - 96؛ شرح نهج البلاغه، ج‌5، ص‌76؛ تنقیح المقال، ج‌2، ص‌256؛ الاعلام، ج‌4، ص‌244؛ الطبقات الکبری، ج‌5، ص‌292 - 293؛ قاموس الرجال، ج‌6، ص‌326 - 327؛ وفیات الاعیان، ج‌3، ص‌265؛ المعارف، ص‌457.
[172] سیر اعلام النبلاء، ج‌5، ص‌20 - 21، 30.
[173] سیر اعلام النبلاء، ج‌5، ص‌21؛ میزان الاعتدال، ج‌3، ص‌96؛ فتح الباری (مقدمه) ص‌425 - 426.
[174] سیر اعلام النبلاء، ج‌5، ص‌22؛ میزان الاعتدال، ج‌3، ص‌95 - 96.
[175] قاموس الرجال، ج‌6، ص‌327؛ مختصر تاریخ دمشق، ج‌17، ص‌144؛ فتح الباری (مقدمه)، ص‌425.
[176] الطبقات الکبری، ج‌5، ص‌288 - 289؛ میزان الاعتدال، ج‌3، ص‌93 - 97؛ قاموس الرجال، ج‌6، ص‌327.
[177] میزان الاعتدال، ج‌3، ص‌94؛ فتح الباری (مقدمه)، ص‌425.
[178] در این باره به گفته مسیب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش «نافع» در منابع مذکور در بالا مراجعه کنید.
[179] قاموس الرجال، ج‌6، ص‌327؛ المعارف، ص‌456؛ شذرات الذهب، ج‌1، ص‌130؛ مختصر تاریخ دمشق، ج‌17، ص‌151؛ فتح الباری (مقدمه)، ص‌425؛ وفیات الاعیان، ج‌3، ص‌265 - 266.
[180] میزان الاعتدال،ج 4، ص‌173؛ المجروحون، ج‌3، ص‌15؛ تاریخ بغداد، ج‌13، ص‌164 - 168؛الجرح و التعدیل، ج 8، ص 354؛ الضعفاء الکبیر، ج‌4، ص‌239؛ قاموس الرجال، ج‌9، ص‌109؛ وفیات الاعیان، ج‌5، ص‌256.
[181] المجروحون، ج‌3، ص‌14؛ مختصر تاریخ دمشق، ج‌25، ص‌200؛ شذرات الذهب، ج‌1، ص‌227؛ الضعفاء الکبیر، ج‌4، ص‌239؛ وفیات الاعیان، ج‌5، ص‌256.
[182] الجرح و التعدیل، ج‌8، ص‌355؛ مختصر تاریخ دمشق، ج‌25، ص‌198، 199 - 200 و 203؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌7، ص‌202؛ وفیات الاعیان، ج‌5، ص‌255.
[183] میزان الاعتدال، ج‌4، ص‌175؛ وفیات الاعیان، ج‌5، ص‌257.
[184] ر.ک: وفیات الاعیان، ج‌5، ص‌256 - 257؛ و شرح حال وی در منابع فوق الذکر و سایر منابع.
[185] المجروحون، ج‌3، ص‌16؛ مختصر تاریخ دمشق، ج‌25، ص‌201؛ تاریخ بغداد، ج‌13، ص‌164.
[186] ر.ک: الصواعق المحرقه، ص‌141 (به نقل از ابن کثیر)؛ تفسیر القرآن العظیم، ج‌3، ص‌483؛ المواهب اللدنیه، ص‌122.
[187] احکام القرآن، ج‌5، ص‌330.
[188] مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌152.
[189] توبه (9) آیه 103.
[190] احزاب (33) آیه 43.
[191] بقره (2) آیه 157.
[192] توبه (9) آیه 99.
[193] هود (11) آیه 73.
[194] طه (20) آیه 10؛ نمل (27) آیه 7؛ قصص (28) آیه 29.
[195] منهاج السنه، ج‌4، ص‌21.
[196] همان.
[197] فصل چهارم، بخش اوّل.
[198] رستغنی (بنا به نقل تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208) بدان استدلال کرده است. نظر ابن بدران هم همین است.
[199] الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌280؛ کتاب سلیم بن قیس، ص‌4 - 10؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌3؛ کفایة الطالب، ص‌377؛ الصواعق المحرقه، ص‌142؛ ینابیع الموده، ص‌15؛ العمده، ص‌42؛ مرقاة الوصول، ص‌107؛ مجمع البیان، ج‌9، ص‌138.
[200] صحیح مسلم، ج‌7، ص‌123؛ الصراط المستقیم، ج‌1، ص‌185؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌324؛ بحار الانوار، ج‌35، ص‌230 و ج‌23، ص‌117؛ خلاصه عبقات الانوار، ج‌2، ص‌64؛ احقاق الحق، ج‌9، ص‌323؛ الصواعق المحرقه، ص‌148؛ جامع الاصول، ج‌10، ص‌103.
[201] ر.ک: تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ اسعاف الراغبین، ص‌108؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج‌3، ص‌137؛ الصواعق المحرقه، ص‌141.
[202] ر.ک: کفایة الطالب، ص‌54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج‌2، ص‌67 و 371.
[203] ر.ک: الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص‌215.
[204] ر.ک: تفسیر القرآن العظیم، ج‌3، ص‌486؛ الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص‌215.
[205] هود (11) آیات 45 - 46.
[206] عیون اخبار الرضا، ج‌2، ص‌232؛ بحار الانوار، ج‌49، ص‌218.
[207] تفسیر عیاشی، ج‌2، ص‌231.
[208] ر.ک: الاختصاص، ص‌341؛ بحار الانوار، ج‌22، ص‌348؛ اسد الغابه، ج‌2، ص‌331؛ ذکر اخبار اصبهان، ج‌1، ص‌54؛ مستدرک حاکم، ج‌3، ص‌598؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج‌1، ص‌85؛ قاموس الرجال، ج‌4، ص‌244.
[209] تفسیر القرآن العظیم، ج‌3، ص‌486.
[210] ر.ک: منهاج السنه، ج‌4، ص‌21؛ المواهب اللدنیه، ج‌2، ص‌122.
[211] ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص‌310؛ مجمع البیان، ج‌8، ص‌356؛ تأویل الآیات الظاهره، ج‌2، ص‌456؛ مرقاة الوصول، ص‌107؛ منهاج السنه، ج‌4، ص‌21.
[212] انفال (8) آیه 34.
[213] ر.ک: جامع البیان: ج‌22، ص‌6؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌280؛ الصواعق المحرقه، ص 142 و 227؛ العمده، ص‌34؛ السنن الکبری ج‌2، ص‌152؛ ذخائر العقبی ص‌23 - 24؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌39 - 40، 45 و 47؛ مشکل الآثار، ج‌1، ص‌337؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص‌331؛ ینابیع الموده، ص‌108 و 229 و 294؛ مجمع الزوائد، ج‌9، ص‌167؛ زینی دحلان، السیرة النبویه، ج‌2،ص‌300.
[214] منابع آن فراوان است به عنوان مثال ر.ک: شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌39 و 46؛ المستدرک حاکم، ج‌3، ص‌44؛ مجمع الزوائد، ج‌9، ص‌167؛ تفسیر جامع البیان، ج‌22، ص‌6؛ السنن الکبری، ج‌2، ص‌152، به نقل از المعجم الکبیر، ج‌1، ص‌126.
[215] ر.ک: تهذیب التهذیب، ج‌11، ص‌101.
[216] ر.ک: اللآلی المصنوعه، ج‌2، ص‌417 - 419؛ الغدیر، ج‌5، ص‌308.
[217] بحار الانوار، ج‌35، ص‌236.
[218] منهاج السنه، ج‌4، ص‌23.
[219] مائده (5) آیه 6.
[220] بقره (2) آیه 185.
[221] نساء (4) آیات 26 - 27.
[222] منهاج السنه، ج 4، ص‌20.
[223] در این باره ر.ک: تفسیر القرآن العظیم، ج‌3، ص‌485؛ ینابیع المودة، ص‌294؛ الصواعق المحرقة، ص‌141؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌279؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج‌4، ص‌208؛ تفسیر قمی، ج‌2، ص‌193 - 194؛ الکشاف، ج‌3، ص‌538؛ مشکل الاثار، ج‌1، ص‌231 - 232.
[224] ر.ک: جوامع الجامع (تعلیقات محمد علی قاضی) ص‌372.
[225] منابع این حدیث در بحث اهل‌بیت و بنی هاشم گذشت. در چند صفحه بعد هم خواهد آمد.
[226] ر.ک: آیة الطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌1 و 2.
[227] نوادر الاصول، ص‌69 (با تلخیص).
[228] ر.ک: منتخب الاثر و نیز کتاب‌های دیگر.
[229] المنتظم، ج‌9، ص‌210؛ الالمام، ج‌6، ص‌126؛ الاحکام فی اصول الاحکام، ج‌1، ص‌204 - 205؛ بحوث مع اهل السنة و السلفیه، ص‌27.
[230] سلیم بن قیس، ص‌100 - 101 (به نقل از او: بحار الانوار (چ سنگی)، ج‌8، ص‌223).
[231] تفسیر فرات به نقل از:بحار الانوار، ج‌35، ص‌213 - 214.
[232] الدر المنثور، ج‌5، ص‌199؛ فتح القدیر، ج‌4، ص‌280؛ شواهد التنزیل، ج‌2، ص‌30؛ کفایة الطالب، ص‌377؛ الصواعق المحرقه، ص‌142؛ ینابیع الموده، ص‌15؛ مرقاة الوصول، ص‌107؛ العمده، ص‌42.
[233] مائده (5) آیه 6.
[234] انفال (8) آیه 11.
[235] ر.ک: مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌153؛ نظریة الامامه، ص‌182 - 183.
[236] ر.ک: روح المعانی، ج‌21، ص‌18.
[237] مائده (5) آیه 91.
[238] نساء (4) آیه 28.
[239] فتح (48) آیه 15.
[240] ر.ک: آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌2، ص‌44.
[241] در این باره ر.ک: بحار الانوار، ج‌35، ص236-
[242] اقتباس از مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص‌152؛ الصراط المستقیم، ج‌1، ص‌185؛ احقاق الحق، ج‌2، ص‌572؛ بحار الانوار، ج‌25، ص‌236.
[243] الفتوحات المکیة، (به نقل از:آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌2، ص‌46).
[244] ر.ک: همان، ج‌1 و 2 و نیز منابعی که در فصل دوم بخش اول برای حدیث کساء آوردیم.
[245] یوسف (12) آیه 24.
[246] این دلیل و دلیل پیشین در بحار الانوار، ج‌35، ص‌236؛ آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌2، ص‌63 - 64 (به نقل از: المسائل العکبریه شیخ مفید آمده است).
[247] ر.ک: بحار الانوار، ج‌21، ص‌29 و ج‌18، ص‌4 و 13؛ ذخائر العقبی؛ احقاق الحق، ج‌5، ص‌436 - 448 (به نقل از: چند منبع اهل سنت).
[248] ر.ک: آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌2، ص‌59؛ الفوائد الطوسیه، ص‌47.
[249] آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، ج‌2، ص‌46 - 53.
[250] ر.ک: منهاج السنه، ج‌4، ص‌22 - 24.
[251] ر.ک: منهاج السنه، ج‌4، ص‌22 - 23.
[252] ر.ک: نهج الحق و کشف الصدق، ص‌74 (تعلیقات ارموی).
[253] سیری در صحیحین، ص‌228 و 385 - 386.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».