فرزانه ي قريش

مشخصات كتاب

نويسنده : ليلا ساوج
ناشر : سايت تخصصي حضرت خديجه (س)

مقدمه

وقت است كه سكوت فرو شكنيم و لب باز گشاييم به ناگفته هاي خديجه ي كبري، بانوي بطحا، همسر و همدوش پيامبر(ص)؛ بزرگ بانويي كه در آينه ي سخن پيامبر، آفريدگارش به وجود او مباهات مي كند: «... فَاِنَّ الله لَيُباهِي بِكِ كِرامَ مَلائكتِهِ كُلُّ يَومِ مِراراً.»
سخن از خديجه(س)، سخن از يك دنيا عظمت و پايداري و استقامت در راه هدف است، به حق، قلم فرسايي درباره ي كسي كه خداوند بر او سلام و درود فرستاده، بسي مشكل است؛ اما به مصداق «مالا يدرك كلّه لا يترك كلّه»، به بررسي گوشه‌هايي از شخصيت و زندگي اين بانوي بزرگ مي پردازيم؛ در حاليكه سر بر آستان شويـش رسول خدا نهاده، معترف به تقصيرمان عرضه مي داريم: «يا ابانا اِستَغفِرلَنا اِنّا كُنّا خاطئين.»
اين نوشتار و اين عرض ادب، به عنوان «عذر تقصير» در پيشگاه آن ملكه ي اسلام، به محضر مقدس فرزند برومندش، حضرت بقيه الله ارواحنا فداه تقديم مي گردد؛ هر چند ران ملخي باشد به محضر اين سليمان كبير آسمان وش.
سخن از بانويي است كه در راه رشد و شكوفايي معنوي و انساني و اخلاقي، بر سكوي افتخار اوج مي گيرد و در انديشه و منش و عملكرد براي هميشه مي درخشد و در شمار برترين زنان تاريخ ساز جلوه مي كند؛ و از پيامبر راستگو(ص) اين مدال افتخار را دريافت مي دارد كه:
«اَربَعُ نسوة سَيِّداتُ ساداتِ عالَمهنَّ: مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ، و آسِيَةُ بِنتُ مُزاحِمٍ، وَ خَديجةُ بِنتُ خُويلَدٍ، و فاطِمةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ(ص)...»
چهار زن نو انديش و ستم ستيز و عدالت خواه در زندگي خويش به گونه اي با درايت و شهامت درخشيدند كه سالار زنان روزگار شدند. مريم، آسيه، خديجه و فاطمه...

نام نامي و نسب گرامي حضرت خديجه (س)

خديجه بنت خويلد، بن اسد، بن عبدالعزي، بن قصي، بن كلاب، بن مره، بن كعب، بن سوي، بن غالب، بن فهر است.
عبدالعزي جد حضرت خديجه(س)، برادر عبد مناف است؛ عبد مناف يكي از اجداد نازنين شخصيت رسول خدا(ص) است. پدر عبدالعزي و عبد مناف، قصي بن كلاب بوده است.
پدرِ بزرگوار خديجه(س)، «خويلد» قهرمان دلاوري بود كه در دفاع از حريم كعبه، روز به ياد ماندني آفريد؛ هنگامي كه «تبع» پادشاه خودكامه يمن تصميم گرفت حجرالاسود را به يمن منتقل كند و در معبدي كه آنجا ساخته بود، به كار گذارد، خويلد شمشير به دست گرفت و در برابر او مردانه جنگيد و ديگر شمشير زنان قريش به ياري او شتافتند و دشمن را با ذلّت از حريم كعبه دور ساختند.
پدر بزرگش «اسد» از پيشگامان در پيمان جوانمردان مي باشد. اين پيمان به منظور احقاق حقوق و دفاع از مظلوم در خانه ي «عبدالله بن حديمان» برگزار شد. پيامبر اكرم(ص) در آن پيمان، حضور فعال داشتند و از آن به نيكي ياد مي كردند. «اسد» از پيشگامان در اين پيمان بود كه در تاريخ به عنوان «حلف الفصول» مشهور شده است.
مادرش «فاطمه» بنت زائدة، بن أصّم بن رواحه، بن حجر، بن عبد، بن معيص، بن عامر، بن لؤي، بن غالب بن فهر بانويي با فضيلت، تابع آيين حنيفيت بود.
روي اين بيان، حضرت خديجه(س)از تيره قريش مي باشد؛ و از سوي پدر در نياي سوم و از سوي مادر در نياي هشتم با نسب پيامبر اكرم(ص) پيوند مي خورد.
ولادت اين بانوي زيبا‌چهره و سپيدبخت، در اين خانواده ي فرهنگ‌ساز و نو‌انديش و بيگانه‌ي با آداب و رسوم خرافي و واپسگرانه‌ي روزگار صورت گرفت. پس از ولادت او، خاندان دگر انديش و دگر آيين او، بر خلاف رسم سياه زمانه- كه مژده‌ي ولادت دختر را بر نمي تافت، و از شرم و غيرت احمقانه، نوزاد را به جاي آغوش پر مهر مادر و پدر، با تاريك انديشي بهت‌آوري به آغوش سرد خاك مي سپرد مقدم وي را گرامي داشت؛ و به خاطر آن نو رسيده ي عزيز، بزم شادماني آراست، و ضمن تبريك ولادت او به پدر و مادرش، «خويلد» و «فاطمه» در همان مراسم ساده و با روح جشن ولادت، نام نو رسيده‌ي خاندانش را «خديجه» به مفهوم «گسسته و بيگانه ي از ناپسندي ها و نازيبايي ها» برگزيد.
تاريخ غرب هنگامه ي اين ولادت و اين رويداد تاريخي را حدود سه دهه پيش از انگيزش محمّد(ص) از سوي پروردگار كعبه نشان مي دهد.

القاب و عناوين حضرت خديجه(س)

حضرت خديجه(س)، آن نسيم فرد، به خاطر انديشه ي مترقي و شخصيت توسعه‌يافته و منش ارجمندش در زندگي، به تدريج به لقب‌هايي كه هر كدام ترجمان بينش و منش مترقي و نشانگر بُعدي از ابعاد چندگانه‌ي شخصيت پر معنويت و رشد يافته‌ي اوست- مفتخر گرديد، كه اينك به برخي مي نگريم:
در عصر سراسر نكبت و تباهي و ظلمت و پليدي جاهليت، شخصيت حضرت خديجه(س)به دو لقب ملقب بود: 1- طاهره (بانوي پاك منش)، 2- عقيله (بانوي نيكو انديش و پردانش). يكي از دانشمندان اهل سنت در اين مورد مي نويسد: خديجه(س)در روزگار تيره و تار جاهليت نيز به خاطر پروا و معنويت بسيارش- پاك و روش و پاك منش «وَ كَانَت تُدعي فِي الجاهِليّة بِالطّاهِرَة لِسِّدَةِ عِفافِها...»
و ديگري مي نويسد: خديجه(س)در آن روزگار تيره و تار نيز پاك روش و پاك منش، يا «طاهره» بود: « وَ كَانَت فِي الجاهِليّة الطّاهِرَة...»

سالار بانوان قريش

اميرمؤمنان(ع) در چكامه‌اي كه به عنوان سوگنامه‌ي حضرت خديجه(س)سروده‌اند، از او به عنوان «سيده النسوان» بانوي بانوان تعبير كرده اند.
امام صادق(س) نيز از او به «سيدة قريش» ياد كرده اند. اسماء بنت عميس نيز او را «سيدة نساءالعالمين» مي خواند. و در عهد جاهلي او را «سيدة نساء القريش» مي خواندند.

صديقه (بانوي راستي و درستي)

در فرازي از زيارتنامه پيامبر اكرم (ص) به هنگام ورود بر زوجات طاهرات، از حضرت خديجه(س) به عنوان «الصديقه» تعبير شده و اين واژه در قرآن، يكبار به كار رفته و آن هم در مورد حضرت مريم(س) و حضرت صادق(ع) آن را به معناي معصوم بيان فرموده است.

مباركه (بانوي پر بركت)

مرحوم محدث قمي آورده است كه خديجه(س) از چنان موقعيت پر فرازي در بارگاه خدا و افكار عمومي بهره‌ور بود كه پيش از ولادت، در پيامي به حضرت مسيح از سوي خدا، «مباركه» و همدم مريم پاك در بهشت خوانده شد؛ چرا كه در انجيل به هنگام ترسيم نشانه‌ها و ويژگي‌هاي پيامبر آمده است كه: نسل آن حضرت بانويي بزرگ و پربركت خواهد بود؛ «فَنسلُهُ مِن مُبارَكَةٍ، وَ هِيَ ضَرَّةُ أُمِكَ فِي الجَنَّةِ»
ديگر القاب شكوهبار آن حضرت در زيارتنامه‌ي حضرت رسول اكرم(ص)، از حضرت خديجه(س) به عنوان راضيه (خشنود از تدبير و تقدير حكيمانه ي خدا)، مرضيه (انسان شايسته اي كه خدا از او خشنود است) و زكيه (پاك و بالنده از نظر روح و جسم و انديشه و منش) نيز تعبير شده است.

كنيه هاي آن حضرت

ام المومنين (مام توحيد گرايان و كمال جويان):
همسران پيامبران اكرم(ص) و در رأس آنها حضرت خديجه(س) در منطق قرآن «ام المؤمنين» لقب يافته اند. ولي به تصريح پيامبر اكرم(ص)، وي بهترين و برترين آنان مي باشد.
از مشهورترين كنيه هاي آن بانوي خردمند حجاز كه هر يك قطره اي از اقيانوس مواج شكوه او را به نمايش مي نهد عبارتند از: اُمُّ اليتامي و امّ الصعاليك (مام يتيمان و بي‌نوايان)، امّ الزّهراء (مام ارجمند زهرا).

سيماي حضرت خديجه(س) در آينه وحي

پيامبر اكرم(ص) در نخستين سير شبانه ي خود كه در ماه ربيع الاول، دو سال بعد از بعثت و از خانه ي حضرت خديجه(س) انجام پذيرفت ، هنگامي كه به سوي زمين باز مي گشتند، از پيك وحي چنين مورد خطاب قرار گرفتند:
حاجَتي أن تَقراً عَلي خَديجَةَ مِنَ الله و مِنّيِ السّلام؛
حاجت من اين است كه از خداوند منان و از من جبرئيل، بر خديجه سلام برساني.
هنگامي كه پيامبر اكرم(ص)، درود خداوند منان را به حضرت خديجه ابلاغ نمودند، او در پاسخ گفت: خداوند سلام است، سلام از اوست و به سوي اوست.
پيك وحي يكبار ديگر به پيامبر(ص) عرضه داشت، اي محمّد، به خديجه از پروردگارش سلام برسان. حضرت خديجه(س) فرمودند: خداوند خود سلام است، و سلام از اوست و بر جبرئيل امين سلام باد.

حضرت خديجه (س) در گذر تاريخ

قلم همواره در طول تاريخ، در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بوده، از اين رهگذر، بسياري از حقايق مسلم تاريخ، دستخوش تحريف شده و رنگ واقعيت تاريخي به خود گرفته، تا جايي كه اگر پژوهشگري بر اساس يافته هاي علمي خود، پرده از روي واقعيت‌ها بردارد، موجب شگفت همگان خواهد بود. يكي از پژوهشگران معاصر، با دلايل متقن اثبات كرده كه تنها يار غار پيامبر، عبدالله بن اريقط بن بكر بوده و در عهد معاويه و با پول او داستان غار جعل شده و شخص ديگري «جاي عبدالله» يار غار معرفي شده است.
همو اثبات كرده كه جمله «الانزع البطين» را پيروان معاويه جعل كرده اند.
از اين رهگذر، جاي شگفت نيست كه دوشيزه ي قريش، حضرت خديجه(س) را بانويي چهل ساله و صاحب فرزنداني از شوهران قبلي معرفي كنند؛ تا براي حضرت علي(ع) از ديگر خلفا، رقيب سياسي درست كنند، در حالي كه رسول خدا(ص) در مقام شمارش ويژگي هاي حضرت علي(ع) مي فرمايند: يا علي! سه امتياز به تو اعطا شده كه به احدي داده نشده حتي به من!
1- پدر زني چون من به تو داده شده، كه من از آن محرومم.
2- همسري چون فاطمه(س) به تو داده شده، كه در سطح آن به من داده نشده.
3- فرزنداني چون حسن و حسين (عليهما السّلام)، از صلب تو آمده اند كه از صلب من نيامده‌اند!
اگر پيامبر رحمت(ص) بر جز فاطمه(س) دختر ديگري داشت، شوهر او نيز در اين افتخار، همانند اميرمؤمنان(ع) مي‌شد؛ در حالي كه پيامبر(ص) آن را با قاطعيت نفي كرده است.
بسياري از محدثان تصريح كرده‌اند كه حضرت خديجه(س) به هنگام ازدواج با پيامبر اكرم(ص)، دوشيزه بود و هرگز شوي ديگر انتخاب نكرده بود، از آن جمله است:
1- سيد مرتضي علم الهدي، در كتاب «الشافي في الامامه»
2- شيخ طوسي، در كتاب «تلخيص للشافي»
3- احمد بلاذري، در كتاب «الانساب اشراف»
4- ابوالقاسم كوفي، در كتاب «الاستغاثه في بدع الثلاثه»
بسياري از محدثان و مورخان نيز اين مطلب را از مواضع ياد شده نقل كرده اند.
اين عدّه تأكيد مي كنند كه سن شريف حضرت خديجه(س) در آن هنگام بيست و پنج يا بيست و هشت ساله بوده و هرگز شوي ديگري انتخاب نكرده بوده؛ (ابن عباس، سن ايشان را به هنگام ازدواج با پيامبر(ص)، بيست و هشت سال نقل مي‌كند؛ هر چند بعضي از مورخان اهل سنت سعي مي‌كنند اين سخن را رد كنند. چون راوي آن محمد بن صاحب كلبي از شيعيان است و آنها او را ضعيف مي‌دانند!)
همچنين زينب، رقيه و ام كلثوم، فرزند خوانده هاي «هاله» خواهر خديجه(س) بودند، كه تحت كفالت و مراقبت حضرت خديجه(س) به سر مي‌برده‌اند.
پژوهشگر معاصر، «علامه دخيل» پس از نقل سخنان بالا مي‌فرمايد:
مؤيّد سخنان فوق، فرمايش صاحب كتاب «الانوار و البدع» مي‌باشد كه مي‌نويسد:
زينب و رقيه، دختران (دختران ناتني) هاله، خواهر خديجه(س) مي‌باشند.
مرحوم آيت الله شيرازي نيز استظهار كرده‌اند كه حضرت خديجه(س) دوشيزه بوده اند و به همه ي اشراف قريش پاسخ منفي داده بودند و دل در گرو جوان هاشمي، حضرت محمد مصطفي(ص) داشتند.
- مرحوم علامه سيد محسن امين نيز در كتاب اعيان الشيعه با دلايل مسلم تاريخي اثبات كرده كه آنها دختران پيامبر نبوده‌اند.
پژوهشگر معاصر، آقاي جعفر مرتضي عاملي نيز شواهد فراواني آورده، كه خديجه(س) پيش از پيامبر اكرم(ص) شوهر نكرده بوده‌اند.
اگر بخواهيم نقل تاريخي رسيده از اهل سنت را درباره ي حضرت خديجه ي كبري(س) قبول كنيم كه آنها گفته اند اين بزرگوار قبل از ازدواجش با حضرت رسول(ص) دو ازدواج ديگر داشته است و از آن دو شوي، دو دختر داشته است به نام زينب و رقيه؛ اين اشكال و اين نكته به ذهن مي رسد كه اگر خديجه ي كبري(س) دو شوي جاهلي داشته است، ديگر دست كم من و شما نمي توانيم روبروي سيد الشهدا(ع) قرار بگيريم و به امام حسين(ع) عرض كنيم كه: اي حسين بن علي «اَشهَدُ اَنَّكَ كُنتَ نُوراً في اَصلابٍ شامِخَةٍ وَ ارحامٍ مطهرة...» ؛ من گواهي و شهادت مي دهم كه تو (اي حسين بن علي) نوري بودي در اصلاب مردان شامخ و بزرگ و در رحم مادران پالوده، پاك و مهذب.
با اين حساب اگر خديجه(س)، جده ي حسين بن علي(ع) باشد كه هست، و اگر ايشان بر اساس آن نقلهاي تاريخي سنيان، دو شوي جاهلي، و دو فرزند جاهلي داشته باشد، چگونه مي توان حسين(ع) را از ارحام و رحمهاي پالوده و پاك دانست.
كدام رحم پاكي كه در ادامه اين زيارت به سيد الشهدا(ع) عرض مي كنيم: «... في ارحامٍ مطهره لم تُنَجِّسكَ الجاهلّيةِ بأنجاسها...» «جاهليت هيچ گاه نجاست جاهلي و ظلمت و تاريكي خود را به پدران تو و به مادران تو و به ارحام مطهر مادران تو نداده است»؟!!
اين سخن، سخن ژاژخواهانه‌اي خواهد بود؛ يا بايد در آن نقل تاريخي ترديد كنيم يا در اين اعتقاد كلامي، انديشه اي؛ كه معتقديم «إنّما يُريدُالله لِيُذهِبَ عنكُمَ الرّجسَ اهل البيت و يُطهِّرَكُم تَطهيراً»، يُطهِّرَكُم تَطهيراً، مصداق خديجه‌ي كبري نيز هست كه مام فاطمه است ودرباره حسين بن علي كه فرزند خديجه است! همو كه در هر فراز و نشيب و حتي در خطبه‌هاي عاشورايي كربلايي خودش افتخار مي‌كرد كه «اَنَا بنُ خديجة الكبري» ؛ مي دانيد حسين كيست؟ حسين فرزند خديجه است... و حسين جده‌اي خديجه نام دارد.
همچنان در زيارتنامه‌هايي كه خطاب به ولي عصر مي خوانيم، به ايشان هم عرضه مي داريم كه تو اي امام عصر، فرزند خديجه اي و فخر مي كني و مباهات داري به فرزند خديجه بودن.
به عبارت ديگر، تنها انسانهايي كه شايستگي مادري ائمه معصومين را داشتند، اول وجود مطهر خديجه(س) و سپس فاطمه زهرا(س) بود.
در روايتي از جلد سوم كتاب مناقب ديده مي‌شود كه حضرت رسول(ص) خطاب به فاطمه(س) مي‌فرمايند: «دخترم! اين مادرت خديجه بود كه خداوند او را دعاء نور امامت (و تنها ظرف شايسته امامت) قرار داد.»
بر اساس اين تعبير پيامبر(ص)، مي توان گفت كه هيچ انساني نتوانست شايستگي اين كمال را پيدا كند كه وجودش ظرف وجود يازده امام معصوم باشد. اين افتخاري بود كه در شخصيت خديجه(س) معنا مي يابد.
و لذا اين سخني است به گزاف كه بگوييم و بگويند و به خورد ما بدهند كه خديجه ي كبري قبل از ازدواج با پيامبر، دو شوي ديگر داشته است و دو فرزند.
دست جنايتكاري كه تلاش كرده براي حضرت خديجه(س) شوهران و فرزندان جعل كند، همان دست تحريفگر و دروغ پردازي است كه تلاش كرده براي فرد ديگري كه فاقد هر فضيلت و منقبتي بوده است، جمال و كمال ممتازي جعل كرده و او را تا مقام «كَلِّمِيني يا حميراء» بالا ببرد، تو هرگز بهترين و زيباترين همسران پيامبر(ص) نبودي كه اين چنين باد به غبغب انداخته‌اي و با وصي پيامبر (ص) به جنگ و ستيز پرداخته‌اي.

نمونه اي از حسادتهاي عايشه به خديجه ي كبري(س)

سالها پس از رحلت خديجه(س) مواجه مي شويم با روايتي كه از عايشه اين چنين نقل شده است.
قالَت: فَاَدرَكَتنِيَ الغَيرَةُ يَوماً ، من روزي (نسبت به خديجه) به حسد افتادم.
و با عصبانيت به پيامبر گفتم: و هل كانت إلّا عجوزاً؟ و قد اخلف اللهَ لَكَ خيراً.
(چقدر از خديجه صحبت مي كني؟) او كه پيرزن و عجوزه اي بيش نبود! و خداوند براي تو بهتر از او را نصيب كرده است! (منظور خودش بود.)
قالت: فَغَضَبَ النبيُّ (ص)، پيامبر غضب كرد.
و در جواب او فرمود: وَ اللهِ ما اَخلَفَ لي خيراً منها.
(اول نفي آن ادعا مي كنند كه اولاً) قسم به خداي متعال كه كسي بهتر از خديجه (به جاي او) براي من نيامد:
لقد آمَنَت بي اِذا كَفَرَ النّاس: خديجه زماني به من ايمان آورد آن هنگام كه همگان كافر بودند؛ (من جمله پدرت)
و صَدَّقَتني اِذ كَذَّبَنِيَ النّاس: زماني مرا تصديق كرد كه همگان مرا دروغگو مي خواندند؛ (من جمله پدرت) و واسَتنيِ بِما لها اِذ حَرَمَنِيَ النّاس: و زماني با من مواسات كرد (رفاقت و مصادقت كرد) كه مردمان مرا دور كرده بودند؛ (من جمله پدرت).
عايشه در ادامه مي گويد: فقلت في نفسي: (وقتي رفتار اينگونه ي پيامبر را ديدم) خودم را گفتم: واللهِ لا اَذكُرُها بِسوءٍ ابداً: با خود سوگند مي خورم و عهد مي كنم كه ديگر هيچ وقت نفي خديجه وتوهين به او را در زندگي خود نداشته باشم.
زماني كه اين سخن را گفت، پيامبر رو ترش كرد و رفت (كه مي دانم تو هم چنان به اين عهد خودت پايبند نيستي.)
نيز در روايت ديگري از عايشه آمده است: اينقدر پيامبر از خديجه ي كبري پرگويي مي كرد، تا آنجا كه وقتي براي او گوسفندي را هديه مي آوردند، پيامبر آن گوسفند را تقطيع مي كرد و قسمتهاي مختلف آن را براي دوستان خديجه مي فرستاد.

فرزانه قريش

حضرت خديجه(س) علاوه بر جمال، كمال، ثروت و شرافت نسب، از دانش، بينش، اصالت انديشه، قدرت تصميم گيري، دقت نظر، سلامت فكر، صلابت رأي، عقل وافر و انديشة صائب برخوردار بودند.
از اين رهگذر خواستگارهاي فراواني از سران بني هاشم، سلاطين يمن و اشراف طائف، با اموال و امكانات فراوان در صدد ازدواج با آن فله شرف بر آمدند ولي او دست رد بر سينه ي همه آنها زد و دل در گرو امين قريش داشت.

انگيزه‌ي ازدواج

براي هر دوشيزه‌اي بسيار طبيعي است كه چشم به مال و منال و جاه و جمال خواستگاران بدوزد، ولي فرزانه قريش عاقل تر از آن بود كه به مسائل مادي و عادي چشم بدوزد.
حضرت خديجه(س) علت گزينش امين قريش را اينگونه بيان مي كند:
و يابن عمّ، اِنّي رَغِبتُ فيك لِقَرابَتِكَ مِنّي و شَرَفِكَ مِن قَومِكَ و اَمانَتِكَ عيدَهُم و صِدقِ حَديثِكَ و حُسنِ خُلقِكَ.
اي پسر عمو، من دل در گرو تو دارم، زيرا:
1- تو خويشاوندي من هستي،
2- تو از شرافت والا برخوردار مي باشي،
3- تو به امانت در ميان قوم خود مشهور هستي،
4- تو فردي راست گفتار مي باشي،
5- تو از اخلاق نيكو برخوردار هستي.
حضرت خديجه(س) هداياي فراوان به «صفيه» عمه ي پيامبر اكرم(ص) فرستاد و به خدمتش عرضه داشت، اي صفيه! تو را به خدا سوگند، مرا در رسيدن به وصال حضرت محمد(ص) ياري كن.
حضرت خديجه(س) راز اصلي اين گزينش را به صفيه چنين بيان كرد:
اِنّي قد عَلِمتُ اَنَّه و مُؤَيِّدٌ مِن رَبِّ العالَمين؛ من به طرز قطع و يقين مي دانم كه او از سوي پروردگار عالميان مورد تأييد مي باشد.
او همچنين خواهرش «هاله» را به نزد عمار فرستاد تا موانع اين پيوند مقدس را از پيش پا بردارد.
وي همچنين از بانويي گرامي به نام نفيسه بهره جست و به همراه او به محضر رسول اكرم(ص) شتافت و عرضه داشت: من دختري از تبار خويش براي شما در نظر گرفته ام پيامبر پرسيدند:
او كيست؟ حضرت خديجه(س) عرض كرد: «هِي مَملوكَتُكَ خديجه» او كنيز تو خديجه است.47

مراسم خواستگاري و ازدواج

سرانجام مراسم خواستگاري از خديجه(س)، با حضور اشراف و بزرگان بني‌هاشم برگزار گرديد؛ حضرت ابوطالب(ع) خطبه‌اي دركمال فصاحت و بلاغت ايراد كرد؛ از عظمت و شرافت پيامبر اكرم سخن گفت: ... به خداي كعبه سوگند او داراي شخصيتي بسيار والاست، او صاحب شريعتي فراگير است و از درايتي بسيار استوار برخوردار است.48
و در پايان فرمود:
اينك برادر زاده‌ي ما كه بي نياز از وصف و ستايش است به خواستگاري دخت گرامي شما آمده؛ دخت ارجمندي كه به ويژگي بخشندگي و پاكي آراسته است؛ همو كه انساني است بلند جايگاه و به شكوه و عظمت، شهره ي آفاق است و برترين زبانزد همگان و مقامش ارجمند است؛ «اِنَّ ابنَ اخيا خاطِبٌ كريمَتَكُم المَوصُوفَةُ بِالسَّخاءِ وَ العِفَّة وَ هِيَ فُتاتُكُم المَعروفَةُ المَذكورَةُ فَضلُها...»49 «خويلد» پدر خديجه در پاسخ گفت: شما عزيزترين مردمان در ميان ما هستيد، جز اينكه خديجه از من عاقل تر است و صاحب اختيار خود مي باشد.50
حضرت خديجه(س) از عمويش «عمرو بن اسد» كه بزرگ خاندان بود، رخصت طلبيد و موافقت خود را اعلام كرد واظهار كرد كه مهريه اش نيز از مال خودش خواهد بود.
هنگامي كه ابيطالب(ع) در مجلس خواستگاري بلند شد و فرمود مهر چنين است و آن را عروس خانم بر عهده خود پذيرفته است، ابولهب بلند شد و به طعنه گفت: از كي تا به حال مهر را زنان مي پذيرند.
ابيطالب(ع) فرمود: خموش باش! اگر كسي به مانند محمد باشد، مي شد كه همه زنان براي او جان دهند تا چه برسد كه مهر خود را ببخشند.51
آنگاه عمرو بن اسد خطبه اي شيوا ايراد كرد و در پايان فرمود: «زَوَجناها و رَضينا به»؛ ما خديجه را به همسري محمد در آورديم و به اين پيوند مقدس خوشوقتيم.52
آنگاه با كمال صراحت اعلام كرد: «من ذالّذي في النّاس مثل محّمد؟ » كيست در ميان مردمان كه همانند محمد و همسنگ او باشد؟53
خويلد پدر خديجه(س) نيز در مراسم عقد فرمود:
«اي معشر عرب، آسمان سايه نينداخته و زمين بر فراز خود حمل نكرده، كسي را كه از محمد برتر باشد. همه گواه باشيد كه من اور ا به دامادي خود برگزيدم: به اين پيوند مقدس مفتخر هستم.»54
آنگاه حضرت خديجه(س)، اموال، اغنام، احشام، عطريات و جامه هاي فراوان در اختيار حضرت ابوطالب(ع) گذاشت تا وليمه عروسي را بر عهده بگيرد. حضرت ابوطالب(ع) سفره بسيار با شكوهي گسترد و سه روز تمام اهالي مكه و پيرامون آن را ميهمان كرد.55

گشتي در تاريخ خديجه ستيز

پژوهشگر گران ارج، علامه سيد جعفر مرتضي عاملي در كتاب الصحيح من سيتره النبي الاعظم مي نويسد56: در جاي جاي حيات رسول خدا(ص) است تحريف و تصحيف دشمنان ديده مي شود. اين اتفاقات شوم، نه فقط در تداوم رسالت و بعثت بلكه در قبل از بعثت نيز به چشم مي خورد در ماجراي ازدواج حضرتش با خديجه كبري، اولين موقعيتي است كه تحريف و سياهي هاي جعل و دسيسه ديده مي شود منظورم واقعه خواستگاري آن دو بزرگوار است در آنجا كوشيده اند تا پاي «ورقة»57 را به آنها باز كنند. روايات در اين زمينه بسيار مضطرب است:
الف: دسته اي مي گويند خديجه نزد ابوطالب آمد و او محمد را از ابوطالب خواستگاري كرد
ب: عده اي مي گويند محمد و ابوطالب به خانه خديجه نزد خويلد پدر خديجه رفتند و خديجه را خواستگاري كرد.
ج: دسته‌اي مي‌گويند ابوطالب به عنوان وكيل هر دو نفر و با اطمينان از رضايت هر دو به ازدواج، آنها را به عقد هم درآورد.
د: دسته چهارم كه بسيار هم مضطرب و بي‌اساسند، مي‌گويند: محمد و ابوطالب نزد ورقه بن نوفل رفته و خديجه را از او خواستگاري كردند.
در ادامه اين دسته از روايات، اضافات و لواحقي هم وجود دارد:
ورقة بن نوفل بن عبد عزي، پيرمردي بود نابينا كه به زمان عراني بسيار آشنا بود و به اين زبان مي‌خواند و مي‌نوشت. وي انجيل را از حفظ داشت و تورات را بسيار مسلط بود در سفري كه محمد با مال‌التجاره خديجه به شام رفته بود و سود فراواني بدست آورد، ورقه، اين جوان را براي ازدواج به دختر برادرش خديجه پيشنهاد كرد. همچنين گفت كه من در ناحيه او ناموس و قاموس موسي مي‌بينم.
اين روايات كه به لحاظ متن و سند هر دو بي‌اساس و دروغينند؛ به نظر من اين مسائل را در تاريخ وارد كرده‌اند تا پيامبر را نسبت به نبوت و رسالتش مردد و مشكوك نشان دهند شايد دستان بني‌اميه هم در اين وادي حركت كرده‌اند تا اسلام و پيامبر اسلام را به يهود و يهوديت مرتبط كنند. اين روايات دروغين درآينده اساس داستان دروغين عبدالله سبا58 شد.
در كتاب دلائل النبوت از سيره نويس نامي، بيهقي درباره جريان مراسم ازدواج خديجه كبري(س) اين طور آمده است: در اين نقل تاريخي، مي‌توان به وضوح اتهامات دشمنان به خاندان پاك خديجه(س) را مشاهده نمود.59
عبدالله حارث روايت مي كند كه مردم درباره ازدواج پيامبر(ص) و خديجه مختلف صحبت مي‌كردند. عمار ياسر گفت: مردم در اين باره گوناگون و زياد صحبت مي‌دارند و هيچكس به اندازه من اين مطلب را نمي‌داند من هم‌سن و سال پيامبر و دوست صميمي آن حضرت بودم. روزي همراه پيامبر بيرون رفته بوديم در محله خروره به خواهر خديجه برخورديم كه بر روي تشك پوستي كه خريده بود نشسته بود، او مرا صدا زد. من پيش او رفتم، پيامبر(ص) هم منتظر ايستاد، خواهر خديجه به من گفت: اين دوست تو دلش نمي‌خواهد كه با خديجه ازدواج كند؟ من برگشتم و اين موضوع را با پيامبر در بين گذاشتم، حضرت فرمود: چرا قسم به جان خودم، من دوباره پيش خواهر خديجه رفتم و پاسخ پيامبر را به او گفتم، گفت فردا صبح به خانه ما بياييد.
فرداي آن روز صبح زود به خانه آنها رفتيم. ديديم گاوي كشته‌اند و پدر خديجه جامه زيبايي پوشيده و بوي خوشي به كار برده است. خديجه با برادر خود صحبت داشته بود و او هم با پدر صحبت كرده بود. خويلد شراب خورده و مست بود و فرزندش دربارة پيامبر و ارزش و اهميت آن حضرت صحبت داشت و خواهش كرد كه خديجه را به همسري پيامبر درآورد و او هم موافقت نمود و از گوشت گاو خوراك فراوان تهيه كرده بودند و زن و شوهر هم از همان غذا خوردند.
پدر خديجه چون از مستي هوشيار گرديد، گفت: اين جامه زيبا چيست؟ و اين همه خوراك و بوي خوش براي چه؟
خواهر خديجه كه با عمار صحبت كرده بود گفت: اين جامه را محمد(ص) دامادت برايت آورده است و ماده گاوي هم هديه آورد بود و چون خديجه را به همسري او درآورديم، گاو را كشتيم خويلد انكار كرد و گفت: من خديجه را به همسري محمد درنياورده‌ام و در حالي كه داد و بيداد مي‌كرد خود را به هجر اسماعيل رساند. بني‌هاشم هم بيرون آمدند و همراه پيامبر نزد او رفتند وبا او صحبت كردند. خويلد گفت: حالا آن كسي كه مي‌گوييد من خديجه را به همسري او داده‌ام كجاست؟ پيامبر پيش آمد. همين كه خويلد او را ديد گفت: بسيار خوب اگر قبلاً موافقت كرده‌ام كه مبارك و فرخنده باشد و اگر هم آن وقت موافقت نكرده‌ام، حالا با جان ودل موافقم ...
باز برمي‌گرديم به سخنان استاد بزرگ جعفر مرتضي العاملي در كتاب الصحيح و درپاي شخصيتي تحريفي چون ورقة بن نوفل را در تاريخ مي‌كاويم:
نوبت ديگري كه از ورقه نشان مي‌بينيم از مودر اول خطرناك‌تر است منظورم بدء الوحي با همان شروع وحي است. نمي‌خواهم حادثه فجيع ناتواني محمد را در خواندن بگويم كه بخاري در كتابش آورده است. آنجا را مي‌گويم كه او از جبل النور به پايين آمد و اينقدر مضطرب و مشوّش بود كه همانند انسان جن زده و يا در آب افتاده مي‌گفت: «زمّلوني، زمّلوني» «مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد» خديجه براي يافتن راهكار نزد ورقه بن نوفل رفت. باز سخنان ورقه آبي بود بر آتش ترديد و تشكيك محمد تو گويي ورقه همان سكينه‌اي است كه خداوند براي آرامش رسول بر او نازل كرده است.
ما هر چه در تاريخ حركت و تحقيق كرديم چيزي از هوي و واقعيت ورقه به دست نياورديم ما معتقديم كه كسي چون ورقه در تاريخ، شخصيتي نمي‌تواند باشد و موجودي ساختگي است.

حقيقت مواجهه خديجه(س) در جريان بعثت

زماني كه پيامبر(ص) پس از اعطاي مقام نبوت، از جبل النور به پايين مي‌آيد، با افرادي مواجه است كه همگان در اين دو وجه مشتركند: يا تكذيب پيامبر مي‌كنند، يا از پيامبر(ص) طلب معجزه مي‌كنند؛ كه اگر راست مي‌گويي شق‌ّ‌القمر كن، اگر راست مي‌گويي چنين كن و چنان كن.
در اين هنگام خديجه‌ي كبري(س) نه از رسول الله(ص) طلب اعجاز مي‌كند و نه العياذ بالله تكذيبش؛
او به پيشواز رسول مي‌رود؛ به استقبال او مي‌شتابد تا به او مباركباد بدهد اتفاق مبارك رسالتي او را! در حالي كه مي‌داند او كيست! در حالي كه مي‌داند محمدي كه از حرا برگشته است، با طبق طبق نور برگشته است.
و عرض مي‌كند: اين چه نوري است كه در پيشاني شما مي‌بينم؟ فرمودند: اين نور نبوت است آنگاه پيامبر(ص) اركان اسلام را براي ايشان بيان نمودند و حضرت خديجه(س) عرضه داشتند، «آمَنْتُ و صَدَّقْتُ و رَضَيْتُ و سَلَّمْتُ»؛ «من ايمان آوردم، پيامبريت را باور كردم، آيين اسلام را پسنديدم و تسليم شدم60.»
نه اينكه العياذ بالله از تشويش (!) پيامبر به ورقه پناه بياورد و نه اينكه بگويد اگر راست مي‌گويي پيامبري معجزه كن!
اگر چنين باشد كه تاريخ دَدمنشانه در ردّ مقام عصمت و نحوه‌ي رسالت الهي پيامبر سخن رانده، مجسمه تراشيده و شخصيت سازي كرده است، بايد گفت جاي بسي تأسف است از پيامبري كه از حرا بر مي‌گردد، در حالي كه نفهميده چه اتفاقي برايش افتاده و آنچه ديده و شنيده از شيطان بوده يا از ملك! و واي بر پيامبري كه پير يهودي مسلكي برايش اثبات رسالت كند!
آري! در تمام آن روزهايي كه پيامبر از در و ديوار و دوست و دشمن نمي‌شنيد جز سنگ، و نمي‌نوشيد جز تهمت، و نمي‌ديد جز پيكانهاي عنيف اتهام و كذب و دروغ، خديجه كبري است دل آرام و آرام‌بخش پيامبر؛ كه خدايش فرمود: «فَانزَلَ اللهُ سكينَةَ علي الرّسول و علي المؤمنين»

نخستين بانوي معتقد به ولايت

اميرالمؤمنان علي بن ابيطالب(ع) از شش سالگي در خانه پيامبر تحت مراقبت حضرت خديجه(س) بودند و لذا خديجه(س) نسبت به آن حضرت، حق پرورش و مادري داشت؛ هنگامي كه رسول اكرم(ص) مقام منبع ولايت را براي حضرت خديجه(س) بيان نمودند و از او درخواست كردند كه به ولايت اميرالمؤمنان معتقد شود، حضرت خديجه(س) با صراحت تمام عرضه داشتند: من به ولايت علي(ع) ايمان آوردم و بيعت نمودم.61
مهرورزي حضرت خديجه(س) به حضرت علي(ع) در سطحي بود كه در وصف اميرالمؤمنان(ع) فرموده‌اند:
«او برادر پيامبر، عزيزترين مردمان در نزد او و نور چشم خديجه كبري است.62 »

همسر يگانه ي رسول

حضرت خديجه(س) تنها بانويي است كه نسل طيب و طاهر رسول اكرم(ص) از او باقي ماند. او تنها بانوي شايسته‌اي است كه خداوند او را وعاء و ظرف انوار درخشان امات قرار داد. پيامبر رحمت(ص) فرمودند: جبرئيل امين به من بشارت مي‌دهد كه خداوند نسل مرا از او قرار مي‌دهد، و امامان امت و خلفاي من از او خواهند بود.63
پيامبر اكرم همواره به اين فضليت بزرگ امّ الفضائل، اشاره كرده و مي‌فرمودند: خداوند از او براي من فرزند روزي كرد و از ديگران محروم نمود.64
تا حضرت خديجه(س) درقيد حيات بودند، پيامبر اكرم(ص) با هيچ بانوي ديگري ازدواج نكردند. حضرت خديجه(س) سرچشمه كوثر جاري نبوت است كه امروز بيش از هشتاد ميليون سيد از نسل او در جهان وجود دارد كه مظاهر خير كثير و مصاديق كوثر، عطيه حق تعالي به خير البشر، حضرت پيامبراكرم(ص) مي‌باشند.
خديجه(س) محبوب پيامبر است و دوستداران خديجه(س) محبوبان پيامبرند ما نيز در جامعه‌ي امروز با تمام وجود فرياد مي‌زنيم؛ در پيشگاه حاضر و ناظر رسول خدا كه ما از دوستداران خديجه‌ام؛ ما از محبان خديجه‌ي كبري و اين بانوي بزرگ هستيم و پيامبري كه در آن روزگاران دوستان و دوستداران خديجه را تفقد مي‌كرد، قطعاً امروز هم با دستان گشاده‌ي پرفيضش، دوستداران كنوني خديجه را تفقد مي‌نمايد.
شايان ذكر است آنچه ما در وصف خديجه و در دفاع از حريم مقدسش گفتيم، در حد درك قاصر ماست. خديجه شناسي را زماني بايد كه امام عصر (عج) صبح دولتش بدمد، در كنار مسجد الحرام منبري گذاشته شود و او بگويد خديجه كه بود!
درود بر آنان كه از خديجه(س)، الهام ايمان و وفا مي‌گيرند و خديجه، برايشان اسوه صبوري والگوي ايثار در راه عقيده و باور است.

پي نوشت ها

47- همان.
48-همان.
49-علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 16، ص 69.
50-همان.
51-همان.
52-همان.
53-همان.
54-همان.
55-همان.
56-الصحيح من سيرة النّبي الاعظم، ج 2، ص 23.
57-ورقة بن نوفل
58-ن.ك: عبدالله سبا، عسكري.
59- مشابه اين نقل را ابن سعد در الطبقات الكبري، ج 1، ص 133، آورده است
60-علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 18، 232.
61-بحار الانوار، ج 18، ص 230.
62-همان.
63-همان.
64-همان.
منابع و مآخذ مقاله :
1. كرمي فريدوني، علي، جلوه‌هايي از فروغ آسمان حجاز، قم، انتشارات دليل ما، 1383 ش.
2. مهدي‌پور، علي‌اكبر، سرچشمه كوثر.
3. العاملي، سيد جعفر مرتضي، الصحيح من سيرة النّبي الاعظم، ج 2.
4. پايگاه اطلاع‌رساني بانوي جهان اسلام حضرت خديجه(س).
منبع: www.khadijeh.com

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».